ایران مصاف

در "مصاف" بین حق و باطل ، بین جبهه‌ ى خدا و جبهه‌ ى شیطان ، عزت متعلق به کسانى است که در جبهه‌ ى خدائى قرار میگیرند . این، منطق قرآن است. « امام خامنه ای »
ايران مصاف چيست ؟؟؟
ایران مصاف
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام دانای بزرگ هستی بخش

اللهم عجل لولیک الفرج

ایران مصاف نام گروهی پژوهشی پیرامون مباحث تاریخی ، سیاسی و دینی می باشد .
به گروه کوچک و صمیمی ما خوش آمدید .

التماس دعا داریم.

اللهم احفظ قائدنا امامنا الخامنه ای الی ظهور المهدی (عج)

☫ چو ایران نباشد تن من مباد .☫

The M.F
رمزينه تارنما
center
رمزينه رايانامه
center

۴۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایران» ثبت شده است

شکافت فرق آسمان

شکافت فرق آسمان

به خدا سوگند که در هم شکست ارکان هدایت و تاریک شد ستاره هاى علم نبّوت و برطرف شد نشانه هاى پرهیزکارى و گسیخته شد عروة الوثقاى اِلهى و کشته شد پسر عَمِّ محمّد مصطفى صلى اللّه علیه و آله و سلّم و شهید شد سیّد اوصیاء على مرتضى شهید کرد او را بدبخت‌ترین اشقیاء

 

به صحن مسجد درآمد و فرمود: الصَّلوة الصَّلوة !!

  ابن ملجم ملعون در تمام آن شب بیدار بود و در آن امر عظیم که اراده داشت تفکّر مى کرد؛ در این هنگام که امیرالمؤمنین علیه السّلام خفتگان را براى نماز بیدار مى کرد او نیز در میان خفتگان به رو افتاده بود و شمشیر مسموم خود را در زیر جامه داشت، چون امیرالمؤمنین علیه السّلام بدو رسید فرمود: برخیز! براى نماز و چنین مخواب که این خواب شیاطین است، بر دست راست بخواب که خواب مؤمنان است یا به طرف چپ بخواب که خواب حکماء است و بر پشت بخواب که خواب پیغمبران است.

 

آنگاه فرمود: قصدى در خاطر دارى که نزدیک است از آن آسمانها فرو ریزد و زمین چاک شود و کوهسارها نگون گردد و اگر بخواهم مى توانم خبر دهم که در زیر جامه چه دارى! و از او در گذشت و به محراب رفت و به نماز ایستاد. ابن ملجم به کرات شنیده بود که امیرالمؤمنین علیه السّلام را اَشقاى امّت شهید مى کند و گاه به قَطامِ مى گفت: مى ترسم من آن کس باشم و بر آرزو نیز دست نیابم. و آن شب تا بامداد در اندیشه این امر عظیم بود عاقبت سیلاب شقاوت او این خیالات گوناگون را چون خس و خاشاک به طوفان فنا داد و عزم خویش را در قتل امیرالمؤمنین علیه السّلام جزم کرد؛در پهلوى آن استوانه که در کنار محراب بود جاى گرفت، وَرْدان و شَبیب نیز در گوشه اى خزیدند، چون امیرالمؤمنین علیه السّلام در رکعت اوّل سر از سجده برداشت، شبیب ابن بَجْرَه اوّل آهنگ قتل آن حضرت کرد و بانگ زد که: للّهِ الْحُکْم یا على لا لَکَ وَلا لاصْحابِکَ؛ "حکم خاص خداوند است تو نتوانى از خویشتن حکم کنى و کار دین را به حکومت حَکَمَیْن بازگذارى." این را گفت و تیغ را برکشید، اما شمشیر او خطا کرد. از پس او، ابن ملجم آمد با ناتوانى شمشیر خود را حرکتى داد این کلمات بگفت و شمشیر بر فرق آن حضرت فرود آورد و از قضا ضربت او به جاى زخم عمرو بن عبدود آمد و تا موضع سجده را بشکافت آن حضرت فرمود:

بِسْمِ اللّهِ وبِاللّهِ وَعَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ فُزْتُ وَرَبِّ الکَعْبَةِ.

 

"سوگند به خداى کعبه که رستگار شدم! "و صیحه شریفه اش بلند شد که فرزند یهودیه، ابن ملجم، مرا کشت؛ او را مأخوذ دارید. 

اهل مسجد چون صداى آن حضرت شنیدند در طلب آن ملعون شدند و صداها بلند شد و حال مردم دگرگون شده بود پس همه به سوى محراب دویدند که آن حضرت در محراب افتاده و فَرْق مبارکش شکافته شده و خاک برمیگرفت و بر مواضع جراحت مى ریخت و این آیه مبارکه را مى خواند: 

 

"مِنها خَلَقْناکُمْ وَفیها نُعیدُکُمْ وَمِنها نُخْرِجُکُمْ تارَةً اُخْرى."(1) 

"از زمین خلق کردم شما را و در زمین برمى گردانم شما را و از زمین بیرون مى آورم شما را بار دیگر" پس فرمود: آمد امر خدا و راست شد گفته رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم؛ 

مردمان دیدند که خون سرش بر روى و محاسن شریفش جارى است و ریش مبارکش به خون خضاب شده و مى فرماید: هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَرَسُولُهُ؛ این همان وعده است که خدا و رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم به من داده اند؛ 

هنگام ضربت ابن مُلجم بر فرق آن حضرت زمین بلرزید و دریاها به موج آمد و آسمانها متزلزل گشت و درهاى مسجد به هم خورد و خروش از ملائکه آسمانها بلند شد و باد سیاهى سخت بوزید که جهان را تاریک ساخت و جبرئیل در میان آسمان و زمین ندا در داد چنانکه مردمان بشنیدند و گفت:

"تَهَدَّمَتْ وَاللّهِ اَرْکانُ الْهُدى وَانْطَمَسَتْ اَعْلامُ التُّقى وَانْفَصَمَتِ الْعُرْوَةُ الْوُثْقى قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصطَفى قُتِلَ الْوَصِىُّ الْمُجْتَبى قُتِلَ عَلِىُّ الْمُرْتَضى قَتَلَهُ اَشْقَى الاَشْقِیاءِ"

 

"به خدا سوگند که در هم شکست ارکان هدایت و تاریک شد ستاره هاى علم نبّوت و برطرف شد نشانه هاى پرهیزکارى و گسیخته شد عروة الوثقاى اِلهى و کشته شد پسر عَمِّ محمّد مصطفى صلى اللّه علیه و آله و سلّم و شهید شد سیّد اوصیاء على مرتضى شهید کرد او را بدبخت ترین اشقیاء."

 

آخرین وصایای امیرالمومنین به صحابه

اصبغ بن نباته گوید:

هنگامی که امیرالمؤمنین (ع) ضربتی بر فرق مبارکش فرود آمد که به شهادتش انجامید، مردم بر در دارالاماره جمع شدند و خواستار کشتن ابن ملجم ـ لعنة الله علیه ـ بودند. امام حسن (ع) بیرون آمد و فرمود: « ای مردم، پدرم به من وصیت کرده که کار قاتلش را تا هنگام وفات پدرم رها سازم، اگر پدرم از دنیا رفت تکلیف قاتل روشن است و اگر زنده ماند خودش در حق او تصمیم می گیرد، پس باز گردید، خدایتان رحمت کند. »

مردم همه بازگشتند ولی من باز نگشتم. امام دوباره بیرون آمدند و به من فرمودند: ای اصبغ، آیا سخن مرا درباره ی پیام امیرالمؤمنین (ع) نشنیدی؟

گفتم: چرا، ولی چون حال او را مشاهده کردم دوست داشتم به او بنگرم و حدیثی از او بشنوم. پس برای من اجازه بخواه، خدایت رحمت کند.

امام داخل شدند. چیزی نگذشت که بیرون آمده، به من فرمودند: داخل شو.

من نیز داخل شدم. دیدم امیرالمؤمنین (ع) دستمال زردی به سر بسته که زردی چهره اش بر زردی دستمال غلبه داشت. آنگاه به من فرمودند: ای اصبغ! آیا پیام حسن (ع) را نشنیدی؟

گفتم: چرا ای امیر مؤمنان (ع)، ولی شما را در حالی دیدم که دوست داشتم به شما بنگرم و حدیثی از شما بشنوم.

فرمودند: بنشین، دیگر نمی پندارم از این روز به بعد از من حدیثی بشنوی.

بدان ای اصبغ که من به عیادت رسول خدا (ص) رفتم، همانگونه که تو اکنون آمده ای، به من فرمودند: ای ابا الحسن! برو مردم را جمع کن و بالای منبر برو و یک پله پایین تر از جایگاه من بایست و به مردم بگو : « آگاه باشید! هر که پدر و مادرش را ناخشنود کند لعنت خدا بر او باد. آگاه باشید! هر که از صاحبان خود بگریزد لعنت خدا بر او باد. آگاه باشید! هر که مزد اجیر خود را ندهد لعنت خدا بر او باد. »

ای اصبغ! من به فرمان حبیبم رسول خدا (ص) عمل کردم، مردی از آخر مسجد برخاست و گفت: ای ابالحسن! سه جمله گفتی، آن را برای ما شرح بده. من پاسخی ندادم تا به نزد رسول خدا (ص) رفتم و سخن آن مرد را بازگو کردم. – به قصد آنکه عین فرمایشات رسول خدا را بازگو کنند -

اصبغ گفت: در اینجا امیر مؤمنان (ع) دست مرا گرفتند و فرمودند: ای اصبغ! دست خود را بگشا.

دستم را گشودم. حضرت یکی از انگشتان دستم را گرفتند و فرمودند: « ای اصبغ! رسول خدا (ص) نیز همینگونه یکی از انگشتان دست مرا گرفتند و سپس فرمودند: « هان ای ابا الحسن! من و تو پدران این امّتیم، هر که ما را ناخشنود کند، لعنت خدا بر او باد. من و تو مولای این امّتیم، لعنت خدا بر آن کس که از ما بگریزد. من و تو اجیر این امّتیم، هر که از اجرت ما بکاهد و مزد ما را ندهد، لعنت خدا بر او باد. »

آنگاه خود آمین گفتند و من هم آمین گفتم.

 

وصیت امیرالمومنین به فرزندان بزرگوارشان

 

آنچه می‌آید وصیت امام امیرالمؤمنین علی (ع) به فرزندان بزرگوارش امام حسن و امام حسین علیهما السّلام است که در آخرین لحظات شهادت حضرت بیان شده است:

* شما را به تقواى الهى سفارش مى نمایم، و اینکه دنیا را مجویید گرچه دنیا شما را بجوید، و بر آنچه از دنیا از دستتان رفته متأسّف نباشید. حق بگویید و براى ثواب الهى بکوشـید. دشـمن سـتمگر و یـار سـتمدیده باشـید. شما و همه فرزندان و خاندانم و هر که این وصیتم به او مى رسد را به تقواى الهى و نظم در زندگى و اصلاح بین مردم سفارش مى‌کنم، چرا که از جد شما پیامبر (ص) شنیدم که ‌فرمود: « اصلاح ذات البین از عموم نماز و روزه بهتر است »

* خدا را خدا را درباره یتیمان، آنان را گاهى سیر و گاهى گرسنه مگذارید، مباد که در کنار شما تباه شوند.

* خدا را خدا را در رابطه با همسایگان، که مورد سفارش پیامبر شمایند، پیوسته به آنان سفارش داشت تا جایی که گمان بردیم به آنان نیز ارث خواهد رسید!

* خدا را خدا را درباره قرآن، نیاید که دیگران در عمل به آن از شما پیشى گیرند.

* خدا را خدا را درباره نماز، که نماز عمود دین شماست.

* خدا را خدا را درباره خانه پروردگارتان، تا وقتیکه هستید آنجا را خالى مگذارید، که اگر خالى گذاشته شود از کیفر حق مهلت نیابید.

* خدا را خدا را درباره جهاد با اموال و جان و زبانتان در راه خدا.

* بر شما باد به پیوند با هم و بخشش مال به یکدیگر، و بپرهیزید از دورى و قطع رابطه با هم.

* امر به معروف و نهى از منکر را وامگذارید، که بدکارانتان بر شـما مسـلّط می شوند، آنگاه دعـا می کنید و به اجابـت نمی رسـد.

سپس حضرت فرمودند: اى فرزندان عبدالمطّلب! نیابم شما را که به بهانه کشته شدن من در خون مسلمانان فرو افتید و بگویید: امیرالمؤمنین کشته شد، امیرالمؤمنین کشته شد.

 

 

پی نوشت:

 

1. سوره طه "20"، آیه 55

 

 ----------------------------------------------------------
منابع:

تارنمای جنبش الهی مصاف

منتهی الآمال

الروضة النّدیه شرح تحفة العلویه/ص 22

نامه 47 نهج البلاغه

یا مولا علی (ع)

قناعت

یک سالگی ایران مصاف

بسم الله الرحمن الرحیم

یک سالگی ایران مصاف

یک سال پیش در چنین روز فرخنده و مبارکی که مصادف با زادروز پدر ایران نوین ، امام خامنه ای ( حفظه الله تعالا ) و سالروز نزول کتاب مقدس تورات بر پیروان الهی حضرت موسا (ع) بود ؛ نامی برای گروه کوچکمان انتخاب و آن را ثبت و رسمی اعلام کردیم . از نام برداشت های زیادی شده بود . فعالیت گروه محدود به تاریخ ایران باستان نشد !!! شاید همین عدم محدودیت ما باعث شد تا فعالیت هایمان کمی در لفافه باشد و جنبه ی عمومی کمی پیدا نکرد !!! همانند یک مسلمان افتخارمان محوریت پیاممان که همان آخر الزمان و امام آن حضرت قائم (عج) بود ، می باشد اما سیاست ؛ سیاست حاکم بر جامعه و برخی اقوام مهم ترین دلیل عدم انتشار برخی مطالب بود . خوب یا بد موانع کوچک و بزرگ زیادی سر راه خود دیدیم . به لطف و یاری خداوند متعال و الطاف خفیه ی امام عصر (عج) با بزرگان بسیاری که در زمینه های مورد مباحثه ی گروه ( خصوصا کوروش بزرگ با حفظ همان محوریت اصلی ) بود آشنا و با آن ها توسط بزرگان گروه که هر کدام حق استادی بر گردن من داشتند صحبت کرده و بر دانسته های محدود و معدود خود افزودیم . دوستان خود و اساتید به نامی یافته و از هر کدام بهره مند شدیم . اما کماکان حسرت مطالبی که به خاطر برخی ملاحظات از انتشارشان معذور ماندیم را می خوریم که امید واریم بتوانید زین پس با دقتی بیشتر نسبت به مسائل ظاهر شویم و نگارنی خود را به جای عدم انتشار با دشمن شناسی بهتر نشان دهیم .

به امید ایرانی آباد و یکپارچه و به دور از دروغ و دشمن و خشکسالی

در یک کلام اللهم عجل لولیک الفرج و اللهم احفظ قائدنا امامنا الخامنه ای الی ظهور المهدی (عج)

در پناه خدا پیروز و موفق و سربلند باشید.

شهادت بزرگ بانوی دو عالم

بسم الله الرحمن الرحیم
=-=-=-=-=-=-=-=-=


پیامبر خدا صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله
إنَّ فاطِمةَ بَضعَةٌ مِنّی و هِىَ نورُ عَینی و ثَمَرَةُ فُؤادی؛ یَسوؤُنی ما ساءَها و یَسُرُّنی ما سَرَّها و إنَّها أوَّلُ مَن یَلحَقُنی مِن أهلِ بَیتی

فاطمه پاره تن من و روشنى دیده و میوه دل من است. آنچه او را ناراحت کند مرا ناراحت مى ‏کند و آنچه شادش کند، مرا شاد مى‏ کند؛ او نخستین نفر از اهل‏بیت من است که به من مى‏ پیوندد

الأمالى ، صدوق ، ص 575

=-=-=-=-=-=-=-=-=


دیگر آن خنده‌ی زیبا به لب مولا نیست
همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست
قطره‌ی اشک علی تا به ته چاه رسید
چاه فهمید که کسی همچو علی تنها نیست
=-=-=-=-=-=-=-=-=
شهادت بزرگ بانوی دو عالم بر فرزند بزرگوارش امام زمان(عج) نایب بر حقش تمامی دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت تسلیت باد .
=-=-=-=-=-=-=-=-=

سیزده به در، پس از دوازده روز به یاد دوازده ماه

بدون شک هر شروعی پایانی دارد. شاید مهم ترین اثری که جشن «سیزده به در» می گذارد پایان دادن به رسمی بودن شادی های نوروز باشد. چه زیباست که این روز را در طبیعت زیبا بگذرانیم و از زیبایی های طبیعت بهره ببریم همانطور که نوروز را به خاطر تازه شدن طبیعت جشن می گیریم.

 

روز سیزدهم فروردین یکی از روزهای شاد برای ایرانیان محسوب می شود و هر ساله اوقات زیبایی را برای آنها رقم می زند. درباره ی این جشن گفته های زیادی بیان می شود و روایات و افسانه های دلکشی نقل شده است.

 

هرچند در میان جشن های ایرانی دو جشن چهارشنبه سوری و «سیزده به در» کمی مبهم هستند اما باید پذیرفت نحس بودن «سیزده به در» گفته ای نادرست است و بر عکس، این روز یکی از روزهای فرخنده و سعد بوده است.

 

از «تیر شید» تا «تیر روز»

قبل از آنکه به بررسی آنچه پژوهشگران درباره سیزده به در گفته اند بپردازیم، علاقه مندم آنچه برایم شگفت انگیز می نمود را بیان کنم:

 

امروز مردم ما با چهارشنبه سوری به استقبال نوروز می روند و با «سیزده به در» به صورت رسمی به جشن های نوروزی پایان می دهند. بعید نیست که همین دیدگاه باعث بوجود آمدن این جشن ها شده باشد و جالب آنکه هر دو جشن با تیر ارتباط دارند. (پژوهش کامل پیرامون متن چهارشنبه سوری)

 

تیر

سیزدهم هر ماه خورشیدی که تیر روز نامیده می شود مربوط به ستاره ارجمندی است که تیر نام دارد و در پهلوی آن را تیشتر می گویند.

 

تیر در کیش مزدیسنی مقام بلند و داستان شیرین و دلکشی دارد و جشن بزرگ تیر روز از تیر ماه نیز که جشن تیرگان است به نام او می باشد.

 

معقول ترین گفته

 

همان طور که گفته شد فلسفه ی سیزده به در کمی مبهم است. در کتاب‌های تاریخی پیش از قاجار اشاره‌ی مستقیم و دقیقی به وجود چنین مراسمی نشده‌ است. اما معقول ترین موردی که درباره ی سیزده به در گفته می شود این گفتار است:

 

«ایرانیان پس از دوازده روز از نوروز که به یاد دوازده ماه از سال است، روز سیزدهم نوروز را که روز فرخنده ایست به باغ و صحرا می رفتند و شادی می کردند و در حقیقت با این ترتیب رسمی بودن دوره نوروز را به پایان می رسانیدند.»

 

نام «سیزده به در» یعنی چه؟

 

مشهور است که واژه ی «سیزده به در» به معنای «در کردن نحسی سیزده» است. اما وقتی به معانی واژه ها نگاه کنیم برداشت دیگری از این واژه می توان داشت.

 

«در» به جای «دره و دشت» می تواند جایگزین شود .به عنوان مثال علامه دهخدا، واژه «در و دشت» را مخفف «دره و دشت» می داند.

 [علی اکبر دهخدا، در و دشت]

 

 چو هر دو سپاه اند آمد ز جای

تو گفتی که دارد در و دشت پای

 (فردوسی)

 

 

 

یکی از معانی واژه «به»، «طرف و سوی» می باشد. [علی اکبر دهخدا، به]  مانند اینکه می گوییم «به فروشگاه.»

 

پس با نگاهی کلی می توان گفت واژه «سیزده به در» به معنای «سیزدهم به سوی در و دشت شدن» می باشد که همان معنی بیرون رفتن و در دامان طبیعت سر کردن را می دهد.

 

سیزده به در، نحس یا فرخنده؟!

 

تا کنون هیچ دانشمندی ذکر نکرده که سیزده نوروز نحس است بلکه قریب به اتفاق روز سیزده نوروز را بسیار سعد و فرخنده دانسته اند مثلاً در آثار الباقیه، جدولی برای سعد و نحس بودن دارد که در آن جدول سیزده نوروز که تیر روز نام دارد کلمه ی سعد که به معنی نیک و فرخنده است آمده و به هیچ وجه نحسی و کراهت ندارد.

 

داستان ها و افسانه ها

جمشید شاه

می گویند جمشید روزی در صحرای سبز و خرم خیمه خرگاه بر پا می کند و بارعام می دهد و چندین سال متوالی این کار را انجام می دهد که در نتیجه این مراسم در ایران زمین به صورت سنت و مراسم در می آید و ایرانیان از آن به بعد این روز را بیرون از خانه برگزار می نمایند.

 

با توجه به شباهت این رویداد به آیین سیزده به در، گفته می شود این روز همان سیزدهم فروردین بوده است.

 

علف گره زدن و مشیه و مشیانه

 

افسانه ی آفرینش در ایران و مسأله ی نخستین بشر و نخستین شاه و دانستن روایاتی درباره ی کیومرث حائز اهمیت زیادی است. در اوستا چندین بار از کیومرث سخن به میان آمده و او را اولین پادشاه و نیز نخستین بشر نامیده است. در شاهنامه فردوسی هم، کیومرث به عنوان اولین پادشاه ایران معرفی می گردد.

 

برخی معتقدند مشیه و مشیانه (مشی و مشیانه)، روز سیزدهم فروردین برای اولین بار در جهان ازدواج را رقم زدند. در آن زمان چون عقد و نکاهی شناخته شده نبود آن دو به وسیله ی گره زدن دو شاخه، پایه ی ازدواج خود را بنا نهادند.

 

بنابر داستان ها، از نطفه ی کیومرث که بر زمین ریخته شد، پس از چهل سال گیاه ریواس می روید. مشیه و مشیانه که در کمرگاه این گیاه به هم پیوند خورده بودند به صورت انسان درمی آیند و بعد از گذشت حوادثی با یکدیگر ازدواج می کنند.

 

به اعتقاد برخی، رسم علف گره زدن که در سیزده به در رایج است از افسانه مشیه و مشیانه -دو گیاهی که به یکدیگر تنیده بودند- سرچشمه می گیرد.

 


یاری نامه ها : (پردیس اهورا)

عبدالعظیم رضایی. اصل و نسب و دین های ایرانیان باستان. چاپ ششم، تهران: دُر، ۱۳۸۱، ISBN 964-6786-14-6.

محمدعلی محمد، مشی و مشیانه، سه گانه روز اول عشق، انتشارات کاروان، ۱۳۸۷

تونی آلن، چارلز فیلیپس، مایکل کریگان. مشاور: دکتر وستا سرخوش کریتس. مترجمان: زهره هدایتی، رامین کریمیان.سرور دانای آسمان. چاپ نخست. تهران: نشرنی، ١٣٨۴ . ISBN 964-312-796-6.

لغت نامه دهخدا