کوروش بزرگ، مهاجم یا مدافع؟!
یکی از مهم ترین مواردی که درباره کوروش قابل بررسی است؛ علت کشور گشایی های او می باشد. در بررسی های تاریخی، آنچه درباره فتوحات کوروش قابل توجه است؛ اقدامات پدافندی کوروش بزرگ می باشد. هنگامی که شرایط زمانی را بررسی کنیم، در می یابیم که چنین اقدامات پدافندی، بسیار رایج و معقول بوده است. کوروش در سال های بسیار دور زندگی می کرده و طبیعتاً شرایط آن دوره هم در عملکرد نظامی وی تأثیر داشته است.
از سال ها قبل از کوروش در منطقه ی میانه و میان رودان یک روندی ایجاد شد که اگر به یک سرزمینی توسط دیگر کشور ها حمله می شد؛ فرمانروایان آن سرزمین برای برگرداندن آرامش و حفظ امنیت مرز ها، مجبور بودند سرزمین دشمن مهاجم را کنترل کنند.
وقتی قلمروی کوروش را با دیگر کشورگشایان تاریخ مقایسه می کنیم؛ به مراتب وسعت کمتری دارد. کوروش اگر صرفاً قصد تصرف دیگر کشور ها را داشت؛ می توانست با توجه به قدرتی که به دست آورده بود، به راحتی هند و مصر و حتی تمام سرزمینهای یونانی نشین را از آن خود کند.
از طرفی باید توجه داشت که وسعت قلمروی کوروش، به دلیل تصرفات خود او نبود. کوروش توانست بدون جنگ خاصی سرزمین وسیع ماد را به فرمان خود در آورد. بر اساس رویدادنامه نبونید-کوروش، پادشاه ماد با سپاهیانش به کوروش یورش برد اما سپاهیان ماد بر پادشاه خود شوریدند و پادشاه ماد را تحویل کوروش دادند.
بنگرید به: رویدادنامه نبونید-کوروش، ستون ۲، بند های ۱ و ۲
با توجه به این موضوع می توان کوروش را پادشاه مشروع ماد دانست. حتی به گفته مورخان یونانی، پدربزرگ مادری کوروش، شاهنشاه پیشن ماد بود. اگر از پیوند خویشاوندی کوروش با مادها هم صرف نظر کنیم؛ چنین می نماید که مادها پادشاهی کوروش را پذیرفته بودند. تمدن ماد تأثیر بسیار زیادی در شاهنشاهی هخامنشی گذاشت و به عبارتی می توان هخامنشی را ادامه ی ماد دانست.
بخش زرد رنگ، وسعت امپراطوری ماد را قبل از کوروش بزرگ، نشان می دهد. کوروش را می توان پادشاه مشروع ماد دانست و بیشتر وسعت قلمروی کوروش هم مربوط به امپراطوری پیشین ماد بوده است.
به نظر می آید دیگر تصرفات کوروش هم به دلیل حملات دیگر کشور ها به سرزمین کوروش و یا اتحاد آنها علیه کوروش و خطر آفرینی آنها بوده است. پژوهش گران اتفاق نظر دارند که آستیاگ(پادشاه ماد) و کرزوس (پادشاه لیدی) در ابتدا قصد حمله به کوروش را داشتند.
حسن پیرنیا می نویسد:
تسخیر ماد باعث تشویش دول همجوار و غیر همجوار گردید. سه دولت نامی آن زمان یعنی لیدی، بابل و مصر داخل مذاکره شدند که در مقابل کوروش اتحاد سه گانهای تشکیل دهند. بدین ترتیب کرزوس، پادشاه لیدی، نابونید، پادشاه بابل نو و آماسیس دوم، پادشاه مصر علیه کوروش هم پیمان شدند.
ایران باستان، پیرنیا، ص ۸۴
اتحاد دشمنان کوروش با یکدیگر هم در تاریخ هرودوت و هم در کوروش نامه گزنفون بیان شده است و چنین مطلبی که در منابع اشتراک دارد، بسیار محتمل است.
بنگرید به:
هرودوت، کتاب ۱، بند ۷۷ و ۱۵۳
کوروش نامه گزنفون، دفتر ۲، بخش ۱، بند ۵
در کوروش نامه گزنفون چنین دیدگاهی در جملات کوروش هم به چشم می خورد. گزنفون از زبان کوروش می نویسد:
نباید که در این جا بشکیبیم و چشم به راه دشمن باشیم تا آید و تازد به زادبوم مان و ویران کند این مرز را، نه، بر ماست که بر وی بتازیم، به بیش ترین شتاب، و جنگ را به زادبوم ایشان کشانیم.
کوروش نامه گزنفون، دفتر ۳، بخش ۳، بند ۱۴
تأکید اصلی گزنفون در کوروش نامه بر روی منش کوروش بوده است و بینش کوروش درباره اقدام پدافندی را به زیبایی ترسیم کرده است.
این اندیشه بعد از پیروز یافتن کوروش بر دشمنان هم به چشم می خورد:
ما این کشوران به بیداد نگشوده ایم، ما به ستم دست نیانداختیم بر دیگر کشوران و به زور نتاختیم بر آن ها، که بر ما تاختند دیگران و ما به پدافند خویش ایستادیم.
کوروش نامه گزنفون، دفتر ۷، بخش ۵، بند ۷۸
«به ستم دست نیانداختن بر دیگر کشوران»، در منشور کوروش و حتی رویداد نامه نبونید-کوروش هم به چشم می خورد. به نظر می رسد کوروش علاقه به شکست دشمنانش بدون خون ریزی و جنگ داشته است. همانطور که سربازان پادشاه ماد به کوروش پیوستند و سرزمین ماد به زیر فرمان کوروش در آمد.
پیش از این اشاره شد که پژوهش گران اتفاق نظر دارند که آستیاگ(پادشاه ماد) و کرزوس (پادشاه لیدی) در ابتدا قصد حمله به کوروش را داشتند؛ اما پس از شکست کرزوس کماکان خطر برای کوروش باقی ماند. طبیعی است که اتحاد دوباره قدرت های بزرگ منطقه یعنی بابل و مصر -که سابقه اتحاد علیه کوروش داشتند- می توانست خطر آفرین باشد اما این بار نا رضایتی های داخلی بابل باعث فتح این شهر شد.
چنین می نماید که اشخاصی در داخل بابل از کوروش خواستند که به این شهر حمله کند و شرایط نا بسامان آن ها را پایان دهد. این مورد را از گفته های مورخان می توان یافت همانطور که از شخصی به نام گوبریاس سخن به میان می آید که از کوروش می خواهد بابل را تسخیر کند. اما به هر حال منشور کوروش به روشنی نا بسامانی اوضاع در بابل را مشخص می کند آنجا که احتمالا از زبان یک بابلی گفته می شود:
[نبونید] بردن نذورات را (به پرستشگاه ها) برانداخت. [او (همچنین) در آیین ها (به گونه هایی ناروا) دست برد. اندوه و ناشادمانی] را به (= در) شهرهای مقدس بپیوست. او پرستش مردوک پادشاه خدایان را از دل خویش بشست. کسی که همواره به شهر وی (= شهر مردوک = بابل) تباهکاری روا می داشت (و) هر روز [به آزردن (آن) سرزمین دست (می یازید)، مردمانش] را با یوغی بی آرام به نابودی می کشانید، همه ی آن ها را.
در (برابر) خشم وی (= مردوک) او (= نبونئید پادشاه بابل) آنان (= پیکره های خدایان) را به بابل فرا برد. لیک مردوک، [آن بلند پایه که آهنگ جنگ کرده بود]، از بهر همه ی باشندگان روی زمین که جای های زندگیشان ویرانه گشته بود، و (از بهر) مردم سرزمین های سومر و اکد که (بسان) [کالبد] مردگان (بیجان) گشته بودند، او (= مردوک) از روی اراده و خواست خویش روی به سوی آنان باز گردانید و بر آنان رحمت آورد و آنان را ببخشود.
(مردوک) در میان همه ی سرزمین ها، به جستجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهی دادگر، آنگونه که خواسته ی وی (= مردوک) باشد، شاهی که (برای در پذیرفتن او) دستان او به دست خویش گرفت. او (= مردوک) کورش، پادشاه شهر انشان را به نام بخواند (برای آشکار کردن دعوت وی) و او را به نام بخواند (از بهر) پادشاهی بر همه ی جهان.
استوانه کوروش بند های ٧ تا ١٣
منبع تصویر: خبرگزاری فارس
آرزوی رها شدن بابلیان در این نوشتار کاملا هویدا است و حمایت از کوروش کاملا منطقی به نظر می رسد و همچنین هماهنگی نسبی با شرایط گوبریاس در گفته مورخان دارد. با توجه به اسناد بابلی، می توان کوروش را پادشاه مقبول بابل دانست. در نهایت چنین می نماید که کوروش از تصرف مصر صرف نظر کرد و به ساخت پایگاهها و دژ های مرزی به منظور امنیت مرز های آن منطقه اکتفا کرد.
به صورت کلی باید گفت کوروش بزرگ می توانست مانند اسکندر، به هندوستان و مصر یورش برد و یا مانند دیگر کشور گشایان تا جایی که امکان داشت پیش روی کند اما به نظر می رسد کوروش، مرز هایش را تا جایی که از امنیت سرزمین خودش اطمینان حاصل کند ادامه داد و اینچنین می نماید که، به تصرف کشور هایی که خطری برای تمامیت ارضی کشورش نداشتند، فکر نمی کرد.
با توجه به این موارد، هم شواهد و هم منابع تاریخی نشان می دهند که کوروش در فتوحاتش بیشتر به دنبال اقدامات پدافندی بوده است.
بن مایه ها:(پردیس اهورا)
فرمان کورش بزرگ(استوانه کوروش) ، به کوشش عبدالمجید ارفعی. فرهنگستان ادب و هنر ایران. شماره ٩، ١٣۶۶
هرودوت. مترجم: مرتضی ثاقب فر. تاریخ هرودوت. چاپ نخست. تهران: انتشارات اساطیر، ١٣٨٩
گزنفون. مترجم: ابوالحسن تهامی. بر اساس ترجمه انگلیسی Henry Graham Dakyns). زندگی کوروش (کوروش نامه Cyropedia). چاپ دوم. تهران: انتشارات نگاه، ١٣٨٩
پیرنیا، حسن. ایران باستان. چاپ اول. دنیای کتاب، ۱۳۶۲
این روز ها می بینیم که از قومی به نام «فارس» زیاد سخن به میاد می آید و برخی اوقات، عده ای از هم میهنان ما، «فارس» خوانده می شوند.
بیایید به صورت امروزی به قضایا نگاه کنیم و موارد تاریخی را کنار بگذاریم. آیا با توجه به وضعیت اقوام گوناگون در ایران، قومی به نام «فارس» در ایران وجود دارد؟! آیا اینکه در برخی اوقات «تهرانی ها»، «شیرازی ها»، «یزدی ها»، «اصفهانی ها»، «مشهدی ها» و... همه با هم یک قوم آن هم به نام «فارس» در نظر گرفته می شوند؛ درست است؟!
امروز می بینیم که در کشور ما مثلا یک شخص در «لرستان» می گوید «من لُرم»، یک شخص در «کردستان» می گوید «من کُردم» اما کمتر می بینیم و یا اصلا نمی بینیم که یک شخص در خراسان بگوید «من فارسم» یا یک شخص در یزد بگوید «من فارسم». معمولا می گوید «من مشهدیم» و یا می گوید «من یزدیم».
اما این روز ها دیده می شود که «تهرانی ها»، «اصفهانی ها»، «شیرازی ها»، «مشهدی ها»، «یزدی ها» و... «فارس» خوانده می شوند!! در صورتی که با توجه به نام آن، اگر هم قرار باشد چنین قومی وجود داشته باشد، طبیعتاً فقط در استان فارس است که آن هم بیشتر حالت یک منطقه جغرافیایی دارد. بیشتر کسانی که ساکن این استان هستند می گویند «از استان فارس هستیم» یا مثلا شیرازی ها می گویند «ما شیرازی هستیم».
حال وقتی به منابع تاریخی نگاه کنیم، عنوان «فارس» و یا نام هایی مانند آن برای کل یک تمدن بزرگ در خاور میانه و نام یک کشور به کار برده شده است. شاید این موضوع از روی اشتباه یونانیان سرچشمه می گیرد.
به هر حال مردمان این تمدن، بیشتر تمایل داشتند که نام کشور خود را «ایران» یا نام هایی همانند آن قرار دهند و «پارس» در طول هزاران سال نام یکی از ایالت های این کشور بزرگ بوده است. اما در بسیاری از منابع بیگانگان، آن هم در طول هزاران سال، نام کشور و تمدن ما را به صورت کلی «پارس» نوشته اند. تا قبل از رضا خان، نام بین المللی سرزمین ما Persia بوده است (چیزی مانند Egypt و مصر).
از طرفی اشتباه بزرگی است که زبان ملی امروز را صرفا زبان یک قوم بدانیم. آیا زبان فارسی تنها متعلق به شیرازی ها بوده است؟! خیر، این زبان که امروز آن را با عنوان زبان فارسی می شناسیم متعلق به همه اقوام گوناگون در ایران و حتی حوزه تمدن ایران بزرگ است چرا که به نظر می رسد در شکل گیری این زبان همه این اقوام نقش داشته اند.
برای شکل گیری یک زبان سال های زیادی طول می کشد. یکی از دلایلی که باعث رشد و حتی شکل گیری زبان فارسی شده است؛ آثار فاخر می باشد که در جای جای این کشور و حوزه تمدن ایران بزرگ دیده می شود. برای مثال شاهکار بزرگ فردوسی، آثار ارزشمند نظامی گنجوی، سعدی، حافظ، مولانا و... این آثار هستند که باعث حفظ این زبان در طول تاریخ شدند و همانطور که می بینیم، بزرگان خردمند این سرزمین از نقاط گوناگون آن این آثار فاخر را بوجود آوردند. باید توجه داشت که زبان های قومیت های گوناگون ایران هم بسیار ارزشمند هستند اما اینطور نیست که زبان فارسی یک زبان بیگانه برای آنها تلقی شود. همانطور که این قوم ها زبان قوم خود را در طول سال های زیاد شکل دادند زبان فارسی را هم در کنار آن نگاهداری کردند و حتی در شکل گیری آن نقش داشتند.
منبع: پردیس اهورا
بسم الله الرحمن الرحیم.
شوربختانه این روز ها دیده می شود که عده ای موارد کاملا نادرست را به اشخاص خوش نام تاریخ نسبت می دارند. یکی از این اشخاص که به تأیید علامه طباطبایی، محتمل ترین گزینه برای ذوالقرنین(ع) می باشد؛ کوروش بزرگ پادشاه هخامنشی است.عده ای با بیان موارد نادرست درباره کوروش بزرگ، گویی قصد تخریب وی را دارند. یکی از این موارد نادرست اتهام ازدواج با محارم است که به کوروش نسبت می دارند که این موضوع در هیج منبعی دیده نمی شود. در این نوشتار به بررسی این موضوع با توجه به اسناد و مدارک می پردازیم.
قبل از هر چیز باید به نحوه تاریخ پژوهی پیرامون کوروش اشاره کوتاهی بکنیم. معمولا پژوهش گران در بحث های تاریخی و بررسی چگونگی عملکرد شخصیتی مانند کوروش که گاهی روایت های نا همسان درباره او، توسط مورخان گوناگون گفته شده است؛ منابع مختلف مانند منابع یونانی، منابع یهودی و... را کنار هم می گذارند و به بررسی اشتراکات آنها می پردازند. خوشبختانه آثار باستانی ارزشمندی مانند منشور کوروش بزرگ و رویدادنامه نبونئید و حتی استوانه ای از نبونئید(آخرین پادشاه بابل) بدست آمده است که با یکدیگر هماهنگی دارند و می توان گفت از نظر اعتبار در جایگاه بالاتری نسبت به گفته مورخان یونانی قرار می گیرند.
اکثر پژوهشگران معتقدند که کوروش یک همسر داشته است و این موضوع با توجه به بررسی منابع بیان می شود. هرودوت مورخ یونانی فقط از یک همسر به صورت روشن نام می برد
تاریخ هرودوت، کتاب ۲، بند 1
در کوروش نامه گزنفون هم فقط از یک همسر نام برده می شود.
کوروش نامه گزنفون، دفتر ۸، بخش ۵، بند ۱۹
این موضوع از بخش های مختلف این منبع هم مشخص می شود؛ آنجا که کوروش به مرگ نزدیک می شود و در راز و نیاز هایش می گوید: «فرزندان من را، و همسر من را، و سرزمین پدرانم را...»
کوروش نامه گزنفون، دفتر ۸، بخش ۷، بند ۳
همچنین بر اساس این منبع، کوروش فرزندانش را از یک پدر و مادر می نامد و این چنین اندرزشان می کند: «چه کس بیش از برادر درخور دوستی، که با شمای اش یک پدر و یک مادر است.»
کوروش نامه گزنفون، دفتر ۸، بخش ۷، بند ۱۴، ترجمه ابوالحسن تهامی
کتزیاس دیگر مورخ یونانی هم فقط از یک همسر نام می برد.
علاوه بر منابع یونانی، در رویدادنامه نبونئید-کوروش، که یک سند باستانی معتبر است از سوگواری همسر کوروش سخن به میان می آید و در کتیبه بیستون که از زبان داریوش نقل می شود کمبوجیه و بردیا، پسران کوروش را از یک پدر و مادر می نامد.
کتیبه بیستون، ستون نخست، بند ۱۰
به نظر می رسد که تک همسر بودن کوروش مشهور بوده است و این موضوع در منابع اشتراک دارد. احتمالا کوروش به همسرش بسیار علاقه مند بوده است؛ چرا که در رویدادنامه نبونئید-کوروش از برگزاری مراسم سوگواری بزرگ برای وی سخن به میان می آید.
اما به هر حال درباره اینکه نام همسر کوروش چه بوده است و این بانو فرزند چه کسی بوده است؛ در منابع اختلاف وجود دارد. هرودوت وی را «کاساندان دختر فرناسپ(از بزرگان پارسی)» می داند اما گزنفون وی را دختر دایی کوروش می داند. کتزیاس هم نام وی را آمی تیس نوشته است.
کسانی که موضوع ازدواج با محارم کوروش را مطرح می کنند به کتزیاس استناد می کنند. اما بیایید ببینیم در تاریخ کتزیاس چه چیزی نوشته شده است:
«کوروش(دختر) آستیاگ، آمی تیس را نخست با احترامی شایسته ی یک مادر پذیرا شد، سپس (او) به همسری کوروش برگزیده شد.»
خلاصه فوتیوس از تاریخ کتزیاس، کتاب ۲، بند ۵، ترجمه کامیاب خلیلی
نکته مهم آنجاست که همین کتزیاس در بند های قبل اظهار می دارد که کوروش هیچ نسبت خانوادگی با آستیاگ نداشته است.
خلاصه فوتیوس از تاریخ کتزیاس، کتاب ۲، بند ۱
داستان آنجاست که هرودوت و گزنفون، «آستیاگ» پادشاه ماد را پدر بزرگ کوروش می دانند. اگر این موضوع را بپذیریم دختر آستیاگ می شود خاله ی کوروش. اما همانطور که اشاره شد کتزیاس دیگر مورخ یونانی می گوید که کوروش هیچ نسبت خانوادگی با آستیاگ نداشته است و فقط و فقط همین مورخ است که از ازدواج کوروش با دختر آستیاگ سخن به میان می آورد.
پیش از این بیان شد که هرودوت کاساندان دختر فرناسپ و گزنفون دختر دایی کوروش را به عنوان همسر وی معرفی می کنند. کتزیاس هم که دختر آستیاگ را به عنوان همسر کوروش معرفی می کند؛ اظهار می دارد که کوروش و آستیاگ نسبت خانوادگی نداشته اند. البته به طور کلی نوشته های کتزیاس تناقضات زیادی دارد و در بسیاری از اوقات با آثار باستانی تضاد جدی دارد. اما همانطور که اشاره شد هیچ کجا اثری از ازدواج کوروش با محارم نیست.
عده ای که این موضوع را بیان می کنند از برخی اختلاف منابع سوء استفاده کرده اند؛ و موضوعی نادرست را به کوروش نسبت داده اند.
بسم الله الرحمن الرحیم
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
گزارش تصویری از ششمین مراسم آبلیسک سوزی
روز قدس رمضان سال 1392
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
جهت سلامتی و تعجیل در فرج امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صلواتی هدیه نمایید...
"اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم"
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
حضرت آیة اللّه خامنه ای (مدّظلّه ) فرمودند:
انتظار ظهور امام زمان (عج) به معنای انتظار برای پر شدن جهان از عدل و داد و عدالت برای همه انسان ها، انتظار رفع ظلم از صحنه زندگی بشر و انتظار فرا رسیدن دنیایی برتر از لحاظ معنوی و مادی است.
رهبر معظم انقلاب وجود حالت انتظار را در دل آحاد مردم یکی از الطاف خداوند بر مردم ایران در دوران انقلاب می دانند و می فرمایند:
این
بزرگوار در فضای ذهنی و معنوی جامعه ما حضور دارد و جوانان مؤمن و با
اخلاص نیز با آن حضرت قلباً در ارتباط هستند. این ارتباط به معنای حقیقی
کلمه دو جانبه است و در حالات برجسته شور و محبت و احساس و عواطفی که ملت
ایران نسبت به این بزرگوار دارند، این ارتباط طرفینی است.
ایشان انتظار ظهور امام زمان (عج) را موجب زنده شدن روح انتظار فرج در جوامع بشری دانسته و می فرمایند:
انتظار به معنای اشتیاق انسان برای دست رسی به وضعی برتر و بالاتر است و این حالتی است که بشر همیشه باید در خود حفظ کند و پیوسته در حال انتظار فرج الهی باشد.
مقام معظم رهبری به تلاش مستمر قدرتهای شیطانی برای از بین بردن فروغ امید در دل انسان ها اشاره کرده و می فرمایند:
مبنای کار قدرت های طاغوتی بر این است که فروغ امید را در دل ها بمیرانند و همه امیدها را به یک نقطه مادی، یعنی پول و زخارف کم ارزش دنیا متمرکز کنند که سر رشته آن نیز در دست خودِ آن هاست. همه چیز را باحساب های کمی و پولی محاسبه می کنند و معنویات را از حساب خارج می کنند و به ویژه می کوشند که آن آینده موعود را از چشم ملت ها دور نگهدارند، اما ملت ها باید امیدوار باشند تا این اراده تکوینی الهی تحقق پیدا کند.
انقلاب اسلامی بذر امید را در دل همه مستضعفان نشاند. انقلاب اسلامی ایران، ظهور سراسر نور مولا (ع) را نزدیک ساخته است.
اینک بر همگان است که این تلاش خدایی را با همه شداید و سختی ها تا آخرین سر منزل مقصود – که آماده کردن همه زمینهها برای فرجش می باشد – ادامه دهند. در این رهگذر، از توطئه های موذیانه دشمن نباید غافل بود.
رهبر معظم انقلاب در رابطه با هوشیاری امت مسلمان می فرماید:
دشمنان سراغ مجموعه احکام و مقررات اسلام رفتند. هر عقیده و هر توصیهای از شرع مقدس که در زندگی و سرنوشت آینده فرد و جماعت و امت اسلامی تأثیر مثبت و بارزی داشته است، به نحوی با آن کلنجار رفتند تا اگر بتوانند آن را از بین ببرند، اگر نتوانند، روی محتوایش کار کنند!… گاهی دهها سال زحمت می کشند، برای این که بتوانند نقطه درخشانی را کور یا کمرنگ کنند یا نقطه تاریکی را به وجود بیاورند! سال های متمادی می نشینند و پول خرج می کنند! یکی زحمت می کشد و تلاش می کنند، ولی توفیق پیدا نمی کند، بعد از او کسان دیگری می آیند.
روی عقاید دنیای اسلام، از اینگونه کارها خیلی شده است. روی عقیده توحید، عقیده امامت، روی اخلاقیات اسلامی، معنای صبر، معنای توکل، معنای قناعت، کار کرده اند! همه اینها نقاط برجسته ای هستند که اگر ما مسلمان ها درست به حقیقت آنها توجه بکنیم تبدیل به موتور حرکت دهنده جامعه اسلامی می شود.
… بنده سندی را دیدم که بزرگان استعمار و فرماندهان استعماری توصیه می کنند که ما باید کاری بکنیم که این عقیده به مهدویت به تدریج از بین مردم زایل بشود! ببینید عقیده به مهدویت چقدر مهم است! چقدر خطا می کنند کسانی که به اسم روشن فکری و به اسم تجدّدطلبی می آیند و عقاید اسلامی را بدون مطالعه، بدون اطلاع، بدون این که بدانند دارند چکار می کنند، مورد تردید و تشکیک قرار می دهند! این ها همان کاری را که دشمن می خواهد انجام می دهند.
رهبر معظم انقلاب در بخشی دیگر از سخنانشان از توطئه دشمنان برای از بین بردن امید و نشاط در جامعه اسلامی پرده برداشته و می فرماید:
استعمار روح نا امیدی را می خواهد امروز ، استکبار جهانی مایل است که ملت های مسلمان و از جمله ملت عزیز ایران، دچار این حالت بشوند -روح ناامیدی- ای آقا! دیگر نمی شود کاری کرد، دیگر فایدهای ندارد! می خواهند این را به زور به مردم تزریق کنند. ما که در جریان خبرهای تبلیغاتی و زهرآگین دشمنان قرار داریم، به عیان می بینیم که اغلب این خبرهایی که تنظیم می کنند، برای مأیوس کردن مردم است. مردم را از اقتصاد و از فرهنگ مأیوس می کنند، متدینین را از گسترش دین مأیوس می کنند.
رهبر انقلاب در بخش دیگری از سخنانشان کسانی را که آب به آسیاب دشمن ریخته و در مسیر آنها گام بر می دارند، از این عمل برحذر داشته، می فرمایند:
… امروز هر نفسی، هر حنجرهای که برای نا امید کردن مردم بدمد، بدانید که این حنجره در اختیار دشمن است. چه خودش بداند، چه خودش نداند! هر قلمی که کلمه ای را در جهت نا امید و مأیوس کردن مردم روی کاغذ بیاورد، این قلم متعلق به دشمن است، چه صاحب این قلم بداند، چه نداند! دشمن از او استفاده می کند.
با این حال، رهبر انقلاب ملت مسلمان و انقلابی ایران را ملتی بیدار، زنده و متوجه میداند که قدر عزّت و قدرتش را میداند و در برابر توطئه های دشمنان و مزدورانشان ارزش و اصالت خود را از دست نمی دهد.
منبع: سایت ناصرالمهدی
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=