ضمن عرض سلام و وقت بخیر خدمت دوستان ، براداران و خواهران بزرگوار. امیدوارم در پناه حق پیروز و پایدار باشید. همان طور که می دانید ، میز گردی متشکل از جنابان آقای علوی و ریاحی که خود را کارشناس و آشنا به علوم ( در جایی دیدید که علامه ی بزرگوار طباطبایی را هم نقد کردند!) می نامند ، جهت زیر سوال بردن ، نظریه ی دانشمند و عالم شهیر هندی ، مولانا ابوالکلام آزاد ، که تطبیق ذوالقرنین با کوروش کبیر می باشد را در دستور کار خود قرار دادند! پیش از این نقد دو میز گرد پیشین ، در اختیار شما قرار گرفت ، اما چند نکته ، لازم به ذکر می باشد.
اما پیش از عرض نکات لینک این میز گرد (بخش سوم ) عوام فریب و همچنین لینک نقد بنده از بخش دوم میز گرد (که هر کدام حاوی لینک های لازمه ی دیگر می باشند ) در پایین موجود می باشد . خواهشا ، خواهشا ، قبل از مطالعه ی این نقد ، اگر میزگرد ها را مطالعه نکرده اید ، از ابتدا آن ها را مطالعه و سپس نقد های بنده را از همان بخش نخستشان آغاز کنید . در این صورت است که می توانید متوجه عرایض بنده در این نقد شوید.
اما نکته ی نخست این که ، برخی ها که خود را مسلمان می نامند ، سرقت ادبی کرده و از این میز گرد ها به نفع خود استفاده می کنند ، در حالی که هیچ ارجاعی به این کارشناسان (!) نمی دهند. نمونه ی آن در تصویر زیر که یک بروشور مانند بوده و هدف آن با ظاهری اسلامی ، تخریب کوروش کبیر با اتکا به منابعی می باشد که از لحاظ عقلی ، کار درستی نیست . ( انشاالله در ادامه متوجه منظور بنده خواهید شد.) . درضمن تاکید خاصی هم بر انتشار این موارد موهوم دارند.
همان طور که مشاهده می کنید ، این متن دقیقا بخشی از همان متن میز گرد می باشد که در قسمت دوم شاهد آن بودید . یک وب سایت اسلامی (!) . اما این قضیه به اینجا ختم نمی شود ، و تارنماهایی هم همین بخش ها را گذاشته اند (البته با عنوانی که گویا برای بیداری و حق و حقیقت و ... ) که البته بسیاری بدون منبع. به هر حال هدف از بیان این نکته این بود که عرض کنیم ، اگر با چنین بروشور و یا تارنمایی برخورد کردید و یا به سایت اصلی این میز گرد ها رفتید ، بدانید که نقدی برای آن وجود دارد و این میزگرد ها همان طور که در نقد ها مشاهده کردید ، کاملا بی منطق و مطالبش کاملا کودکانه طراحی و اجرا (!) شده. حتا شما می توانید در بین نظرات کاربران همان سایت ها هم کمی متوجه قضیه بشوید. (البته باید دقت کنید ، از برخی نظرات کاملا ساختگی بودنشان معلوم است . اگر متوجه شدید که خدا رو شکر اگر نه دیگر زیاد تلاش نکنید . حقیقتا فایده ای نخواهد داشت !)
نکته ی بعد ، تشکر و سپاس بی اندازه از دوستانی را دارم که در نقد و انتشار نقد های پیشین به بنده کمک و یاری رساندند .
نکته ی مهم بعد ، این که در نقد های پیشین تناقضات آشکار بین منطق و مطلب کارشناسان (!) دیده شد ( پیشنهادم به دوستانی که هنوز ندیدند این است که دوباره و بدون تعصب نقد های پیشین را مطالعه و بررسی کنند .) . با توجه به این مسئله ، اعتماد و اطمینان به این گونه میزگرد ها و چنین کارشناسانی (!) زیر سوال رفته و دیگر لزومی به نقد ندارد (صد البته مراقب استراتژی کاملا علمی چوپان دروغ گو باشید . دوستان علاقه مند به مباحث سیاسی باید متوجه منظور بنده شده باشند . ). اما مطابق نقد پیشین و برای جلوگیری از آوردن اِن قُــولت های باقی ، این بخش از میز گرد را هم با نگاه منصفانه و بدون تعصب خاص ، نقد کرده و از خداوند متعال بابت راهی که با ما نشان داد ، تشکر می کنیم. خواهشا با حوصله بخوانید . متاسفانه دوستانی که خود را محقق می دانند و ادعا دارند تمامی منابع را بررسی می کنند ... خواهشا بخوانند . خطاب به همه ی عزیزان ، در پایان این نقد ، انشاالله به تحلیل کوچکی خواهید رسید ، لطفا آن تحلیل را هم توام با نقد مطالعه کنند .
اما شروع نقد .
بازی با ذهن مخاطب از همان ابتدا آغاز شد :
« در مقطعی که کورش بابل را فتح کرد، حضرت دانیال نبی(سلاماللهعلیه)، بر اساس نقل تورات، وزیر «نبونید» بوده است. سال شهادت حضرت دانیال نبی(سلاماللهعلیه) دقیقاً مطابق با سال «فتح بابل» توسط «کوروش» است. «بنیاسراییل» ورود کورش به بابل را جشن گرفتند و همان سال پیامبرشان که وزیر «نبونید» بود کشته شد. »
به دلیل تکرار این بند در ادامه نقد آن را به بعد موکول می کنیم.
اما متاسفانه نقد اصلی بر تصویر است . تصویری که در خور و شایستگی بزرگان نمی باشد. تفاوت شما با آقای باستیل چیست ؟ تفاوت شما با آقای اسنایدر چیست؟ هر دو این گجستک ها ، هم به دینتان توهین کردند و هم به مقدساتتان . شما در میز گرد کودکانتان از آنان دفاع کردید !!! فقط خدا می تواند به دادمان برسد.
اما دوستان عزیزمان در گروه تاریخ سایت برهان ، گویا خواستار کنترل ذهن شما می باشند . چرا که دوباره از متنی استفاده کردند که کلمات کلیدی و مهم و صد البته مبهمی دارد :
« گروه تاریخ برهان؛ در دو قسمت گذشته این میزگرد کارشناسان از حیث روایی و تاریخی به اعتباریابی انطباق کورش بر ذوالقرنین و همچنین بررسی شخصیت کورش با اتکا به منابع تاریخی پرداختند. در بخش پایانی این نشست شاهد ادامه مباحث حول محور کورش و سنجش روایات تاریخی منتسب به او خواهیم بود.»
مجددا استفاده از عبارات « روایی» ، «تاریخی» ، «اتکا به منابع» و « سنجش روایات» کاملا بازی با ذهن مخاطب است که اگر کمی سست ایمان و اعتقاد باشد ، فورا قول ظاهر را خورده و اعتماد خواهد کرد . باز هم پیشنهاد بنده به دوستان مراجعه به نقد های پیشین و نگاه منصفانه ی خودشان است. کدام بحث روایی بدون راوی و منبع ؟ کدام بحث تاریخی با منبع درست ؟ کدام منبع که اتگا به آن داشتید ؟ سنجش روایات؟
جناب آقای علوی در بند بعد ، اشاره به مستکبر بودن کوروش کبیر می کنند . جناب کارشناس (!) این نکته زمانی صحیح است که منبعتان صحیح باشد. همچنین استفاده از واژه ی «ساده لوحانه» که باز هم بازی با ذهن است ، چرا که مخاطبی که دارای توانایی کم و مطالعه ی کم در این زمینه باشد ، ساده لوح خطاب شده و از بحث اصلی دور می شود . جالب است بدانید که اتفاقا یکی از همین ساده لوح ها که برعکس بیشتر ساده لوحان دیگر سواد تاریخی دارد ، استاد عبد المجید ارفعی ، مترجم ایرانی منشور کوروش کبیر می باشد.( انشاالله در ادامه در مورد ایشان هم گفت وگو خواهیم کرد.)
اما خدا را شکر می کنم که مطلب بعدی برای ایشان جالب می باشد !!! می پرسید چرا ؟ ایشان از منشور حمورابی سخن به میان آورده اند . شاید به ظاهر از آن دفاع نکرده باشند اما یکی از برداشت ها از حرفهایشان همین است. جناب کارشناس(!) اگر در منشور کوروش کبیر نشان هایی از بت پرستی و احترام به بت باشد ( که نیست و اثبات خواهیم کرد) در منشور جناب حمورابی ، نشانه هایی از شیطان پرستی موجود است . دوستان علاقه مندی که مباحث جوامع مخفی و شیطان پرستی را دنبال می کنند ، مطمئنا متوجه منظور بنده شدند. (خصوصا در سخنرانی ها ) خطاب به سایر دوستان ، در این لوح که به مجموع قوانین جناب حمورابی معروف است ، آمده که این قوانین را جناب حمورابی در دیدار با خدایان از آنان گرفته !!! جناب کارشناس (!) اگر محقق و پژوهشگر بودید نه حرف از منشور حمورابی و نه آن دفاع دشمن شاد کن را از فیلم ضد ایرانی – اسلامی 300 را به میان نمی کشیدید.
نکته ی بعد که منشور آقای حمورابی را به این عناوین مفختر (به قول شما ) نمی کنند ، این است که ایشان و جانشینانشان به حرف هایشان پایبند نبودند!(انشاالله اشاره خواهد شد.) نکته ی بعد ، ای کاش دوستان زحمتی بکشند و ترجمه ی این کتیبه را بخوانند ، تا متوجه دلیل این عدم تفاخر (!) را متوجه شوند ؛ آنگاه می فهمید که این موضوع نه تنها عجیب نیست ، بلکه کاملا عادی و منطقی هم هست (هر چند منطق شما را در این میزگرد ها چشیدیم! خصوصا این دلایلی که برای این منشور آوردید.). دوستان این کارشناسان (!) عزیز ، خواهان این هستند که ، بنی اسرائیل ، قومی که در آن زمان برگزیده ی خدا بود ، منشوری را قبول کنند که نشانه هایی از شیطان پرستی در آن دیده شده!!!
« سؤال این جاست که آیا پیامبران بنیاسراییل با بابلیها رابطهی خوبی داشتند یا این که با آنها بد بودند؟ »
خطاب به دوستان علاقه مند ، در برخی کتب الهی آمده که پیامبری ، پیامبر دیگری را به قتل رسانده و یا حتا خود خدای متعال دستور چنین کاری را داده . به ظاهر بوی تناقض می آید ، اما جالب است بدانید که با کمی تعمیق در افکار و آیات ، متوجه دروغین بودن دسته ای کثیر از پیامبران می شوید . مثلا یکی از پیامبران بزرگی الهی در عهد عتیق 450 (اگر اشتباه نکنم.) پیامبر بت ها را کشته. ویا در داستانی دیگر از دست پیامبران فرار می کردند. با توجه به حمایت های این کارشناس (!) عزیز دقیقا پیامبران مورد نظر ایشان معلوم نیست . اما ما فرض را بر درستی می گذاریم و فکر می کنیم که منظور ایشان همان پیامبران راستین الهی هستند. اما پاسخ به سوال ایشان .
خلاصه داستان بنی اسرائیل بعد از نجاتشان از مصر توسط منجی بزرگوارشان حضرت موسا (ع) ، که لیاقت گرفتن لقب برادر از جانب پیامبر عظیم الشانمان (ص) را داشته اند ( کم تر کسی این لقب را گرفته ) ، تا رهاییشان از بابل توسط منجی دیگرشان ، کوروش بزرگ ، از عهد عتیق به این شرح است که ، بعد از در آمدن از مصر بعد از گذشتن از آب راه ها ( 12 آبراه که تعدادشان به دلیل تعداد قوم های آنها بود ) در راه رسیدن به مکان مقدسشان (شامات) ، پشت دروازه های شهر از جهاد سرباز زدند و دچار عذاب الهی که گم شدن در مکان بود ( به مدت 40 سال) شدند .
بالاخره بعد از مدت ها پیامبر بزرگوار دیگری به نام حضرت داوود (ع) و پس از ایشان پسر بزرگوارشان ، حضرت سلیمان نبی (ع) ، بزرگترین حکومت های الهی را تشکیل دادند . همان طور که می دانید حضرت سلیمان مرگی جالب را داشتند . ایشان بعد از قبض روح مبارکشانشان هنوز بر عصا تکیه داشتند و هنوز معلوم نبود که ایشان از دنیا رفته اند. به هر حال بعد از ایشان ، به دلیل فقدان یک حاکم الهی مقتدر و یک جانشین قدرتمند ، اختلاف های بین همان 12 طایفه دوباره سر گرفت و موجب تفرقه و جدایی بین آنان شد. 10طایفه در شمال بودند که زود تر از دو طایفه ی جنوب راه دون نپرستیدن خدا را پیش گرفته و از راه حق گمراه شدند . خداوند برای مجازات آن ها آشوریان را فرستاد . ( نا گفته نماند ، منابعی به دست آمده که نشان از دست داشتن برخی از دو طایفه ی جنوبی ( لاویان و یهودا ) را در این قضیه را می دهند. اما فعلا از بحث خارج است.) بعد از مدت ها دو طایفه ی پایین هم راه اشتباه را پیموده و این بار هم خدا جنگجوی دیگری ( که در عهد عتیق بنده ی خود خطاب کرده ) با نام بخت النصر را برای تنبیه فرستاد. شهر مقدس را محاصره و بسیاری را به بردگی گرفت . حتا خداوند بزرگ هم در عهد عتیق سفارش به این کار می کند . ( مجددا عرض می کنم برای تنبیه.چرا که در آینده بدترین ها را برای کلدانیان (بابلیان) می خواهد.) حدود مدت 70 سال گذشت و خداوند با توبه ی بیشتر بنی اسرائیل و دیدن رنج و عذابشان ، منجی دیگر خود را فرستاد . او کسی نبود غیر از کوروش کبیر ، پادشاه مادیان و پارسیان . بعد از آزاد سازی یهودیان و بازگشتشان به سرزمین های خود ، برای متحد کردن خود و چون دیگر عده ای باقی نمانده بود ( آن هایی که از بابل باز گشتند ، آن هایی که در حمله ی آشوریان مانده و یا به اسارت به دو سبط جنوبی داده شده بودند و ... ) نامی روی خود گذاشته و متحد الشکل شدند. آن نام نامی غیر از «یهود» نیست .
چند نکته در مورد داستان فوق عرض کنم .
1- تقریبا منبع داستان بالا عهد عتیق ( حدودا سفر خروج ، لاویان یا احبار ، و برخی اسفار دیگر ) به اضافه ی کتاب مقدس خدا ، قرآن کریم.
2- همانطور که می بینید ، تفاوت هایی بین بنی اسرائیل و قوم یهود وجود دارد. انشاالله در آینده در مورد این تفاوت ها مبسوط تر بحث خواهد شد. همین نکته را بدانید که از نظر قوانین الهی بنی اسرائیل در درجه ی بالاتر از یهود می باشند و یهودیت بیشتر نژاد را مورد توجه قرار می دهند و ...
3- همانطور که اشاره شد ، بخت النصر در عهد عتیق بنده ی خدا و فرستاده ی او معرفی شده ، اما متاسفانه برخی کوته بین ها فکر می کنند که چون واژه ی بنده ی خدا آمده ، حتما انسان خوب و الهی می باشد. سوال بنده از این افراد ، آیا ابوسفیان (لع) ، شمر(لع) ، یزید (لع) و... نعوذبلله آفریده ی خدایی دیگر بودند؟ یا خود شیطان؟ در مورد پرونده ی اعمال و روزی ها چیزی می دانید؟ می دانید که این پرونده در شب مبارکه ی قدر به امضای امام زمان (عج و ع) می رسد؟ یعنی پرونده ی روزی شمر (لع) هم به دستان مبارک امام زمان خود ، یعنی حضرت امام حسین (ع) ، امضا شد.ویا همین طور در مورد مامون و امام رضا (ع) و...
پس بنده ی خدا را نمی توان لزوما و صرفا انسان الهی برداشت کرد. در قرآن هم آمده که کودکان و اموال شما را وسیله ی آزمایش (فتنه) ی شما قرار می دهیم.جناب کارشناس غیر اینه؟ خطاب به استاد عزیزمان جناب شهاب (یا بهتر بگویم به فرموده ی خودشان آقای حسین زاده) ، سازنده ی کلیپ های اربابان جعل که ایشان هم این برداشت را کرده اند !)
برای این که ادعای خود را اثبات کنم ، چند حدیث مبارکه (با منابع معتبر) را یادآوری می کنم.
مرحوم شیخ صدوق در خصال (ص 255) از قول مولای شیعیان جهان ، امام صادق (ع) می فرمایند : « ملک الارض کلها اربعه : مؤمنان و کافران . فاما المومؤنان : فسلیمان بن داوود و ذوالقرنین ؛ و الکافران : نمرود و بخت النصر » : « چهار نفر پادشاه تمام زمین بودند : دو مومن و دو کافر ، و اما مومنان ، سلیمان بن داوود و ذوالقرنین بودند و کافران ، نمرود و بخت النصر.» این حدیث را بنده در نقد های پیشین به کار برده بودم ، اما اشتباها به جای بخت النصر ، فرعون را نوشته بودم ؛ که اشتباه از من بود و از همین جا عذر خواهی می کنم. در آن جا بحث در مورد ذوالقرنین بود ، اما در این جا بحث در مورد بخت النصر می باشد. برخی منابع دیگر که این حدیث را روایت کرده اند . بحار ( ج 12 ، ص 36 ) به نقل از خصال، و بحار (ج12،ص182) و (ج14 ، ص362) ، میزان الحکمه (ج4،ص27 و 29) و نخبه الآلی (ص67) می باشند .
همین معنا به صورت دیگر و یا به روایت از دیگران در منابع بسیاری تکرار شده است ؛ از جمله در روض الجنان(ج3،ص674) ، اختصاص (ص265) ، تفسیر عیاشی ( ج1 ، ص365) ، تاج التراجم (ج3،ص1331) ، تفسیر سور آبادی (ج2 ، ص1447) ، تفسیر صافی ( ج23،ص260) ، تفسیر ثعلبی (ج6 ، ص190) ، منهج الصادقین (ج5 ، ص363 ) ، بحار الانوار (ج11 ، ص56) ، قصص جزائری (ص8 و 105) ، کنز الدقائق (ج8 ، ص144) ، جوامع الجامع ( ج4 ، ص13) ، نور التقلین (ج23 ، ص 296) ، مقتنیات الدرر ( ج1 ، ص168) ، البرهان (ج3 ، ص683) و (ج4 ، ص205) ، زبده التفاسیر (ج4 ، ص42 ) و ...
همانطور که عرض کردم ، منظور از این حدیث ، کافر و غیر الهی بودن بخت النصر در عین بنده ی خدا بودنش بود. البته احادیث دیگری هم هست که فعلا به همین حدیث اکتفا می کنیم . اما اشاره ای هم به ذوالقرنین بکنم و آن هم این که در برخی از منابع ، پیرو همین حدیث ، نامی هم برای ذوالقرنین ( اسکندر و یا شخصی به نام عیاش) آورده شده که بیشتر آن ها از لحاظ شیعه فاقد اعتبار است (به خاطر برخی راویان آن).
دوستان ، امیدوارم منصفانه قضاوت کنید ، بحث های روایی و تاریخی این میزگرد ها کجاست؟ واقعا آیا این بزرگانی که خود را کارشناس معرفی می کند ، نتوانسته این حدیث را با این همه منبع (صحیح و یا حتا غیر صحیح ) را هم ببیند؟ بر فرض محال کل کتاب مقدس تحریف شده ، اما باز هم در غیر الهی بودن بخت النصر شک دارید؟(با توجه به نظر شما در مورد جنابان حمورابی و اسنایدر این موضوع هم بعید نیست!) آیا از نظر شما اگر پیامبری واقعا الهی باشد ، باز هم از بخت النصر راضی و خوشحال است؟ نبونئید که نسبت فامیلی با بخت النصر داشت و خود را به او منصؤب می کرد ، آیا از کارهای او خبری نداشت ؟ و یا از ابراز آن ترسی نداشت ؟ (در ادامه با چند آیه از کتاب مقدس منظورم را متوجه خواهید شد!) چگونه توقع بیجایی دارید که پیامبران راستین الهی از این فرمانرواها راضی و خوشنود باشند ؟ مگر همان پیامبران دروغینی که پیشتر بحث از آنان شد. دقیقا مانند وهابیون و سلفی ها که به جای حمایت از اسلام از صهیون حمایت می کنند! آیا داشتن رابطه ی حسنه با این پادشاهان کار الهی و خدا پسندانه می باشد که شما این سوال کودکانه را پرسیدید؟ ( در ضمن در این موارد به اضافه ی بسیاری از موارد دیگر که شاید در آینده به آن ها اشاره کنیم متاسفانه در فتو کلیپ های اربابان جعل ، ساخته ی برادر بزرگوارمان جناب حسین زاده هیچ اشاره ای نشده و در آن ویدیو ها هم به مخاطب این گونه القا می شود که بخت النصر انسان خوب و والایی بوده!!! باز هم عرض می کنم متاسفانه . امیدواریم که این کارها جاهلانه باشد تا عامدانه.)
در بند بعد در مورد بت پرستی و منشور کوروش کبیر اشاره شده که انشاالله در آینده کاملا مبسوط و انشاالله منطقی بحث خواهیم کرد اما گفتن چند نکته در مورد این بند و بند بعد هم خالی از لطف نیست . ایشان فرمودند :« آن قومی هم که کورش را ناجی خودشان خواندهاند پیروان حضرت موسی(علیهالسلام) نبودند، بلکه یک قوم پیامبرکش بودند که در یک روز هزار پیامبرشان را به شهادت میرساندند.» و همچنین « آنها کتاب آسمانی شان را تحریف کرده بودند و به رغم مشاهدهی آن همه معجزه، جلوی چشم حضرت موسی(علیهالسلام)، گوساله میپرستیدند. این قوم، که به خیال خامشان عیسی بن مریم(علیهالسلام) را به صلیب کشیده بودند، به رباخواری و ستمکاری شهرهی تاریخاند. قومی که به فرمودهی قرآن پیامبر آخرالزمان را همچون فرزندانشان میشناختند، اما از او پیروی نکردند. آنها بودند که از فاتح بابل حمایت میکردند، نه پیروان حضرت موسی(علیهالسلام). بنابراین دو فرقه از فتح بابل خشنود شدند و با کورش همکاری کردند.»
اولا خدمت این بزرگوار عرض کنم که مبالغه هم حدی دارد ! 70 پیامبر نه 1000 پیامبر (یاد هلوکاست افتادم ؛ باید 930پیامبر را کشت تا این حرف این کارشناس (!) درست در آید)!!! دوم این که خداوند متعال به خاطر همین گناه ها بود که کافرانی مثل بخت النصر را بر آنان چیره کرد . و نکته ی مهم این که آنانی که کوروش کبیر را ناجی می خوانند ، پیامبران راستین می باشند که پیروانشان توبه کرده اند . نکند به توبه اعتقادی ندارید؟!؟!؟ احادیث بسیاری وجود دارد که تبعات مُردن یک فریضه در یک جامعه ( مثل امر به معروف و نهی از منکر در جامعه ی حضرت لوط و ... ) و یا حتا سکوت در مقابل برخی از کار ها که سکوت در آن جایز نمی باشد ، را به مومنان گوش زد می کند. در ضمن شما در مورد گوساله ی سامری چه می دانید؟؟؟ پیشینه اش را ؟؟؟ دلیلش را ؟؟؟ چگونگی پرستشش را ؟؟؟ و...
دوستان دقت کنید که از واژه ی «این قوم» استفاده شده که کاملا بازی با ذهن و کنترل ذهن است . اگر ایشان بتوانند ثابت کنند که همه ی قوم حضرت موسا (ع) کافر شدند ، بنده هم اثبات می کنم که هیچ یک از مسلمانان ، مسلمان واقعی نبوده و همه کافر مسلکند. در ضمن ماجرایی که پیشتر تعریف کردم ( تقریبا از سخنرانی های استاد رائفی پور یاد گرفته بودم) ، دیدید که ماجرای حضرت موسا قبل از حضرت داوود (ع) بود . سوال بنده از این کارشناسان (!) مگر در زمان حضرت داوود (ع) و حضرت سلیمان (ع) همه کافر و یا همه مومن بودند؟ این دیگه چه حرف بی پایه ایه؟ نتیجه گیری کودکانه ی شما هم پیرو همین مقدمه ی بی پایه ی شماست! دوستان می خواهم شما را متوجه کلمه ی «بنابراین» بکنم. این واژه غالبا برای نتیجه گیری ها استفاده می شود . با توجه به پیشینه ی بازی با ذهن مخاطب ، کنترل افکار طرف مقابل و ... که در این میز گرد ها فراوان بود ، این واژه را هم برای همین منظور استفاده کردند و معنایی غیر از این که « این نتیجه گیری یک کارشناس است و درست می باشد » برای ذهن نخواهد داشت.یا این بزرگواران کاملا آشنا به روانشناسی هستند و یا کسی به آن ها این نوشته ها را می دهد !
اما فاجعه در بند بعد می باشد .
« میخواهم به یک نکتهی کلیدی اشاره کنم. در مقطعی که کورش هخامنشی بابل را فتح کرده است، حضرت دانیال نبی(سلاماللهعلیه)، بر اساس نقل تورات، وزیر نبونید بوده است. سال شهادت حضرت دانیال نبی(سلاماللهعلیه) دقیقاً مطابق با سال فتح بابل توسط کورش است. بنیاسراییل ورود کورش به بابل را جشن گرفتند و در همان سال پیامبرشان که وزیر نبونید بود کشته شد. نبونیدی که بنیاسراییل با او مشکل دارند، ولی پیامبرشان با او موافق است. اگر این قواعد تاریخی را کنار هم بگذارید، به چه میرسید؟ »
شخص کارشناس ، تفاوتی بین عهد عتیق و تورات نمی فهمند (در ادامه هم این چنین آمده و بنده به همین خاطر اشاره کردم.)؟!؟!؟
برای دوستان علاقه مند عرض می کنم که ، عهد عتیق ( کتاب مقدس) شامل تورات می باشد (البته در برخی جا ها که یکی دانسته شده ، اشکالی ندارد ، اگر با چنان مطالبی برخورد کردید تعجب نکنید . انشاالله خودتان متوجه خواهید بود . ) . یعنی تورات (کتاب مقدسی که به حضرت موسا (ع) نسبت می دهند ، بخشی از کتاب مقدس می باشد.در کل کتاب مقدس به سه بخش عمده تقسیم می شود : 1- تورات که از پنج ( به همین دلیل به پنتاتوک یا اسفار پنج گانه هم شهرت دارد) سفرِ آفرینش ، خروج ، لاویان ، اعداد و تثنیه که هر کدام دارای مضامینی می باشند. 2- نبوئیم ( کتاب انبیا ) که شامل 17 کتاب پیشگویی انبیای الهی می باشد که می توان از آن ها به اشعیا ، ارمیا ، مراثی ارمیا ، حزقیال ، دانیال ( انبیا عظیم ) ، یوشع ، یوئیل ، عاموس ، عوبیدا ، یونس ، میکاه ، ناحوم ، حبقوق ، صفنیا ، حجی ، زکریا و ملاکی (انبیا صغیر) اشاره کرد که برای فهم آن ها باید کمی هم تاریخ دانست . چرا که برخی از این کتب به حالت رمز گونه نگاشته شده اند. و بخش 3- کتوبیم ( نوشته ها ) که شامل 17 کتاب که عموما در بر دارنده ی آداب و رسوم یهودیان بعد از حضرت موسا (ع) می باشند . که شامل ، یوشع ، داوران ، روت ، صموئیل 1 و 2 ، پادشاهان 1 و 2 ، تواریخ 1 و 2 ، عزا ، نحمیا ، استر ، ایوب ، مزامیر و غزل های حضرت سلیمان (ع) .(با سپاس فراوان از برادر عزیز جناب سید محمد رضا طباطبایی)
پس جناب محقق و کارشناس ، عهد عتیق یا کتاب مقدس ، همان تورات نیست ، متفاوت است. در مورد حضرت دانیال هم در کتاب مقدس خود ایشان آمده .
اما نکته ی بعد ، با فرض این که منظور ایشان همان عهد عتیق است ، در کجای این کتاب الهی ، حضرت دانیال (ع) وزیر پادشاه بابل شده؟ دوستان یک نکته را عرض کنم که اگر تمامی منابع دنیا جمع شوند و حرفی متناقض با حرف خدا و منطق جل و جلالش بزنند ، بنده به هیچ عنوان نخواهم پذیرفت . پیامبر الهی و مقام دوستی ؟ درست است ما پیامبران پادشاه هم داشتیم ، اما این نعمت خدا به آنان بود . درست است ، حضرت دانیال در دربار بابل مقام داشتند ، اما هیچ کجا در کتاب مقدسشان نیامده که وزیر بودند (دوستان دقت کنید ، این کارشناس (!) عزیز با وزیر نشان دادن حضرت دانیال (ع) ایشان را در سفاکی های نبونئید شریک می کنند . ) ! در کجای این کتاب آمده که در جشن های درباری از غذا های دربار خورده اند ؟ در کجا آمده که پادشاه را به راهی غیر از راه راست هدایت کرده اند ؟ در کجای آن کتاب آمده که حضرت دانیال (ع) از پادشاه راضی بودند؟ برای تفهیم منظور چند نمونه می آورم :
«وقتی (بلشصر) در اثر شراب گرم شده بودند، دستور داد تا ظروف طلایی و نقرهای را که پدرش نبوکدنصر از معبد بزرگ در اورشلیم آورده بود، بیاورند تا او و زنهایش و صیغههایش و همهٔ بزرگان کشور در آنها شراب بنوشند».(کتاب دانیال نبی (ع) ، باب 5 ، آیه ی 2)
پیامبر ما وزیر چنین صفاکانی باشد؟!؟!؟
«پس پادشاه دانیال را معظم ساخت و هدایای بسیار و عظیم به او داد و او را بر تمامی ولایت بابل حکومت داد و رئیس روسا بر جمیع حکمای بابل ساخت.و دانیال از پادشاه درخواست نمود تا شدرک و میشک و عبدنغو را بر کارهای ولایت بابل نصب کرد و اما دانیال در دروازه پادشاه میبود.» (کتاب دانیال نبی (ع) ، باب 2 ، آیه ی 48)
همانطور که می بینید ، حضرت دانیال نبی(ع) مقام را نمی پذیرد و خواهان ماندن در در دربار است .
«اما دانیال در دل خود قصد نمود که خویشتن را از طعام پادشاه و از شرابی که او مینوشید نجس نسازد. پس از رئیس خواجهسرایان درخواست نمود که خویشتن را نجس نسازد وخدا دانیال را نزد رئیس خواجهسرایان محترم و مکرم ساخت. ». (کتاب دانیال نبی (ع) ، باب 1 ، آیه ی 8 و 9)
همان طور که می بنید ایشان ابتدا توسط آن نیروی جاذبه ای که خداوند در ایشان به ودیعه گذاشته ، ابتدا نزد خواجه سرایان بزرگ می گرداند . ( تقریبا شبیه داستان حضرت یوسف (ع) می باشد.)
«دانیال به پادشاه گفت : « هدایایت را برای خودت نگاه دار و یا به شخص دیگری بده. من نوشته را برای برایت میخوانم و معنی آن را به تو میگویم . ای پادشاه، خدای متعال به پدرت نبوکدنصر سلطنت و عظمت و جلال عطا فرمود. او به قدری با عظمت شده بود که تمام اقوام و ملل از هر زبان از او میترسیدند. هرکه را اراده میکرد میکشت و هرکه را میخواست زنده نگاه میداشت. هرکه را میخواست به مقام عالی میرسانید و هرکه را میخواست ذلیل میکرد . امّا چون مغرور شد و تکبّر نمود، از تخت سلطنت به زیر افتاد و عظمتش از او گرفته شد.از میان مردم رانده شد و مثل حیوانات گردید و با الاغهای وحشی زندگی میکرد و مثل گاو به او علف میدادند و شبنم آسمان بر بدن او میبارید تا اینکه فهمید خدای متعال بر تمام ممالک جهان فرمانروایی میکند و هرکه را بخواهد به سلطنت میرساند.«تو پسرش ،بلشصر، با وجود اینکه همهٔ اینها را میدانستی، خود را فروتن نکردی.بلکه برضد خداوند آسمانها رفتار نمودی و در ظروف خانهٔ او که پیش تو آوردند تو، زنهایت، صیغههایت و اُمرایت در آنها شراب نوشیدید و خدایان نقرهای، طلایی، برنزی، آهنی، چوبی و سنگی را که نمیبینند، نمیشنوند و هیچ چیز نمیدانند، پرستش نمودی، امّا خدایی را که جان تو و تمام کارهایت در دست اوست، پرستش و تکریم نکردی... .» » (کتاب دانیال نبی (ع) ، باب 5 ، آیه ی 17 تا 23)
جنابان کارشناس (!) این است پیامبری که ما به ایشان اعتقاد داریم ، نه آنی که شما معرفی کردید!
اما بحث دوم در مورد مرگ ایشان است ! شما از کدام کتاب آورده اید که ایشان را کوروش کبیر و یا در زمان ایشان به شهادت رساندند ؟؟؟ نکند منظورتان آیه ی 21 از باب 1 کتاب ایشان می باشد؟؟؟
«ودانیال بود تا سال اول کورش پادشاه.» (کتاب دانیال نبی (ع) ، باب 1 ، آیه ی 21)
اگر منظورتان این است ، که متاسفانه باید بگویم ، این برداشت کودکانه و وهابی گونه را به برداشت های پیشین خود اضافه کنید. اگر سواد مبارک چند آیه قبل را می دید متوجه می شد که منظور زندگانی ایشان نیست ، مقصود در دربار بودن ایشان است .
دوستان نسخه ی جدید ترجمه ی فارسی ( Persian ) کتاب مقدس این گونه بیان دارد : « دانیال تا سال اول شاهنشاهی کوروش کبیر در خدمت دزبار بابل بود.» همان طور که می بنید ، این کارشناس عزیز هر چه که دوست دارد برداشت می کند .
برای رد سخنان ایشان ، چند آیه ی دیگر می آورم .
« داریوش تصمیم گرفت که یکصد و بیست استاندار در سراسر امپراتوری خود منصوب نماید.سه وزیر هم به سرپرستی آنها منصوب کرد که تمام فرمانداران حسابهای خود را به ایشان پس بدهند تا هیچ ضرری به پادشاه نرسد که یکی از آنها دانیال بود.دانیال از وزرا و فرمانداران دیگر بالاتر شده بود، زیرا دارای هوش و ذکاوت بیشتری بود. پادشاه درنظر داشت دانیال را مسئول تمام امپراتوری خود بگرداند.» (کتاب دانیال نبی (ع) ، باب 6 ، آیه ی 1 تا 3) ( دوستان این داستان در باب ششم از کتاب مقدس حضرت دانیال نبی آمده است که داستان جالبی دارد . شاید شنیده باشید . به چاه شیر انداختن حضرت دانیل به دستور داریوش کبیر به خاطر فتنه ی برخی درباریان می باشد که در پایان ماجرا ، داریوش کبیر متوجه فتنه ی آنان شده و حضرت دانیال را با تمام اکراه و احترام بیرون آورده و همچنین از زنده ماندن و معجزه ی خدا خوشحال می شوند و فتنه گران را در آن چاه انداخته تا مجازات شوند . به ایشان مقام بالایی می دهند و نکته ی فوق العاده اینجاست که ایشان هم می پذیرند ( الله اکبر) . داریوش کبیر فرمان هایی هم در این کتاب صادر فرمودند که نشان از یکتا پرستی و حق جویی ایشان و کوروش کبیر دارد. بنا به آیه ی زیر عرض می کنم.)
اما در پایان این داستان ، در آیات 27 و 28 از همین سفر آمده :
«بنابراین دانیال در زمان سلطنت داریوش و کوروش پارسی موفّق و کامیاب بود.» (کتاب دانیال نبی (ع) ، باب 6 ، آیه ی 28)
بنده در عجبم ، پیامبری که در این زمان ( داریوش کبیر ) زنده و در مقام بالایی می باشند و همچنین مقبره ی مبارک و مطهرشان هم در شهر شوش ( با همان معماری های محلی) می باشد ، چطور کسانی که مهر پژوهشگری را بر پیشانی خود زده و چنین ادعاهایی دارند ، نفهمیدند و این آیات واضح و روشن را انکار می کنند. ( این جملاتم خطاب به همه دشمنان کوروش کبیر و دشمنان ایران بود .)
جناب کارشناس (!) ای کاش یکی از آن سند ها را که فرمودید در کتابتان (!) چاپ می کنید را معرفی می کردید . (صد البته کتاب های زیادی موجود است که ضد ایرانیان نوشته شده و بیش از کتاب نقد های آنان است .) فرمودید مستندات بیاوریم ، فرمودید بزرگترین احتمالات را معرفی کرده اید . فرمودید فرض گرفتید که کوروش کبیر قاتل است . آیا سندتان محکمتر و روشن تر از حرف خداست ؟؟؟ در این صورت که وای به حالتان . اگر اعتقاد به تحریف دارید ، اشتباه کردید که ارجاع دادید ، اگر اعتقاد دارید بخشی تحریف شده ( ولو بسیاری از آن ) برای نشان دادن تحریفات این بخش ، مستندات بیاورید!
فقط «الله علیم بذات الصدور» می باشد.
در بند بعد هم ایشان اشاره به مصاحبه با اساتید تاریخی داشته اند . هم برای آن اساتید تاریخی (و صد البته گزینشی) و هم برای کسانی که حرفشان در خلاف حرف خداس ، حرفی غیر از تاسف نمی ماند. ما به مصاحبه نرفتیم ، اما نظرات برخی مورخین و یا تاریخ دانان را آورده ایم که به سمع و نظر مبارکتان خواهیم رساند .
اما سوال بنده از این کارشناس (!) عزیز . نعوذبلله از کجا معلوم که قرآن کریم را خدا گفته ؟؟؟ قبول یک کتابی در آن زمان (؟) نازل شده ( کربن 14 هم تایید می کنه؟) !!! غیر از این است که راست گویان آن را برای ما نقل کردند؟ چه کسی بهتر و بزرگوار تر از امیر مومنان و فرزندان خلفشان سراغ دارید ؟؟؟ از کجا معلوم این منابع صد من یه غازی که معرفی کردید ، از همان نویسندگانشان باشد ؟؟؟ قرآن و حرف خدا برای شما مورد قبول تر است یا ...؟؟؟ دو صفحه بیشتر کتاب مقدس را ورق می زدید ، متوجه اشتباه فاحشتان می شدید. باز هم برای شما متاسفم.
دوستان دقت کنید که در بند بعد یک تناقض آشکار است . ایشان مجددا برای بازی با ذهن آورده اند که « با تحقیق در این رابطه متوجه شدم که هیچ کس این کتیبهها را دیرینهشناسی نکرده است.» با کمی جلو تر فرموده اند که « بر فرض این که یک نفر آنها را دیرینهشناسی کرده باشد، به طور قطع آن فرد ایرانی یا مسلمان نبوده است.» !!! دوستانی که متوجه تناقض نشدند ، دقت کنید ، ایشان تحقیق کرده اند(!) و متوجه شده اند(!) که کسی دیرینه نگاری نکرده ، اما متن دوم نشان از ناقص بودن و یا اصلا تحقیق نکردن ایشان دارد. ایشان همان شخصی هستند که در میزگرد کودکانه ی اول چند بار از واژه های انگلیسی ، آمریکایی ، هندی ( در همین میز گرد هم هست) و ... به اسم بردند ، اما این جا که رسید و جالب این که تحقیق هم کرده اند ، اسمی وجود ندارد !!!
دوستان این مثال های جالب را هم مد نظر قرار دهید . دی ان ای صدام و رابطه ی آن با منشور کوروش کبیر . معذرت می خواهم ، اما خودتان را چه فرض کرده اید و بقیه را چه دیده اید؟؟؟واقعا مضحک است. از صدام دی ان ای گرفته اند؟؟؟ چرا از بن لادن نگرفتند ؟؟؟ چه کسی ذی نفع می باشد؟؟؟ به قول استاد بزرگوار : به مرغ پخته بگید خندش می گیره.
دوستان مراقب بند بعدی هم باشید. در این بند دوباره مثل گذشته ، کارشناس (!) و دانا بودن به ذهن مقابل القا می شود.
« نکتهی بعدی این است که فقط دو راه برای فهمیدن زبان بیگانه، به عنوان مثال انگلیسی، وجود دارد. راه اول اِخبار است؛ یعنی، مثلاً از یک انگلیسیزبان سؤال کنید. راه دوم این است که در انگلستان زندگی کنید و آن زبان را یاد بگیرید که این هم به نوعی همان اِخبار است. هیچ راه سومی وجود ندارد. این موضوع یک حصر عقلی است. غیر از این دو راه نه تنها معنای کلام را نمیتوانیم بفهمیم، بلکه کلمات آن زبان را هم نمیتوانیم بخوانیم. اینها بحثهای مفصلی در حوزهی فلسفهی زبان و زبانشناسی است. با توجه به این مقدمات، سؤال بنده این است که این کتیبهها را چگونه ترجمه کردهاند؟ این بحث بسیار تخصصی و مهم است. من میگویم کسانی که این کتیبهها را ترجمه کردهاند چرا هیچ وقت نگفتهاند که چگونه این کار را کردهاند؟»
انسان شناسی ، زبان شناس ، روان شناس ، تخصص در فلسفه ی زبان را هم به کارشناسی ایشان اضافه کنید.همان کارشناسی که در نقد های پیشین و در همین متن آشنایی پیدا کردید!!!
وقت خود را برای بحث در مورد زبان انگلیسی و مثال خنده دار ایشان تلف نمی کنیم. اما خطاب به کارشناس همه فن حریف عزیزمان . شما که تحقیق (!) کرده اید ، نفهمیدید که چگونه آوانگاری ها انجام شده؟؟؟ نفهمیدید که هنوز هم بسیار بحث و گفت و گو در این زمینه وجود دارد؟؟؟ شما که راه های زبان انگلیسی را تبیین نمودید ، نفهمیدید که امروزه هم از همان راه ها (منتها بسیار دشوار تر) برای فراگیری زبان باستانی استفاده کرده اند ؟؟؟ شمای محقق نمی دانید که ریشه ی کلمات بسیار ، بسیار مهم بوده و در عین حال یکسان است؟؟؟ اصلا زبان انگلیسی از کجا آمده؟؟؟ تمدن های شرق این اختیار را نداشتند که روی کاغذ ویا در رایانه بنویسند ، اما به هر نحوی که شده زبان را به آیندگان رساندند. همین محقیقن(واقعی) و تاریخ دان ها (واقعی نه گزینشی) خود را در آن جامعه قرار می دهند . برای پاسخ به این شبهات بزرگ (!) شما ، بدانید که اولین آوانگاری ها با مقایسه شروع شد . ( البته منظورم تخت جمشید می باشد.) شما با این همه تخصص ، راهی برای یاد گیری این زبان ها بیاموزید.
در ادامه آمده است که :« البته ممکن است خیلیها به خاطر این سؤالها به ما فحاشی کنند، همان طور که وقتی دربارهی هولوکاست سؤالی مطرح میشود، عدهای فحاشی میکنند. ولی به هر حال این سؤال مطرح است که آنها چگونه این زبان را رمزگشایی کردهاند. آیا آنها به 2500 سال پیش رفتهاند و در بین آنها زندگی کردهاند که توانستهاند معنای کتیبهها را بفهمند؟ یا این که از یک شخصی که در 2500 سال پیش زندگی میکرده است سؤال کردهاند؟ چگونه توانستهاند این کتیبهها را ترجمه کنند؟ آیا شهود کردهاند؟ شهود آنها چه اعتباری برای ما دارد؟»
آیتالله سیدمحمد خامنهای رئیس بنیاد ایرانشناسی:
کوروش و فرزندش، توحید را گسترش دادند / ملت ایران زودتر از ملل دیگر اسلام را شناخت .
آیت
الله سیدمحمد خامنه ای رئیس بنیاد ایرانشناسی با بیان اینکه در ایران
قدیم، چه دولت های آریایی و چه دولتهای بومی ایرانی، همه پایه گذار
فرهنگهای غنی و تولید علم و هنر و نوعاً مروج توحید و اخلاق بودهاند گفت:
کورش و فرزندش با جهاد فرهنگی به ظاهر نظامی خود، توحید را در بینالنهرین
و سومر و مصر و آتن گسترش دادند. |
![]() |