نقد میز گردی با عنوان ذوالقرنین ( میز گردی غیر منطقی و عوام فریبانه)
- جمعه, ۹ فروردين ۱۳۹۲
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که ذوالقرنین را آفرید و به او تمکن بخشید.

ضمن عرض سلام خدمت دوستان ، برادران و خواهران عزیز ، مدتی است که از برگزاری میزگردی جهت بررسی ذوالقرنین و اعتبار سنجی نظریات آن ، توسط آقایان ریاحی و علوی مطلع شده ایم.با این نقد ها هیچ کسی نمی تواند مخالفت کند ، زیرا این گونه نظریات و بحث ها از علوم دینی می باشد ، و دشمن نیز نسبت به این گونه بحث ها حساس است . اما هر کسی نمی توان این گونه بحث ها را انجام دهد. در ادامه ی این نقد کاملا به ماهیت غیر منطقی و غیر عقلانه بودن این میزگرد عوام فریبانه پی خواهیم برد. متاسفانه این میز گرد به اندازه ای کودکانه و سطحی نگر می باشد که بر هر مبحث آن می توان نقد های فراوانی را وارد کرد ، طولانی بودن این متن به همین دلیل می باشد. لطفا این متن را با دقت و با شکیبایی مطالعه نمایید ، تا در پایان بتوان بحث ها و نظرات را به خوبی بررسی کنیم. این میز گرد بخش دومی هم دارد که در حال مطالعه برای نقد آن نیز می باشیم.
پیوند این میزگرد :
اعتباریابی انطباق کوروش بر ذوالقرنین(کلیک کنید )

(عکس جناب علوی و نکته ی بعد این که متاسفانه عکسی از جناب حسینی یافت نشد!)
اولین نقد وارد ، همان عنوان است که زیرکانه طراحی شده . "اعتبار سنجی تطابق ذوالقرنین با کوروش {کبیر}" که در مورد آن در ادامه بحث خواهیم کرد(با استفاده از خود متن).
نقد بعدی ، بر واژه ی "ناسیونالیسم افراطی" می باشد. که آن هم به صورت زیرکانه آورده شده . با توجه به آن یعنی اگر کسی در ایران ، خصوصا باستان، فرد خوب و منحصر به فردی باشد ، در صورتی که بخواهیم از او دفاع کنیم ، برچسب ناسیونالیسم بر پیشانی را باید بپذیرد. که نه منطقیست و نه عقلانی . به خاطر این که کسی به ما ناسیونالیسم نگوید ، ما باید تمام تاریخ خود را کنار گذاشته و به افرادی که به آن خدمت کرده اند ، پشت کنیم.حتا اگر آن شخص فرد بزرگی باشد.
نقد بعدی هم سر همین واژه می باشد ، مطرح شدن ذوالقرنین بودن کوروش کبیر از جانب یک مفسر بزرگ قرآن که هم پدر و هم مادر ایشان از دانشمندان بزرگ مکه و مدینه بوده اند ، چه ربطی به بحث داشت؟؟؟آیا صرف اینکه یک هندی در مورد یک شخص بزرگ ایرانی صحبت کردن ، ناسیونال میشن؟؟؟بنده از فضایل اخلاقی امامم(امام خمینی (ره) و امام خامنه ای با جنبه ی ایرانی بودنشون) صحبت کنم ، ناسیونالیسمم؟؟؟یا به خاطر این که امثال این دوستان از این برچسب ها به ما نزنند ، نباید از این بزرگواران صحبت کنم.
برای بحث منطقی باید تمام جهات رعایت بشه ، به خاطر همین فرض رو بر این می گیریم که برخی دوستان به این مثال ما (به خاطر اسلامی بودن) ایراد وارد کنن. در جواب این دوستان این نکته رو بگم که مثلا اگه ما از سایر پیامبران الهی ( که به آن ها ایمان داریم و نام مبارکشان در قرآن نیامده ، مثلا حضرت قیدار نبی(ع)) تعریف کنیم ، آیا نام یهودی و یا ناسیونالیسم صهیون به ما خواهند داد؟؟؟نقد بعدی بر استفاده از کلمه ی "بزرگ کردن شخصی با برنامه ریزی قبلی" می باشد. که این را هم در طی متن بررسی خواهیم کرد.
در متن می خوانیم :
از گذشتههای خیلی دور مسئلهی انطباق ذوالقرنین با شخصیتهای تاریخی مطرح بوده است. این انطباق در مرحلهی اول بیشتر در منابع اهل تسنن دیده میشود و در طول هزارسالهی اول تاریخ تشیع این انطباق کمتر صورت گرفته است. در تفاسیر 4 شخصیت به عنوان مصداق ذوالقرنین معرفی شدهاند. منتها من فرد پنجمی هم به آنها اضافه میکنم که در تفاسیر نیست. البته در مجموع ممکن است که تعداد این مصادیق بیشتر از این باشد. قدیمیترین مصادقی که برای ذوالقرنین مطرح شده اسکندر مقدونی است. حالا بماند که برای خود اسکندر دو مصداق تاریخی ذکر شده است.
پس اولین گزینه اسکندر مقدونی است. ظاهراً قدیمیترین کسانی که این نظریه را مطرح کردهاند یکی ابن سینا است که در شفا این موضوع را مطرح کرده و دیگری فخررازی است. این دو نفر ظاهراً ذوالقرنین را همان اسکندر مقدونی مشهور میدانند که فاتح ایران بوده است.
دقت کنید که این انطباق ها از چه زمانی ، در چه مکانی ، با چه شرایطی شروع شد.این انطباق از زمان اعراب شروع شد ، اگر دقت کنید ، بیشتر آن هایی که اعتقاد به این مسئله دارند ، افراد و یا کتب قدیمی می باشند که به راحتی قابل توجیه است ، چرا که تحت تاثیر جریانات زمان خود بوده اند.(مثال ها فراوان است خودتان برای مطالعه ی بیشتر پیگیری کنید)اما همین بحث ها از کجا شروع شد ، شاید باور کردن آن سخت باشد ، اما منشا آن کتاب یا داستان هایی که بعد ها با نام رمان اسکندر مشهور شد می باشد. جالب تر از آن این است که ملکه ی انگلیس ، نسب خود را به اسکندر مقدونی {و همچنین حضرت مسیح در حالی که ازدواج نکرده اند} وصل می کند.جالب نبود ؟؟؟ این را هم محض اطلاع دوستانی که به کوروش کبیر به خاطر این که انگلیسی ها از او حمایت می کنند و همچنین افرادی که به ظاهر در پی حق و حقیقت می باشند عرض کردم.
دقت کنید در متن هم به این نکته اشاره شده است که "دو مصداق برای خود اسکندر مقدونی وجود دارد" ( اسکندر نه ذوالقرنین) حالا نمی دانم برای چه زمان مطرح شدن مصداق دوم گفته نمی شود اما بدانید که این زمان جز زمانی که کوروش کبیر به عنوان ذوالقرنین مطرح می شود نیست!!!دو اسکندر مقدونی در تاریخ ساخته شده ( استاد رائفی پور ) !!!
روی اسکندر مقدونی می توان بحث کرد . اما در مورد دو تن دیگر که پادشاهان یمن و چین می باشند ، بحث عبث می باشد ، زیرا اثبات این که ذوالقرنین نبودن آن ها ساده تر از بودنشان می باشد.(دوستان اگر مایل باشند به این مورد هم پرداخته خواهد شد.)
در متن (بالای تصاویر ) اشاره شده که :
بعد از این آقای ابوالکلام آزاد، که ظاهراً خیلی تحت تأثیر آرای سر احمد خان هندی بود، نظریهی چهارمی را مطرح کرد و ذوالقرنین را همان کوروش دانست. به نظرم قبل از ایشان کسی این مسئله را مطرح نکرده است یا حداقل من اطلاعی ندارم.
بعدها این نظریه طرفداران بسیاری پیدا میکند.
که نه منطقیست و نه عقلانی. در زندگی نامه ی این بزرگوار هم به دانشمند بودن پدر گرامیشان و هم مادر بزرگوارشان اشاره شده و خود ایشان نیز از مشاهیر بزرگ دوران بوده اند.شاید آوردن جمله ی مذکور بازی با کلمات بوده و مقصود همان تحقیق بعد از سر احمد خان باشد.الله اعلم...

اما در مورد نظریه ی جناب مولانا این نکته هم قابل بیان است که ایشان بعد از مطرح کردن این قضیه نه فقط بزرگواران ایرانی مثل آیت الله طباطبایی ، امامی ، شریعتی ، مکارم ، قرائتی و بسیاری دیگر بلکه دکتر عبد المنعم النمر بالاترین مقام دینی (وزیر اوقاف و امور دینی مصر) و بزرگترین چهره اسلام شناس معاصر در مصر که در مجله العرب شماره ۱۸۴ پس از بیان دلایل ابوکلام آزاد و دلایل مفسرین قبلی نتیجه می گیرد که ابوکلام در مورد کوروش کبیر و ذوالقرنین استدلال های منطقی ارایه کرده است .که مورد توجه جهان عرب قرار گرفت(ذو القرنین شخصیة حیرت المفکرین أربعة عشر قرنا و کشف عنها - أبو الکلام أزاد دکتور عبد المنعم النمر بمجلة العربی العدد ۱۸۴). که متاسفانه کسی در این مورد چیزی نمی گوید.(دلیلش را خدا می داند. آیا او هم ناسیونالیسم افراطی بود و ما خبر نداریم؟؟؟متاسفانه چیزی که در این موارد رعایت نمی شود ، انصاف است.)

سوال بعدی بنده این است ، آیا اشخاص بزگواری که نامشان در زیر تصویر آمده ( وبسیاری هم نیامده) تحت تاثیر ناسیونالیسم افراطی این نظریه را قبول کرده اند؟؟؟(نام اشخاصی که به ذولقرنین بودن کوروش کبیر اعتقاد دارند ، برخی از همین اسامی به پیامبر بودن این بزرگوار اعتقاد دارند:
نام تنی چند از مفسران و تاریخدانانی که به تطابق ذوالقرنین با کوروش کبیر گواهی داده اند .
(بنده آماده می باشم تا دوستان بفرمایند که کدام یک از این دانشمندان و بزرگان ناسیونالیسم افراطی می باشند.)
این 4 نظریه دربارهی ذوالقرنین از بقیه نظریات معروفتر هستند: اسکندر، پادشاه یمنی، شین هوآنگ تی و کوروش. البته بعضی دیگر فریدون شاهنامه را ذوالقرنین معرفی کردهاند. در لغتنامهی دهخدا هم به این مطلب اشاره شده است. حتی آنجا نوشته شده است که دو تا ذوالقرنین داریم: ذوالقرنین کبیر که همان فریدون است و ذوالقرنین صغیر که اسکندر است.
اینها انطباقهایی است که در مورد شخصیت ذوالقرنین مطرح میشود. البته فریدون بیشتر جنبهی ادبیاتی و اسطورهای دارد و زیاد مطرح نیست. اما آن چهار نفر دیگر در تفاسیر شیعه و سنی موجود است. ضمن اینکه من در بین محدثین شیعه انطباق ذوالقرنین با شین هوآنگ تی را ندیدهام. همان طور که گفتم، این نظریه را فقط سر احمد خان هندی مطرح کرده است.
اما در مورد شاهنامه ی حکیم فردوسی خردمند این نکته قابل تامل می باشد که این اثر بزرگ قبل از حماسی بودن دینی می باشد.(البته به گفته ی برخی محققین نام های موجود در این کتاب مجازی می باشند.یعنی ممکن است که نامی که در آن آمده به شخص دیگری دلالت کند.دوستان طالب دانش بیشتر خودتان تحقیق کنید ، این مورد به این بحث مربوط نمی باشد. هر چند بنا به مقتضیات در آینده به مواردی اشاره خواهد شد !!! )
اما در مورد وجود چند ذوالقرنین بسیار بحث شده و تقریبا اثبات شد که ذوالقرنین با قدرت محدود تر و نشان پیامبری همان کوروش بزرگ و ذوالقرنین بزرگ با تمامی امکانات و با صفت مرد صالح همان امام زمان (عج) می باشد.منظورم از این بند ، اشاره به ذوالقرنین کبیر و صغیری می باشد که در متن اصلی آمده و آن هم نظری می باشد که می توان قابل بررسی باشد.
در این میز گرد متاسفانه نامی از چند بزرگ وار دیگر نیامده که علمی بودن آن را زیر سوال می برد. اشخاصی مثل حضرت سلیمان نبی(ع) ، امام علی (ع) ، داریوش کبیر و خشایار شا ، حتا در برخی نظرات آدم فضایی نیز مطرح می باشد. شاید دوستان به این قسمت از نقد ایراد وارد کنند ، اما دقت کنید که در خود متن اصلی هم آمده که "پادشاه چین در نظرات اهل سنت و شیعه مطرح نمی باشد" ولی در این جا مطرح شده . چند احتمال می رود ، یکی این که احتمال دارد با مطرح کردن نظر جناب سر احمد خان به طور زیرکانه می خواهند نظر مولانا ابو الکلام را زیر سوال ببرند که بدور از انصاف است.احتمال بعد این می باشد که اگر نام این شخص آمده ، آیا این بحث علمیست که ما نام بزرگان دیگری (که در بالا اشاره کردم و حتا نام برخی از آن ها در روایات آمده (منظورم حضرات سلیمان(ع) و امام علی(ع) می باشد)) را بررسی نکنیم. با توجه به این موضوع باز هم علمی و منطقی بودن این میز گرد زیر سوال می رود.
اما نقد دیگر که بررسی آن را احتمالا باید به زمان نشر قسمت دوم این میزگرد منتقل کنیم این است که در متن آمده ، "قرآن کتاب وحی است و هیچ خطایی در آن نیست". باید به گفته ی این دوستان این نکته را هم اضافه کنم که نه تنها خطایی ندارد ، بلکه در کمال ایجاز آمده و برداشت های سطحی برخی دوستان باعث می شود که زیر سوال برود.(در مورد این نقد لطفا شکیبا باشید.)
نقد بعدی در مورد بند بعدی می باشد .
قبل از اینکه وارد بحث آیات بشویم، باید مقدمهای در این رابطه عرض کنم. همان طور که میدانید، قرآن ویژگیهایی دارد که آن را منحصربهفرد میکند. به اعتقاد مسلمانان نه تنها مطلبی در عرض قرآن وجود ندارد، بلکه مطالب دیگر بسیار پایینتر از آن هستند. قرآن از نظر همهی مسلمانها وحی است؛ یعنی، در آن هیچ خطایی وجود ندارد.
در ضمن بحث سند هم در مورد آیات قرآن مطرح نیست، چون از همهی جهات بالاتر از مطالب دیگر است. بنابراین حتی اگر ما روایت بسیار معتبری داشته باشیم که تمام رجال موجود در سند آن از اجلّای ثقات باشند، اما در مخالفت با قرآن باشد و نتوان آن روایت را با قرآن جمع کرد، میگوییم که آن روایت نامعتبر است و قرآن درست میگوید. ضمن اینکه من اصلاً به چنین روایتی در این زمینه برنخوردهام. این نکته را صرفاً در باب اهمیت قرآن بیان کردم.
تا حدودی این حرف را قبول دارم زیرا خود امامان معصوم می فرمایند که اگر سخنی از ماشنیدید که مخالف قرآن بود ، آن را بر سینه ی دیوار بکوبید اما اگر با قرآن منافاتی نداشت اگر یادتان نمی آید که کدام اما آن را نقل کرده بدانید که می توانید آن را به پیامبر نسبت دهید ، زیرا حرف ما و رسول اکرم (ص) و قرآن یکیست.(این بخش را استاد رحیم پور اشاره کرده اند و اشتباه نکنم این حدیث از امام صادق (ع) می باشد.)
اما نقد بنده این است که اگر حرف دو امام معصوم با هم یکی نباشد و با قرآن هم منافاتی نداشته باشد و همچنین سند معتبر داشته باشد ، تکلیف چیست؟؟؟
با مثالی این عرایض را توضیح می دهم : در همین بحث ذوالقرنین ، در تفسیر فوق العاده ی نور(اثر گرانقدر آیت الله قرائتی که ایشان هم ذوالقرنین بودن کوروش کبیر را پذیرفته اند.) در تفسیر همین آیات (ذوالقرنین ) اشاره به دو حدیث از اما باقر (ع) و امام علی (ع) می فرمایند.نکته ی جالب این است که منبع هر دو حدیث یکی می باشد. اما عرض بنده : در حدیث امام باقر آمده که :«ذوالقرنین پیامبر نمی باشد بلکه آدم صالحی است و...» و در حدیث امام علی (ع) آمده که :« ذوالقرنین کسی است که نشا نه های پادشاهی و نبوت را دارد...» اگر دقت کنیم هیچ کدام از احادیث با قرآن منافاتی ندارد ، زیرا در قرآن اشاره شده خدا با ذوالقرنین سخن گفته ، حال به برداشت مانده که اگر منظور از این سخن وحی باشد حرف امام علی (ع) درست و حرف امام باقر (ع) باطل می شود . که با آموزه های دینی ما تناقض دارد. باز هم به بحث ذوالقرنین گذشته و آینده ( یا همان حقیقت ذوالقرنین می باشد ) می رسیم.
نقد بعدی در مورد بند بعدی می باشد.
لذا در مباحثی که به قرآن برمیگردد باید اول به قرآن رجوع کرد و اگر روایاتی در آن زمینه وجود داشت، باید ببینیم آیا در مخالفت با قرآن هستند یا خیر. برای مثال، اگر در قرآن گفته شده باشد که ذوالقرنین سدی از آهن و مس ساخته است، ما نمیتوانیم آن را به دیوار چین نسبت بدهیم، چون در دیوار چین نه تنها آهن و مس، بلکه هیچ فلزی به کار نرفته است. این مثال را صرفاً جهت روشن شدن مطلب عرض کردم. لذا هر روایتی که به واسطهی اجلّای ثقات هم نقل شده باشد، ولی با قرآن سازگار نباشد، نامعتبر است.
در متن اصلی آمده که باید به خود قرآن رجوع کرد ، بسیار خوب ، سد آهنی و مسی جنابان پادشاهان چین ، یمن و اسکندر کجاست؟ در مورد ویژگی های ذوالقرنین که در قرآن آمده سد اوست که همون طور که در متن اصلی به آن اشاره شده ، سدی که منصوب که پادشاه یمن باشد تا کنون نه اثبات شده و نه مطرح . دلایل این نظریه که این پادشاهان ذوالقرنین می باشند هم جالب می باشد. (موی سرشان.) در مورد پادشاه چین هم که معلوم است ، دیوار چین (همان طور که متن گفته ) نه از آهن می باشد و نه از مس . در مورد اسکندر مقدونی هم همین طور ، در ادبیات آینه ی اسکندری وجود دارد ، اما سدی که از آهن و مس باشد به او منصوب نیست . ( یا من پیدا نکردم ، دوستان اگر یافتند بگویند.)
اما سد کوروش کبیر که هم در آن آهن هست و هم مس و هم کوهی که این سد بین آن است. کوهای قفقاز ، آثاری از آهن و مس پیدا شده که آن سد سد کوروش کبیر می باشد .(جدایی از بحث ذوالقرنین در مورد این سد هم بحث ها هست.) نکته ی جالب در کنار همین سد رودی در جریان می باشد با نام سایرس ریور ( رود کوروش ) . آدرس دادم برید نگاه کنید.(به تصویر دقت کنید همه چیز عین روز روشن است.)
شیعه دو روایت دربارهی شأن نزول این آیه دارد که سند یکی از آنها ضعیف و سند دیگری قوی است. بر اساس این روایتها مشخص میشود که چرا خداوند متعال بیشتر به این ماجرا نپرداخته و کمی از آن را بیان کرده است.
بنده شان نزول دومی ندیم ، احتمالا به قدری ضعیف باشد که مهم نیست. اما شان نزول مورد استفاده ی شیعه ، این بود که مشرکان از یهودیان می خواهند که سوالی مطح کنند که پیامبر نتوانند به آن پاسخ دهند . یهودیان هم به مشرکان ذوالقرنین را معرفی می کنند. دلیل این که در متن به این اشاره نشده باز هم بماند . اما به غیر علمی بودنش کمک کرده. در متن دقت کنید که زیرکانه کم بودن تعداد آیات را معلول این می دانند که خدا نمی خواهد بیشتر از این بحث کند. ناچارم بگویم که مرد مومن یعنی خدا در مورد حضرت فاطمه هم نمی خواد زیاد صحبت کنه که فقط 3 آیه آوردن.(دوستان اگه هنوز هم به منطقی و عاقلانه بودن این بحث اعتقاد دارن بگن تا شاید توضیحات من کمه.)
در مورد ترجمه ی آیات متاسفانه جفا های زیادی شده ، و نکاتی (شاید بنا به همون دلایلی که قبلا بعضی نکات گفته نمی شده) گفته نشده. که بهترین راه برای فهمیدن همون تفاسیره.مثلا محل غروب ، طلوع ، خصوصا واژه ی « عَیْنٍ حَمِئَهٍ » برای اثبات حرفم ، این نکته رو بدونید که "عین" سوای این معانی ، "چشم" هم معنی میدهد . (باز هم میزگرد زیر سوال است.) قرآن معجزه ی خداست با این برداشت ها آن را خراب می کنید. مثلا از مفهوم چشم های آلوده برای امام (عج) استفاده می کنیم و... .
با اجازتون آیات رو رد می کنیم ، فقط این نکته رو یاد آوری می کنم که این اشخاص دانسته یا ندانسته آیات و خود قرآن را زیر سوال برده.مثلا در جایی فرمودند که "این ممکن است حرف خود پیامبر باشد"!!! تمام این معانی و تفاسیر در بحث حقیقت ذوالقرنین می باشد.
علوی: ملیتگرایی افراطی که شما نمونه و مصداق عینیاش را در کشور خودمان در دورهی پهلوی ملاحظه میفرمایید دقیقاً به منظور تأسیس یک نسخهی اجتماعی، حکومتی و فرهنگی در مقابل نسخهی اصیل اسلام به وجود آمده است. این مسیر را بعد از انقلاب اسلامی هم میتوانید ملاحظه بفرمایید.
بعد از این آیات و تحلیل های این جناب ، به یک باره بحث ملی گرایی افراطی مطرح می شود ، بنده هرچه فکر کردم رابطه ی آن را متوجه نشدم ، شاید آوردن این بحث غیر منطقی برای میزگرد دومشان بهتر می بود.
ایشون فرمودن که بعد از انجام این اعمال توسط ذوالقرنین دو احتمال وجود دارد ، یا این قدرت ها از او گرفته شده و یا او فوت کرده است و این قدرت ها از او گرفته شده. دقت کنید باز هم به صورت زیرکانه در احتمال دوم ، بحث گرفتن قدرت ذوالقرنین توسط خدا مطرح شده. و می فرمایند که عالمان بخش دوم را می پذیرند.شما را نمی دانم اما خدایی که من دارم ، این گونه نیست که به کسی که در راه او خدمت کرده قدرتی را بدهم و سپس آن را باز پس گیرد.
دو روایت در تکمیل عرایضم بگویم که یکی از آنها مرسل و دیگری معتبر است. روایت مرسل از نظر ما چندان اعتبار ندارد، ولی آن را میگویم چون نکتهی جالبی دارد. در تفسیر العیاشی هشام ابن سالم از امام صادق (ع) نقل میکند که ایشان فرمودند: «مَنْ فَسَّرَ القُرْآنَ بِرَأیهِ فَأصابَ لم یُؤجَرْ و اِنْ أخْطأَ کان إثْمُهُ عَلَیْه»: کسی که قرآن را تفسیر به رأی کند و به واقع هم برسد، اجر ندارد و اگر خطا کند، گناهکار است. یعنی بازی دو سر باخت است. آدم عاقل بازی دو سر باخت انجام نمیدهد.
حدیث دوم که معتبر است مرحوم شیخ صدوق در التوحید، عیون اخبار الرضا و امالی روایت کرده است. ایشان بر اساس سلسله سند خودش روایت میکند تا میرسد به علی ابن موسی الرضا (ع) و در نهایت علی ابن ابیطالب (ع) که از رسولالله (ص) شنیده است که خداوند میفرماید: «مَا آمَنَ بِی مَنْ فَسَّرَ بِرَأْیِهِ کَلَامِی»: کسی که کلام من را به رأی خودش تفسیر کند به من ایمان نیاورده است. خداوند در ادامه میفرماید: «وَ مَا عَرَفَنِی مَنْ شَبَّهَنِی بِخَلْقِی»: کسی که من را به خلقم شبیه کند من را نشناخته است. «وَ مَا عَلَى دِینِی مَنْ یَسْتَعْمِلُ الْقِیَاسَ فِی دِینِی»: و کسی که قیاس را در دینم به کار گیرد در دین من نیست.
بنابراین اگر یکی از این وجوه مختلف را بر دیگری ترجیح بدهیم، حتماً باید یک پایه و اساس علمی پشت آن باشد. به نظر میآید بعضی از آقایان روی این قضیه دقت نداشتهاند. اجمالاً این چیزی است که قرآن دربارهی ذوالقرنین میگوید.
ایشون دو روایت برای تکمیل حرفاشون فرمودن که تقریبا یک مضمون را دارن ، سوال بنده از ایشون اینه که اگه خودتون این دو روایت رو قبول دارید ، نباید همون اول اشاره می کردید و بحث رو به میز گرد دوم نمی کشیدید؟؟؟ سوال دوم اینکه تمامی عالمان (چه کسانی که اسکندر را قبول دارند ، چه کوروش کبیر را و چه آن دو شخص دیگر را ) زیر سوال می روند . یعنی این دو روایت به گوش مبارک آیت الله طباطبایی و عالمان دیگر (که پیوند را در بالا دادم.) نرسیده بود ؟؟؟یا حتا کد هایی که ائمه در این باره به ما داده اند چه می شود؟؟؟ پیامبر به امام علی (ع) می فرمایند که :«... تو ذوالقرنین امت منی ...» و احادیثی از این قبیل . مثلا در این که آیات مبارکه ی سوره ی مبارکه ی کوثر برای حضرت زهرا (س) آمده که هیچ شکی نداریم ، حلا با این دو حدیث می توان ادعا کرد که این گونه نیست و کسانی که ادعا دارند این آیات برای این حضرت بزرگوار می باشد از مسلمانان نیستند!!!
در ضمن در متن از واژه ی "دو سر باخته" هم به طور زیرکانه استفاده شده.
بنا بر مطالبی که حضرتعالی دربارهی شخصیت ذوالقرنین از قرآن فرمودید، میتوانیم بگوییم ذوالقرنین صاحب قدرت و نفوذ بوده است، سفرهای خاصی داشته، از سوی خداوند به او الهام میشده و قدرت عذاب و رحمت داشته است. با توجه به این مطالب، آیا میتوان برداشت کرد که او فرد صالحی بوده است؟
سوال بعدی بسیار جالب است. «... آیا ذوالقرنین فرد صالحی بوده؟» شخص سوال کننده اگر با کوروش کبیر هم عناد داشته باشد ، می داند که قول معروف است که ذوالقرنین صالح می باشد (حالا بحث پیامبری پیشکش.)
اما پاسخ ها : ایشون اول به تعداد افراد ذوالقرنین اشاره می کنند ، درست است در قرآن هیچ اشاره ای به یاران و لشگریان ذوالقرنین نشده ، آیا این دلیل بر نبودنشان است ؟؟؟ آیا دلیل بر کم یا زیاد بودنشان است ؟؟؟ از کجا نتیجه گرفتید که با توجه به آیات که ذوالقرنین از مردم کمک گرفته ، تعدادآن ها کم است ؟؟؟ اگر بنده ادعا کنم که اصلا وجود ندارد (لشکر) شما چه پاسخی دارید ؟؟؟ یا ادعا کنم که زیاد هم بوده اند اما برای ساخت ردم (نه سد) به افراد بسیار زیادی نیاز داشتند ، چه پاسخی دارید؟؟؟ اصلا هدف ذوالقرنین از دعوت مردم به سوی خود بسیار جالب است که در آینده به آن می پردازیم.
علوی: در دورهی بعد از انقلاب جریاناتی که نمیخواستند نسخهی حکومت از اسلام منشعب شود، بحث ناسیونالیسم را پیگیری کردند و مثلاً گفتند مگر ارادت داشتن به ملت ایران بد است؟ مگر بد است آدم ملتش را دوست داشته باشد؟ این حرف آنها مصداق «کلمه الحق یراد به الباطل» بود.
دوباره حرفی از جناب علوی آمده که به هیچ عنوان به بحث مربوط نمی شود. اما خوب کاری کردند ، زیرا باز هم عاقلانه بودن بحث را زیر سوال می برد . از کسانی که این نظریه را تایید کرده اند ، می توان به عالمان دینی اشاره کرد ، شما چه طور می گویید که این عالمان دینی نژاد پرست افراطی می باشند. یکی از همین ها آیت الله طباطبایی می باشد . برخی دوستان این ایراد را می گیرند که ایشان مطالعات تاریخی ندارند ، سوال بنده این است که چرا ایشان و سایر اشخاص ، نظریه ی اسکندر را تایید نکرده اند؟؟؟البته در مورد اسلام و تفسیر حرف ها هست که در آینده به آن می پردازیم.
اما راجع به همین بخش ، حدیث امام صادق است که می فر مایند :«حب الوطن من الایمان» برخی دوستان وطن را به بعد از اسلام خلاصه می کنند که بسی جای تاسف دارد ، بعد از اسلام که تا زمانی اعراب جاهلی مثل امویان و عباسیان بر ایران حکومت می کردند!!!(باز هم میز گرد عوام فریبانه زیر سوال رفته.)
سوال بعدی هم جالب است :
جناب آقای علوی، همان طور که میدانید، پس از ورود اسلام به ایران همواره آسیبهایی به تفکر اسلامی وارد شده که بعضاً ناشی از غفلت یا غرضورزی افراد بوده است. در ابتدای دورهی قاجار این مسئله وارد فاز جدیدی میشود و در دورهی پهلوی اول و دوم باستانگرایی و ناسیونالیسم افراطی مطرح میگردد. امروز هم بعضی از افراد با اظهارات غیرکارشناسانهی خود به گونهای به تفکرات اسلامی صدمه وارد میکنند. در مجموع شما ورود به این حیطه را چقدر ضروری میبینید؟
دقت کنید که سوال در باره ی ورود اسلام به ایران و همچنین ، غرض ورزی برخی ها می باشد. چند سوال ، آیا خود همین اسلامی که می فرمایید ، شرعی وارد ایران شد؟؟؟فرض محال که محال نیست ، فرض می کنیم بله. آیا حاکمان (که در ابدا اشاره کردم چه کسانی بودند) آن نقص داشتند یا مردم؟؟؟
دقت کنید که اوایل دوره ی قاجاریه چه اتفاقی افتاده و چرا وارد فاز جدید می شود. این بحث را هم به آینده موکول می کنم ، اما بدانید که هم مربوط به فراماسون ها می شود و هم نشان می دهد که سوال کننده و پاسخ دهنده در این زمینه به هیچ عنوان اطلاعات درستی در دست ندارند.البته اشاره ای به سازماندهی بودن آن می کنند اما باز هم تر و خشک را با هم می سوزانند . این برداشت مهتمل می باشد که ایشان منظورشان کسانی هستند که به کوروش کبیر ارادت دارند . یعنی متاسفانه نا آگاهانه (شاید هم آگاهانه پیشتر دیدیم که بسیاری از مقایسات آگاهانه می باشند.) آیت الله طباطبایی (ره) را در کنار رضا خان قرار داده اند.
در همین راستا، وقتی فیلم 300 ساخته شد، همهی سیاستمداران و افراد متدیّن برای دفاع از ایران و ایرانیها از خشاریارشاه حمایت میکنند. هرچند که این فیلم هم با یک نگاه طاغوتی ساخته شده و در پی تخریب چهرهی ایرانیهاست، اما بعضاً افراد متدین برای مقابله با آن از مصادیق طاغوت حمایت کردند.
البته در همان زمان در هالیوود فیلم «یک شب با شاه» راجع به خشایارشاه ساخته شد و او را قهرمان یهودیها معرفی کردند و آن فیلم در واقع حقیقت خشایارشاه را نشان میداد.
ریاحی: اگر این روایت حقیقت داشته باشد، او یک ایرانیکش به حساب میآید.
علوی: عدهای از سر جهل و تعداد کمی با آگاهی و غرضورزی خشایارشاه را مظهر ایرانیها معرفی میکنند. کسی که به یونان لشگرکشی کرده و مصداق طاغوت ایرانیهاست. اصلاً برای چه باید به یونان لشگرکشی میکرد؟ در ادامهی بحث به این موضوع خواهم پرداخت که کوروش در مرتبهی اولا اشتباهات خشایارشاه را مرتکب شده است. در واقع پایهگذار این طاغوت خود کوروش هخامنشی است.
اما بی اطلاعی این بزرگوار زمانی که ایشون در مورد فیلم های 300 و یک شب با شاه ، نظر می دهند به طور کاملا علنی بارز می شود . اول از دوستان می خواهم که به لینک زیر بروید تا تمام شبهات در مورد این دو فیلم ضد ایرانی -اسلامی رو ببینید:
اول این لینک :
http://1o2.ir/300VSIR
سپس این :
http://1o2.ir/300VSISLAM
و سپس فریاد بنده. این دوست به ظاهر دانا (!) کافی بود به حامیان سه فیلم آرگو ، 300 و یک شب با شاه (و فیلم های دیگر که در آینده مطرح خواهم کرد) نگاهی کنند ، تا متوجه ارتباط الهی بین ایران باستان و ایران جمهوری اسلامی بشوند. اما متاسفانه این آقا برای مبارزه با طاغوت فرموده اند که از این فیلم حمایت می کنند ، امید وارم که این کارشان جاهلانه بوده باشد ، اگر آگاهانه بوده ، بدانند که این فیلم ضد اسلامی هم هست . دشمن ایران و اسلام را با هم تخریب می کند. چرا نمی فهمید ؟؟؟ ایران باستان با اسلام منافاتی ندارد.
از سویی دیگر هم این بحث ادامه دار خواهد بود (تورات) و آن جا هم دوباره به غیر عقلانی بودن این میزگرد عوام فریبی اشاره خواهد شد.
ایشون فرموده اند که آغاز گر این طاغوت خود کوروش {کبیر} هخامنشی می باشد که بعدا اشاره می کنم. ما هم بعدا آن را هم نقد خواهیم کرد.
صرف اشاره به جریانی مثل پوریم و نتیجه گیری از روی آن مضحک ترین موردیه که یک شخصی محقق خود خوانده می تونه داشته باشه !!! ( پیوند های داده شده تماما اشاره به این ماجرا دارند ، منتها نه با رویکرد مورد استفاده ی این کارشناس نمایان !!! )
در این میان نکتهی بسیار مهمی وجود دارد که حتماً باید به آن توجه شود. من فقط اشارهی کوتاهی به آن کردم، وگرنه شرح این ماجرای تاریخی مفصل است. متأسفانه امروز هم ریشهی بحثها و صحبتهای جریان انحرافی همان حرفهایی است که قبل از انقلاب وجود داشت. این جریان هم میگویند نسخهی حکومتی را باید از دل منشور کوروش درآورد. این موضوع در حرفهایشان مشهود است.
ایشون اشاره به این می کنند که « این جریان هم میگویند نسخهی حکومتی را باید از دل منشور کوروش درآورد. این موضوع در حرفهایشان مشهود است.» در حرف های چه کسی ؟؟؟ اصلا چه کسی همچین حرفی زده؟؟؟ (سیاست زدگی خود ایشون مقدم بر تمامی ایراداتیه که وارد بر اشخاص کردند !!! ) بر اساس برخی از نوشته های روی منشور کوروش کبیر ، آمده که بردگان آزادند ( در مورد جعلی بودن و نبودن این منشور هم بحث ها دارم) ، بر سربازی که تسلیم شده شمشیر نکشید ، زنان و کودکان و کهنسالان در امانند و... که بن مایه ی حقوق بشر است و همان جهاد در دین مبین اسلام است . نه نسخه ی حکومتی . احتمالا این واژه هم همانند واژه های قبلی به طور زیرکانه برای عوام فریبی آورده شده. بنده به عنوان یک ایرانی مسلمان و شیعه که عاشق ایران باستان و کوروش کبیر هستم ، با صدای بلند می گویم که :« این ها که در منشور آمده برای حقوق بشر است که در اسلام هم اشاره شده و برای حکومت داری هم نهج البلاغه بهترین نمونه در تمام تاریخ است .( در مورد امام علی و علاقه ی ایشان به ایران هم بعدها بحث می کنیم.)»
با توجه به اینکه حضرتعالی در زمینهی تاریخی بحث تخصص دارید، لطفاً دربارهی اسکندر هم اجمالاً توضیح بفرمایید.
نه در زمینه ی تفسیر و نه در زمینه ی تاریخ تخصصی از ایشان دیده نشد. من از جانب ایشون از توهینی که به واژه ی تخصص شد عذر خواهم .
این سوال کاملا جانب دارانه مطرح شده و آگاهانه بر مطالب دروغ این شخص صحه می گذارد.
اما پاسخ ها : دقت کنید که اصلا به سوال مربوط نیست و حرفی از اسکندر گجستک نیامده ( البته در میزگرد دوم آمده ) اما چرا در این جا پاسخ داده نشده ، باز هم میز گرد را زیر سوال می برد.
اما در پاسخ ها باز هم به برداشت های ظاهری از قرآن اشاره شده و ایشان ادعادارند که اگر قرار بود خدا در مورد چیزی بیشتر بگوید ، بیشتر در قرآن می آمد. نقد بنده این است که مثلا شما خودتان علوم حدیث می خوانید ، نمی دانید که قرآن در نهایت ایجاز آمده؟؟؟ یا باز هم سوالم رو در مورد سوره ی کوثر تکرار می کنم...
نکته ی جالب این است که به فرموده ی ایشان اگر خدا در قرآن به یک موضوع (حتا حضرت زهرا(س) ) کم اشاره کند ، یعنی خدا نمی خواهد که ما بیشتر بدانیم!!!با این نوع برداشت تمامی آیاتی که قرآن مارا به تفکر و تعقل دعوت کرده زیر سوال می رود!!! اگر دوستان غیر این را برداشت می کنند بفرمایند. اما باز هم عاقلانه بودن زیر سوال است.
بسیار خوب اشاره کردید. در واقع اصرار بعضی افراد بر این موضوع که یک شخصیت تاریخی را بر ذوالقرنین انطباق دهند کار عبثی است؟
دوستان به ابتدای سوال بعد توجه کنید :« بسیار خوب اشاره کردید» در حالی که اصلا به سوال قبل پاسخ داده نشد.نمی دانم چرا اما هر طور که فکر می کنم ، این نوع میز گرد مرا یاد سوال ها و پاسخ های از پیش آماده شده ی برنامه های ماهواره ای می اندازد.(نظر خودم بود)
اما ادامه ی سوال :«در واقع اصرار بعضی افراد ... ؟»
دقت کنید که باز هم (تاکید می کنم باز هم )مطالعات و تلاش های عالمانی ( که در بالا لینک نامشان آمده ) زیر سوال می رود!!! بنده هیچ گاه ادعا ندارم که آیت الله طباطبایی خدا هستند و حرف ایشان وحی ، اما مطمئنم که این اشخاص با این طرز فکر ها بیان ها حتا به اندازه ی یک کلاس استاد طباطبایی هم سواد ندارند.(این بخش مربوط به پاسخ و سوال توام با هم می باشد.)
بله. در واقع هر کسی برای خودش ظنی داشته، یکی دیده است در تاریخ الکساندر را داریم، پیش خودش گفته است او را بزرگ کنیم. یکی دیگر میخواهد کوروش یا فلان شخصیت چینی را بزرگ کند.
اما در جواب باز هم نکته ای به چشم می خورد این که ایشون فرمودن تمامی کسانی که در مورد ذوالقرنین نظریه داده اند ، قصد بزرگ کردن دارند نه چیز دیگر!!! (یعنی باز هم زیر سوال بردن)
ریاحی: بعضی از اوقات این کار افراد جنبهی اظهار فضل داشته است؛ یعنی، میخواستهاند بگویند ما چیز جدیدی کشف کردهایم. نکتهی دوم اینکه ما در روایات، خارج از بحث معتبر بودن یا نبودن آنها، دو شخصیت از ذوالقرنین داریم و نکتهی سوم اینکه روایتهای معتبری که دربارهی ذوالقرنین داریم آن قدر مطلب را کم میگویند که بعید نیست ناظر به همین قضیه باشد که خداوند نمیخواسته است ما بیشتر از این بدانیم. البته در روایتهای غیرمعتبر چیزهای عجیب و غریبی مطرح میشود، ولی در روایتهای معتبر خیلی مختصر به این موضوع پرداخته شده است. این موضوع واقعاً مهم است.