ایران مصاف

در "مصاف" بین حق و باطل ، بین جبهه‌ ى خدا و جبهه‌ ى شیطان ، عزت متعلق به کسانى است که در جبهه‌ ى خدائى قرار میگیرند . این، منطق قرآن است. « امام خامنه ای »
ايران مصاف چيست ؟؟؟
ایران مصاف
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام دانای بزرگ هستی بخش

اللهم عجل لولیک الفرج

ایران مصاف نام گروهی پژوهشی پیرامون مباحث تاریخی ، سیاسی و دینی می باشد .
به گروه کوچک و صمیمی ما خوش آمدید .

التماس دعا داریم.

اللهم احفظ قائدنا امامنا الخامنه ای الی ظهور المهدی (عج)

☫ چو ایران نباشد تن من مباد .☫

The M.F
رمزينه تارنما
center
رمزينه رايانامه
center

سلامت در دین


 الحمد لله رب العالمین وصلّى الله على محمد وآله الطاهرین ولعنة الله على أعدائهم أجمعین(1)
رسول گرامى اسلام  صلى الله علیه وآله وسلم در استقبال ماه مبارک رمضان خطبه اى ایراد فرمودند که سندهاى آن نیز ظاهراً از نظر رجالى معتبر است و آن دسته از مطالبى که در این باره به شیخ صدوق  رحمه الله منسوب است معتبرتر و موثق تر است. در روایات معتبر آمده است: وقتى خطبه رسول خد صلى الله علیه وآله وسلم به اتمام رسید، امیر مؤمنان  علیه السلام سؤال کردند: «ما أفضل الأعمال فی هذا الشهر؟ برترین عمل ها در این ماه چیست؟
پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم فرمودند: الورع عن محارم اللَّه(2)؛ خویشتن دارى از محرمات خدا. آن گاه به سختى گریستند. امیر المؤمنین  علیه السلام سبب گریه را پرسیدند. پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم فرمودند: گریه ام بدین سبب است که تو در این ماه کشته خواهى شد. امیر مؤمنان  علیه السلام بى  درنگ پرسیدند: أفی سلامةٍ من دینی(3) آیا دین خود را به سلامت به در خواهم برد؟
رسول گرامى  صلى الله علیه وآله وسلم فرمودند: فی سلامة من دینک.
شایان دقت است که این سلامت دین ترکیبى از دو کلمه است و به تعبیرى، از نظر نحوى یک کلمه است، اما داراى اهمیت فراوان است و سؤالى عارفانه است. اگر بنا شود خبر کشته شدن  مان را به ما بدهند و در صحت آن نیز اطمینان داشته باشیم، چه حالى به ما دست خواهد داد؟ بیشتر ما در آن هنگام حسرت از دست دادن دنیا و جدایى از مال و منال و زن و فرزند را خواهیم خورد.
همچنین در روایتى دیگر آمده است: روزى پیامبر خد صلى الله علیه وآله وسلم و امیر مؤمنان  علیه السلام به جایى در اطراف مدینه تشریف مى  بردند. رسول خد صلى الله علیه وآله وسلم نگاهى به امیر مؤمنان  علیه السلام افکنده گریست. امیر مؤمنان  علیه السلام علت گریستن را از پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم پرسید. حضرت فرمود: پس از من کینه  هاى کهنه سر خواهد گشود. حضرت على  علیه السلام این بار نیز پرسید: أفی سلامة من دینی(4)؟
باید توجه داشت که پیامبر خد صلى الله علیه وآله وسلم خبر شهادت امیر مؤمنان را به او مى  دهند، ولى امام پیش از هر چیز مى  پرسند: آیا آن روز دینم را به سلامت به در خواهم برد؟
در جایى دیگر پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم از دشمنى گروهى سخت با وى خبر مى  دهند ولى امیر مؤمنان  علیه السلام همچنان همان سؤال را تکرار مى  کنند. باید دید چه چیزى در این سؤال نهفته است؟ و سلامتِ در دین و نیک فرجامى چه اهمیتى دارد؟
در قرآن کریم آمده است: «لا یحبّ اللَّه الجّهر بالسّوء من القول إلاّ من ظلم(5) ... ؛ خدا بانگ برداشتن به بدزبانى را دوست ندارد مگر [از] کسى که بر او ستم رفته باشد». بر اساس این آیه بدگویى از ظالم براى مظلوم جایز، و این مسأله از مستثنیات حرمت غیبت است.
در این باره از مرحوم والد پرسیدم: حدّ استثنا چیست؟ و مظلوم تا چه حدى در نکوهش مجاز است؟ و آیا جایز است بدى  هاى دیگر او را نیز بازگوید؟ ایشان جواب دادند: مظلوم در محدوده همان ظلمى که ظالم به او روا داشته است حق چنین کارى را دارد. آن گاه مثالى زدند و گفتند: اگر کسى پولى از کسى خورد جایز نیست تمام عراق را بگردد و بگوید فلانى این قدر از من دزدیده یا به ناحق خورده است!
رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم به امیر مؤمنان  علیه السلام خبر از ظلمى مى  دهند که پس از ایشان نسبت به او روا مى  دارند و این در حالى است که امیر مؤمنان  علیه السلام شخصیتى دارند که از نظر درک و علم و از نظر نیروى بدنى سرآمد است. قاعدتاً انسانى که قدرت دارد در برابر ظلمى که به او مى شود، تحت تأثیر نفس اماره قرار گرفته سعى مى  کند ستم را به گونه  اى تلافى کند. وسوسه  هاى نفس او را وا مى  دارد تا دینش را تحت الشعاع انتقام و عواطف نفسانى قرار دهد، اما امیر مؤمنان  علیه السلام براى رعایت مصالح دین سکوت مى  کند؛ سکوتى سنگین و طولانى ... . اگر شخصى به هر یک از ما اهانت کند، حتى اگر جواب دادن ما به صلاح دین نباشد باز تحمل نمى  کنیم. در حقیقت زمان و مقدمات زیادى مى  طلبد تا انسان بتواند بر اساس مصلحت و نه بر اساس هواى نفس عمل کند.
مفهوم سؤال امیر مؤمنان على  علیه السلام از پیامبر گرامى  صلى الله علیه وآله، در دعاى ابو حمزه و دعاى صباح نیز آمده است آن جا که فرموده: «فاجعل اللَّهُم صباحی هذا نازلاً علیّ بضیاء الهدى والسلامة فی الدین والدّنیا؛ بار خدایا این بامدادم را با نور هدایت و سلامت در دین و دنیا بر من فرو فرست».(6) رسیدن به سلامت دین مسئله اى ایجادى و تکوینى و اختیارى است. بدین معنا که هر کس مى  تواند با استمداد از خداى متعال و اهل بیت  علیهم السلام و نیز با تصمیم قاطع و تلاشِ پى  گیر بدان دست یابد.
اگر در صدد تعریف دین باشیم مى  توانیم آن را راه، طریقه و روش بدانیم که اگر اعتقادى و قلبى باشد اصول دین خوانده مى  شود و اگر عملى و جوارحى باشد واجبات و محرمات است، مانند: نماز، روزه، حرمت غیبت و تهمت که البته مراتبى دارد و مستحبّات، مکروهات، اخلاقیّات و آداب اسلام از مراتب آن است.
خداى متعال در قرآن فرموده: «إنّ الّدین عند اللَّه الاسلام؛(7) همانا دین پسندیده نزد خدا آیین اسلام است».

● سلامت دین چیست؟

قرآن خود عیبى ندارد. سخنان و افعال و تقریرات اهل بیت  علیهم السلام نیز سالم و مبرّا از کم ترین شائبه نقص است؛ پس مراد از سلامت دین چیست؟ بى  شک منظور از سلامت دین این است که هر یک از ما در کجاى این دین سالم قرار داریم و از اصول و فروع واجب و حرام و مستحب و مکروه و آداب و اخلاق آن چه بهره  اى برده  ایم؟
در بعضى روایات باب نکاح آمده است که اگر در زمان خاصى نکاح (آمیزش) صورت گیرد فرزندى که به وجود خواهد آمد از سلامت دین برخودار خواهد بود.
در روایات، از جنبه هاى گوناگونى بر سلامت دین تکیه شده است، ولى اهل بیت  علیهم السلام به ذات خود سالم و مبرا از نقصند. به تعبیرى معیار سنجش سلامت دین ما، در این است که چه مقدار از قرآن و سخنان اهل بیت  علیهم السلام را آموخته  ایم و تا چه حدّ در عمل به آموخته  هاى خود پاى  بند بوده  ایم. به عنوان مثال از شخصى مى  پرسید: حالت چطور است؟ مى  گوید: الحمد للَّه سالم هستم. چنین کسى با این پاسخ تمام جوارح و روان خود را سالم مى  داند و به یقین اگر به دلیلى اعصاب متشنّجى داشته باشد هرگز خود را سالم نمى  خواند. سلامت دین نیز به این معناست که دین انسان، مریض و آلوده به میکروب  هاى معنوى نباشد.
همان طور که اشاره شد، پیامبر گرامى اسلام  صلى الله علیه وآله وسلم  در جواب سؤال امیر مؤمنان  علیه السلام پیامبر گرامى  صلى الله علیه وآله فرمودند:«الورع عن محارم اللَّه؛ پرهیز از محرمات خدا». وجود این اصل در حقیقت عامل نزدیک شدن ما به سلامت دین است.
خانه  اى که امروز بنا مى  شود بر اثر استهلاک بیست، سى سال بعد، از نظر استحکام همان نیست که روز اول ساخته شده است و مسلماً قدرت مصالح آن از هر نظر رو به سستى مى  نهد.
لباسى که دوخته مى  شود، غذایى که طبخ مى  گردد، ماشینى که خریدارى مى  شود، نهایتاً هر چیزى در این دنیا ناپایدار است و مرتب در حال نابودى و اضمحلال است، اما انسان با مواردى که به آنها اشاره رفت تفاوت عمده اى دارد. درست است که عمر و اسکلت ظاهرى بدن انسان رو به نابودى است، اما ممکن است جنبه معنوى و روح انسان به جاى افول، اوج گیرد و به تعالى بگذارد. گاهى انسان هایى یافت مى  شوند که به ظاهر، عمرشان را همراه با سلامت دین گذرانده  اند، اما در پایان عاقبت به شرّ مى  شوند و در هر دو مورد عکس آنها نیز صادق است.

● شیطان در کمین انسان ها

مسأله بلعم ابن باعورا براى همگان عبرت بزرگى است افرادى چون شریفى، نمیرى و ابو حمزه بطائنى نیز هر یک براى همگان درس عبرتى هستند. قرآن کریم درباره بلعم ابن باعورا مى  فرماید: «... آتیناه آیاتنا...(8)؛ آیات خود را به او دادیم».
بلعم ابن باعورا چنان منزلتى نزد خدا یافت که بارى تعالى اسم اعظم خود را به او عطا فرمود و بدین ترتیب مستجاب الدعوه شد، اما او که نتوانسته بود خود را بپالاید به حضرت موسى  علیه السلام حسادت ورزید و تصمیم گرفت او را نفرین کند. بدین ترتیب و با یک سخن و رفتار، زحمات چندین ساله خود را بر باد داد.
حسد و حب دنیا را شیطان نفس وبال گردن بلعم ابن باعورا کرد. اکنون ما باید غافل نشویم که ممکن است این دو صفت ناپسند گریبان گیر همه شود که حبّ دنیا و علاقه به شهرت، خانمان برانداز است.
ممکن است کسى به دلیل بیمارى سخت و لاعلاجى که خود یا یکى از عزیزانش دچار آن شده است با حقد و حسد بگوید کاش من نیز اسم اعظم مى دانستم، اى کاش من جاى فلان شخص بودم و اى کاش مثل فلان شخص متقى بودم و با یک «یا اللَّه» مشکل را حل مى کردم.
شیطان در نفس و دل لانه مى  کند و از درون ما با زبان ما سخن مى  گوید و این قبیل امور تیغ را دو دم مى کند و از هر دو دم تیز آن براى مبارزه با ما بهره مى برد. یک وقت کسى از پرخورى تلف مى شود و زمانى کسى از نداشتن همان غذا مى  میرد. هر دو تلف کننده است. فرضاً کسى به زیان هاى حب ظهور واقف شد و در پى مبارزه با این صفت مذموم برآمد. به مجرد این که تصمیم مى  گیرد با این خواسته نفسانى مبارزه کند، شیطان از همین تصمیم خوب سوء استفاده مى کند و آن را علیه دین او به کار مى  برد. مثلاً در موقعیتى که افشاى علم و هدایت افراد و امر به معروف واجب است، شیطان به او القا مى  کند که این کار نیز مصداق حب ظهور و نمود پرستى است و او را از گفتن حق و حقیقت باز مى  دارد. در فرهنگ عامه عرب ها آمده است که شیطان روى دو طناب بازى مى  کند. واقعاً همین طور است، زیرا مى  بینیم که اگر بتواند، افراد را نسبت به احکام طهارت و نجاست بى  اعتنا و لاابالى مى کند و اگر موفق نشد بعضى را در طهارت و نجاست دچار وسواس مى  کند که این مسأله در تعالیم اسلامى «عبادت ابلیس» خوانده شده است.
«ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم أن لا تعبدوا الشیطان ...؛(9) اى فرزندان آدم آیا با شما عهد نبستم که شیطان را نپرستید؟». بنابراین، شیطان دست بردار نیست و از هر طرف که بتواند به سراغ انسان مى  آید. گاه سعى بر این دارد که انسان را نسبت به پاکى و نجسى و حلال و حرام بى  اعتنا کند و اگر نتوانست از سوى دیگر و به طریقى دیگر او را به وسوسه کردن سوق مى  دهد. مرحوم صاحب جواهر رحمه الله در کتاب جواهر الکلام قسمت صلاة مى  نویسد: در وسوسه چهار چیز حرام است:
1. خود وسوسه؛
2. علم اجمالى وسوسه، به این معنا که آب کشیدن یا اعاده نماز وسوسه است و عقلاً واجب است از هر دو مورد اجتناب کند و اگر هر یک را مرتکب شد و حقیقتاً وسوسه بود عذر این فرد مبنى بر این که نمى  دانسته عمل او وسوسه بوده، مقبول نیست، چرا که علم اجمالى دارد.
3. طریق وسوسه است و آن گونه که در ذهن دارم، مرحوم صاحب جواهر گفته است: این وسوسه نیز حرام است. البته در این نوع وسوسه، نفس عمل مانند: اعاده نماز، آب کشیدن و ... وسوسه نیست، اما در نهایت به وسواس مى  انجامد.
4. احتیاط در وسوسه؛
نظر مرحوم صاحب جواهر بر این است که وسوسه مراتب دارد. مراتبى از آن حرام است و مراتبى دیگر حرام نیست.
مرحوم صاحب عروه نیز فتواى به حرمت چیزى مى  دهد که مؤدى به وسوسه و طریق آن است. به طور مثال اعاده کردن نماز و آب کشیدن دست به خودى خود وسوسه نیست، اما براى کسى که اگر به این احتمال اعتنا کند و پیش رود، دچار وسوسه مى شود این کار حرام است. احتمالاً نظر ایشان به آیه شریفه پیش گفته و تفسیر آن است که بیان شد.
 در روایت آمده است که شخصى نزد حضرت آمد و عرض کرد: فلان شخص انسان عاقلى است، نمازش را اعاده مى  کند. حضرت فرمودند: «أیّ عقل له وهو مطیع الشیطان؛(10) در حالى که شیطان را اطاعت مى  کند دیگر چه عقلى دارد».
 نام قاسم بن علاء را در کتاب هاى مختلف خوانده اید و شرح حال او را تا حدّى مى  دانید. او اهل آذربایجان و از معمّرین و اصحاب حضرت رض علیه السلام بود. قاسم بن علاء تا زمان حضرت ولى عصر علیه السلام معاصر پنج امام معصوم بوده است و در زمان فوت حدود 117 سال عمر داشته و چند تن از نواب اربعه را دیده است. گاهى پرسش هایى که مردم داشتند و یا در مواردى که براى خودش سؤالاتى پیش مى  آمد، طى نامه اى براى نواب اربعه در بغداد مى  فرستاد و آنان نیز از حضرت جواب مى  گرفتند و به وسیله پیکى توقیعات حضرت را به دست وى مى  رساندند.
او در بیست یا سى سال آخر عمرش به طور کلى نابینا شد و مدتى قبل از مرگ مجدداً بینایى خود را به دست آورد.
علامه مجلسى  رحمة الله در کتاب بحار الانوار حکایتى را بیان مى  کند که از این قرار است؛ او مى  گوید:
«قاسم بن علاء در روزهاى پایانى عمر خود قرار داشت و دیدگانش جایى را نمى  دید، روزگار مى  گذشت که از حضرت ولى عصر علیه السلام نامه اى دریافت نکرده بود، این امر بر شکسته دلى و ناراحتى  اش مى  افزود. در همین احوال به او خبر دادند که از سوى حضرت نامه اى براى او رسیده است. قاسم سجده شکر گذارد و توقیع حضرت را به دست کسى که نامه هایش را مى  نوشت و مى خواند، داد و از او خواست تا نامه را بخواند. شخصى که نامه را مى  خواند بعد از خواندن قسمتى از نامه ناگهان سکوت کرد. قاسم بن علاء گفت: چرا ساکت شدى؟ آیا حضرت چیز بدى درباره من نوشته اند؟
گفت: نه. r> پرسید: پس چرا نمى  خوانى؟ br> آن شخص با ناراحتى گفت: حضرت خبر مرگ تو را داده اند. br> قاسم بن علاء بلا فاصله پرسید: «أفی سلامة من دینی؟؛ آیا خبر از سلامتى دین من نداده  اند؟» خواننده نامه گفت: نوشته  اند تو چهل روز بعد از رسیدن این نامه خواهى مرد و به همراه آن نیز شش تکه پارچه براى کفن فرستاده  اند.
قاسم بن علاء بلا فاصله جواب خود را گرفت و دریافت که حضرت با ارسال این پارچه  ها به عنوان کفن سلامت دین وى را تأیید کرده است. از این جهت بى  اندازه خوشحال شد و مجدداً سجده شکر به جا مى  آورد.
وى دوستى داشت سنّى مذهب و سال ها با وى درباره حقّانیت شیعه گفتگو و بحث مى  کرد، اما قاسم موفق نشده بود وى را قانع کند. این بود که نامه امام و تعیین زمان مرگ خود را به وسیله امام، مغتنم شمرده، بى  درنگ دوست خود را در پى دوست سنى  اش فرستاد و او را فرا خواند، سپس نامه را به دست او داد و گفت: بخوان. مرد سنّى بعد از خواندن نامه گفت: مگر غیر از خدا کسى غیب مى  داند؟ و بعد به این آیه از قرآن استناد کرد: «... وما تدری نفس ماذا تکسب غداً وما تدری نفس بأی أرض تموت ...(11) هیچ کس نمى  داند فردا چه خواهد کرد و هیچ کس نمى  داند که در کدام سرزمین مرگش فرا خواهد رسید». آن وقت تو و آن که این نامه را نوشته مدعى هستید که مى  دانید؟
قاسم بن علاء گفت: من مى خواستم تو مطلع باشى. پس از یک هفته از این ماجرا قاسم بن علاء در بستر بیمارى افتاد، درست چهل روز بعد از رسیدن نامه فوت شد. خبر فوت قاسم را به مرد سنّى رساندند و او با شنیدن این خبر پا برهنه و سراسیمه به سمت خانه قاسم بن علاء روانه شد. از آن جا که مرد سرشناسى بود این حالت وى باعث تعجب دیگران شد. وقتى به بالین قاسم بن علاء رسید و واقعیت را به چشم دید، بى درنگ شیعه شد(12)».
بدین ترتیب انسانى که سال ها به بیراهه مى  رفت به یک باره دگرگون شد(13). چند نکته در این ماجرا در خور درنگ و دقت است. این سرگذشت و ماجراهایى از این قبیل، باید مایه عبرت دیگران باشد، هر چند به فرموده امیر المؤمنین  علیه السلام «ما أکثر العبر وأقلّ الإعتبار؛(14) چه بسیارند عبرت ها و چه کم اند عبرت گرفتن ها». قاسم ابن العلاء وقتى خبر مرگش را شنید، پیش از هر چیز به این فکر افتاد که آیا دینش را به سلامت خواهد برد؟ برخورد قاسم بن علاء با خبرمرگ خود یک مطلب تحصیلى است نه حصولى، به این معنا که انسان باید آن قدر نفس خود را تهذیب کرده باشد تا با خبر مرگ خود این گونه روبه  رو شود. توجه کنیم که این حالت خود به خود براى انسان حاصل نمى  شود، بلکه یک امر اختیارى و حاصل تلاش است.
در واقع همگى باید سلامت دین خود را به دست بیاوریم و إلّا همه دشمنان درونى و بیرونى انسان جبهه مشترکى را براى نابودى او به وجود آورده  اند. شیطان از یک سو، نفس امّاره از سوى دیگر، شهوات مختلف، حسد، ریا و غضب، همه و همه با همبستگى همه جانبه کمر به نابودى انسان بسته  اند.

● دعا، سپرى ایمن بخش

جبهه دیگرى وجود دارد که سراسر امنیت است و یک رکن آن دعا و توسل است: خداى - عز وجل - درباره دعا و جایگاه آن مى  فرماید: «قل ما یعبأ بکم ربّی لو لا دعاؤکم ...؛(15) اى رسول ما، به امت بگو که اگر دعاى شما نبود خدا به شما توجه و اعتنایى نداشت». رکن دیگر این جبهه خود انسان است. قرآن کریم در این باره مى  فرماید: «وأن لیس للإنسان إلّا ما سعى؛(16) و این که براى انسان جز حاصل تلاش او نیست».
دو جمله از دعایى که در بحار الانوار آمده است نقل مى  شود تا دریابیم چگونه ممکن است دین را تا واپسین دم زندگى به سلامت نگاه داشت. این دعا از دعاهاى ویژه سحر ماه مبارک رمضان است که در مفاتیح الجنان نیامده است، اما سید ابن طاووس از شیخ طوسى در اقبال و علامه مجلسى در بحار الانوار آن را آورده  اند. این دعا همانند دعاى بهاء و دعاى ابو حمزه ثمالى مهم است در این جا قسمت کوتاهى از آن را مورد بحث قرار مى  دهیم.
امام زین العابدین  علیه السلام در این دعا عرضه مى  دارد: «اللّهم سلِّ قلبی عن کل شی ءٍ لا أتزوّده الیک ولا أنتفع به یوم ألقاک حلال أو حرام ثُمَّ أعطنی قوّة علیه وعزاً وقناعة ومقتاً له ورضاک فیه(17)؛ بار خدایا، آنچه را که ره توشه ام براى رسیدن به تو نباشد و آن روز که به دیدارت آیم مرا سود نبخشد، از دلم برگیر، خواه حلال باشد، خواه حرام، آن گاه مرا چیرگى بر آن عطا فرما و عزت و قناعتى به من ده که نفرت از آنچه از دلم برگرفته اى در آن باشد و خشنودى تو را به ارمغان آورد.»
عبارت «اللَّهم سلِّ قلبی(18) تأملى فوق العاده مى  طلبد و در واقع یک دعاست. »
در دعاى پیش گفته شده مى بینیم حضرت دعا مى  کند و از خدا مى خواهد تا هر چیزى غیر خدایى را از دلش برگیرد. این دعا روشن مى  کند همان گونه که قلب، انسان را به تباهى مى  کشاند، او را نیز نجات مى  دهد. حب ظهور و درخشیدن، سرکوب کردن و ... جزئى از تمایلات انسان است. از همین رو امام سجاد علیه السلام از خدا مى  خواهد تمام آنچه در روز واپسین، گرهى از کار او نمى  گشاید، حتى امورى که نه ضررى دارد و نه سودى، از دلش برگیرد. واقعاً این دعا جاى تأمل دارد و بر هر بیدار دلى لازم است در آن دقت نماید. براى نزدیک شدن به ذهن عرض مى  شود: انسان سفرى بسیار مهم پیش رو دارد، لذا فقط چیزهایى را که در آن سفر به درد مى  خورد، توشه راه خود مى کند و از برداشتن وسایلى که در این سفر به کار نمى  رود خوددارى مى  کند.
در سرشت برخى انسان ها این حس نهفته است که خود را قدرى فهمیده  تر از دیگران تصور کنند. اینان آیا به عقلشان نمى  رسد که از خدا بخواهند که قدرتى به آنان بدهد تا تمام آن چیزهایى را که مى  توانسته توشه آخرت شان باشد و شیطان از دل شان بیرون رانده باز به دل شان باز گردانند؟ البته شیطان نیز در این جا بى کار نمى  ماند. «... ولاُ ضلّنّهم ولأُ منَینَّهُم ولآمرنهم ...؛(19) و سخت گمراه کنم و دچار آرزوهاى دراز کنم وادارشان مى  کنم». گاه شنیده مى  شود که فردى شهریه خود را نمى  گیرد یا شخص دیگرى وقتى وجهى اضافه به کسى مى  دهد آن را مطالبه نمى  کند و این از آن جهت است که عزت نفس دارد و این خصلت اجازه چنین کارى به او نمى  دهد. درباره عزت آمده است: «ما کثر نفعه وقَلّ وجوده؛ [عزت] چیزى است که سودش فراوان و وجودش کمیاب است.»
به عنوان مثال، هوا و آب منفعت فراوانى دارند و هیچ جاندارى بدون آنها نمى  ماند، با این وجود به هوا و آب عزیز نمى  گویند، زیرا همه جا وجود دارند.
البته اگر شیطان نتواند انسانى را که گوهر قناعت به دست آورده، فریب دهد و دگر باره او را به دنیا متمایل کند، از پاى نخواهد نشست و ترفندى دیگر مى  اندیشد تا شاید طعمه خود را دام اندازد. او این بار از این راه وارد شده، نیازهاى کسان و فرزندان او را به رخ مى  کشد. در گوش دل او نجوا کنان، نیازهاى فرزندان، همسر و عزیزان او را یادآورى مى  کند و هماره بدى  ها را در دیدگان زیبا و خوب جلوه مى  دهد. در روایت آمده است که رسول خد صلى الله علیه وآله وسلم فرمود: «ابلیس براى هر انسانى شیطانى را گمارده است تا او را بفریبد و یکى از آنان را بر من گمارده است، اما «إلاّ أن اللَّه - عز وجل - أعاتی علیه فأسلم(20)؛ خدا مرا یارى نمود پس در مقابل من تسلیم شد».
مى  بینیم که شیطان از هیچ کس غافل نیست و تلاش مى  کند همگان را بفریبد و در این راه کوتاهى نمى  کند. نقل داستانى را در این جا مناسب مى  بینم.
شخصى در بیمارستان در حال احتضار بود و فرد دیگرى (که هر دو را مى شناختم) مى  گفت: پزشکان اظهار داشتند که بیمار لحظات آخر را مى  گذراند. از این رو به دیدنش رفتم و با تشویق از او خواستم تا وصیت کند. قلم و کاغذ فراهم شد و او مطالب و بدهى  هایى که باید لحاظ شود برشمرد و اظهارات او نوشته مى  شد. ناگهان فرد بیمار مکثى کرد و گفت: چیزى نیست و ان شاء اللَّه خوب خواهم شد و بعدها خود وصیت نامه را خواهم نوشت.
به او گفتم: مادامى که انسان زنده است، وصیت نامه الزام آور نیست. وانگهى تو حتماً سلامت خود را باز خواهى یافت، اما وصیت نامه را بنویس و پس از خروج از بیمارستان آن را پاره کن یا هر گونه که مایلى آن را تغییر بده.
متأسفانه او اصرار داشت وصیت نامه را ننویسد و به بهانه  هایى که بعداً خواهم نوشت و امروز حالم بهتر است، از این کار سر باز زد. من نیز بیمارستان را ترک کردم و پس از مدتى کوتاه خبر مرگ او را دادند. بدین ترتیب انسانى که در آستانه فوت قرار داشت با جلوه  گرى  هاى شیطان و این که او خوب شده، بعدها وصیت خواهد کرد، با وضعیتى مبهم و تاریک از دنیا رفت.
با عنایت به دعایى که خوانده شد باز مى  گوییم: خدایا، حال که قوت دادى عزت نیز عنایت بفرما. حال که تصمیم بر این دارم در برابر شیطان مقاومت کنم و تمام آنچه را که باعث گمراهى و فنا مى  شود از دلم بیرون رانده ام، باز ابلیس به درونم بر نگردد و قدرت کنترل نفسم را در اختیار خود بگذار. خدایا، توانم ده تا هر غیر واقعى را که شیطان، واقع نمى نماید و بدان وسیله مرا مى  فریبد، واقعى نپندارم. خدایا، قناعتم ده تا به آنچه که دارم قانع باشم. خدایا، عزت نفس بر من ارزانى دار تا بر نفس اماره  ام مسلط گردم و همواره ابلیس و شیطانک هاى او را از خود برانم.
ومقتاً له ورضاک فیه. حال این سؤال پیش مى  آید که: تعبیر «ورضاک فیه» چیست؟ به عنوان حصر عرض نمى  کنم، بلکه برداشت خود را مى  گویم. شما خود اهل تأمّلید، تأمّل کنید و ببینید چه چیزى در آن نهفته است. خوب است روحانیون مطالبى که از این دعاها به دست مى  آورند، در کنار همان دعا یا جمله دعا بنویسند که این خود اقدامى است که سود آن به آیندگان مى  رسد. حال که خدا محبت چیزهایى که به درد آخرت مان نمى  خورد را از دل مان بیرون کشیده و توان داده که با راندن شیطان، در این حالت بمانیم و عزّت داده است، همّت کنیم و دوباره آنها را به خود برنگردانیم. قناعت نیز عطا فرموده تا به همین مقدارى که داریم قانع باشیم. پس ورضاک فیه به این معناست که خدایا، به ما فرصت ده تا هرگز مهمّ را بر مهم تر مقدم نداریم. خوب را بر خوب تر ترجیح ندهیم. مثلاً اطعام صد گرسنه عملى است که نفع آن در آخرت به بانى آن خواهد رسید و این خود فضیلت است. اما در برابر عشق به هدایت مردم در مرتبه پایین  ترى قرار دارد و هدایت مردم مهم تر است. حال اگر کسى صد گرسنه را طعام کرد و فرد دیگرى همین نیرویى را که صرف سیر کردن صد گرسنه شده، صرف مسلمان شدن کافرى کند، یک سنّى را به مذهب تشیّع درآورد یا یک محبّ اهل بیت  علیهم السلام را که متدین نیست متدین کند این اقدام برتر است و رضاى خدا در این هدایت است نه اطعام که بى  شک مواردى از آن الزامى است و حکم الزامى دارد و این هدایت، واجب است.

● راه رسیدن به سلامت در دین

در روایتى حضرت امام کاظم  علیه السلام به هُشام مى  فرمایند:
«من أراد ... السلامة فی الدین فلیتضرّع إلى اللَّه - عزّوجل - فی مسألته بأن یُکَمِّل عقله؛(21) هر که خواهان سلامت در دین باشد، باید در دعایش از خدا بخواهد که عقل و ادراک او را فزونى بخشد».
قدر مسلم، عقل سالم و کامل مایه سلامتى دین است. کسى که مى  داند چگونه دین خود را حفظ کند عاقل است که البته کمال عقل نیز تضرّع و دعاى به درگاه خدا مى  طلبد. شب هاى قدر در پیش است. به جاست در این شب هاى عزیز با تضرّع از خدا بخواهیم که عقل ما را کمال بخشد، چرا که عقل ناقص مباح را بر مستحب مقدم مى  دارد و از حلال و فضیلت (که مرتبه اى والاتر دارد) حلال را بر مى  گزیند. شب هاى قدر مراتبى دارد، مثلاً شب نوزدهم به اندازه اى تقدیر مى  شود و شب بیست و یکم به میزانى بیشتر و شب بیست و سوم کامل تر.
در روایتى - که احتمالاً حضرت امام صادق   علیه السلام باشد - آمده است: در شب هاى قدر انسان باید هنگام خواندن دعا، از جمله دعاى ابو حمزه ثمالى، هنگام قرآن بر سر گرفتن در حالتى روحانى فرو برود و با خلوص کامل تضرّع کند و از خداى متعال بخواهد که عقل او را کامل کند و کمال عقل نصیب او سازد، زیرا کمال عقل، انسان را وا مى  دارد تا طبق آن عمل مى  کند و بهترین گزینه و راه را بر مى  گزیند.
روایت شده است که امیر المؤمنین  علیه السلام درباره عقل فرمود: «العقل ما عُبد به الرحمان واکتسب به الجنان(22)؛ عقل چیزى است که به وسیله آن خداى پرستش شود و بهشت به دست آید». چنین عقلى، انسان را در مسیر حق قرار داده و قدرت تشخصیص درست از نادرست را به او مى دهد.
امیدوارم به برکت اهل بیت  علیهم السلام مخصوصاً امیر مؤمنان  علیه السلام که این ایام منتسب به آن حضرت و سال روز شهادت آن حضرت است خداى - تبارک و تعالى - توفیق تضرّع و خواستن متضرّعانه براى رسیدن به کمال عقل را به همه ما مرحمت فرمایند.
وصلى اللَّه على محمد وآله الطّاهرین



بن مایه ی اصلی :

http://www.shirazi.ir/monasebat/09-ramazan/sh_imam.ali/06.htm

پی نوشت های متن :


1) آنچه پیش رو دارید متن سخنرانى حضرت آیة اللَّه العظمى سید صادق شیرازى است که به مناسبت شهادت امیر المؤمنین  علیه السلام در جمع طلاب و فضلا ایراد شده است.
2) بحار الانوار، ج 42، ص 190، حدیث 1 و عیون اخبار الرض علیه السلام، ج 1 ص 297.
3) بحار الانوار، ج 28، ص 55، ح 22: ثم أجهش باکیا ... .
4) بحار الانوار، ج 28، ص 75.
5) نساء (4)، آیه 148.
6) بحار الانوار، ج 84، ص 341.
7) آل عمران (3)، آیه 19.
8) أعراف (7)، آیه 175.
9) یس (36)، آیه 60.
10) کافى، ج 1، ص 12، ح 10.
11) لقمان (31)، آیه 34.
12) و باز به قاسم بن علاء گفت: «عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحدا» ، (او داناغیب است و غیبش را به هیچ کس آشکار نمى  سازد)، قاسم بن علاء خنده اى کرد و گفت: آیه را تمام کن «إلاّ من إرتضى من رسول» ، سوره جن، آیه 26 و 27، مگر آن کس که از رسولان برگزیده است، و مولاى من«هو المرتضى من الرسول» از برگزیدگان است؛ بحارالانوار، ج51، ص314.
13) بحار الانوار، ج 51، ص 313 (به نقل از: شیخ طوسى، کتاب الغیبه).
14) نهج البلاغه، ص 528، ح 297.
15) فرقان (25)، آیه 77.
16) نجم (53)، آیه 39.
17) مصباح المجتهد، ص 603.
18) سلِّ یعنى کشیدن، وقتى شمشیرى از نیام کشیده مى  شود به آن مى  گویند سلِّ. در این جا سل به معنى کشیدن است ام کشیدنى بسیار دشوار؛ مثل کشیدن روح توسط ملک الموت از بدن انسان ظالم، همچو فرو بردن و سپس کشیدن سیخى از بدن که با تمام اعضا و رگ و پى او در تما باشد و بدین ترتیب و با همین سختى جان از تن ستمگران گرفته، بلکه کشیده مى  شود.
19) نساء (4)، آیه 119.
20) قال رسول اللَّه  صلى الله علیه وآله وسلم: ما منکم أحد الاّ وله شیطان، قالوا ولا أنت یا رسول للَّه؟ قال ولا أنا، الاّ أن اللَّه - عز وجل - أعاتی علیه فأسلم، بحار الانوار، ج 67، ص 40.
21) کافى، ج 1، ص 17.
22) ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 186.

  • The M.F

ایران مصاف

پند ها (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی