ایران مصاف

در "مصاف" بین حق و باطل ، بین جبهه‌ ى خدا و جبهه‌ ى شیطان ، عزت متعلق به کسانى است که در جبهه‌ ى خدائى قرار میگیرند . این، منطق قرآن است. « امام خامنه ای »
ايران مصاف چيست ؟؟؟
ایران مصاف
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام دانای بزرگ هستی بخش

اللهم عجل لولیک الفرج

ایران مصاف نام گروهی پژوهشی پیرامون مباحث تاریخی ، سیاسی و دینی می باشد .
به گروه کوچک و صمیمی ما خوش آمدید .

التماس دعا داریم.

اللهم احفظ قائدنا امامنا الخامنه ای الی ظهور المهدی (عج)

☫ چو ایران نباشد تن من مباد .☫

The M.F
رمزينه تارنما
center
رمزينه رايانامه
center

بسم الله الرّحمن الرّحیم

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

شهادت حجر ضربه سختی به حیثیت معاویه و سایر امویان بود.

او از زهاد و عباد اصحاب پیامبر بوده و کمتر کسی بود که او را به خصایص نیک نشناسد. علاوه بر این، حجر از رؤسای قبیله کنده بود و از این جهت معروفیت تمام داشت.

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

 

پس از شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام معاویه دستور سختگیری بیشتری نسبت به شیعیان را داد و عده ای از آنان را به شهادت رساند.

یکی از آن بزرگواران حجربن عدی کندی بود.

از کسانی که در برابر این کار معاویه اعتراض کردند می توان عمال خود زیاد، همچون ربیع بن زیاد حارثی، که از طرف او حاکم خراسان بود، نام برد که بعد از شنیدن خبر شهادت حجر به شدت ناراحت شد و گفتند که دعا کرد هرچه زودتر بمیرد. [1]

و همینطور عایشه نیز معترض بود، او عبدالله بن حارث را به سوی معاویه فرستاد تا از قتل حجر صرف نظر کند، اما وقتی رسید که حجر به شهادت رسیده بود.[2]

در طول حکومت مغیره بن شعبه بر کوفه، حجر از کسانی بود که در مقابل بدگویی های مغیره به امام علی (ع) اعتراض می کرد[3].

یک بار مغیره از او خواست تا بر منبر، امام علی (ع) را لعن کند، او بر منبر رفت و گفت:" مغیره می گوید من علی را لعن کنم، همه او را لعن کنید."[4]. هوشیاری و ذکاوت از خاصیت مسلمانان واقعی است زیرا در آن لحظه همه دانستند که مقصودش مغیره است.

بله، حجر بن عدی کنده یکی از صحابه رسول خدا بود و همینطور یکی از یاران نمونه امام علی (ع). در مقابل کفری مانند معاویه ایستادگی کرد تا جلوی انحراف در اسلام را بگیرد.

حجر در آخرین لحظات عمرش گفته بود تا با همان پیراهنش او را دفن کنند، زیرا می خواهد در آخرت با همین وضع در مقابل معاویه قرار گیرد.

حجر شیعه بود ، شیعه امامش و تا آخرین لحظات عمرش، از این پیوند جدا نشد و حتی بعد از مرگش و بعد از چندین قرن اوست که باید حکم مظلومیت و حقانیت صحابه واقعی پیامبر و شیعیان امامش را به رخ جهانیان بکشد.

وشاید این عمل وقیحانه معاویه صفتان برای به اصطلاح شرعی دفن کردن این زاهد و عابد بالله، از آن وضع در آوردنش باشد، که از عذاب آخرت امیر ضحاکشان کم کرده باشند.

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

اکنون آنان که از اتحاد مسلمانان لطمه می بینند، با تلاشی عبث در جهت ایجاد تفرقه بین مسلمین جهان فتنه ای را آغاز کرده اند به این امید که شاید خاک این فتنه آسمان اسلام را غبار آلود کند و راهی باشد برای سرنگونی دین الله.

دشمنان اسلام هر زمان از راهی وارد می شوند و این بار با به حرکت درآوردن عروسک چوبی خود، وهابیت، دست به کار شده اند و  تا با هتک حرمت مزار شریف اصحاب رسول الله (ص)، حجر بن عدی و جعفر طیار، بین برادران شیعه و سنی فاصله ایجاد کنند، اما هوشیاری و ذکاوت از خاصیت مسلمان است و این همان چیزی است که آنان هرگز به آن فکر نمی کنند.

پس همه ما، اعم از شیعه و سنی، با اعلام انزجار از این حرکت مهاجمین وهابی، همبستگی خود را بار دیگر به جهانیان اعلام می کنیم تا بدانند:

« امت اسلام مشتی است گره شده که با تمام قدرت بر سر متعدیان و هتاکین فرود می آید تا جاء الحق و زهق الباطل تحقق یابد. » 

 

و مکروا و مکر الله والله خیر الماکرین

 

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

www.MASAFPORTAL.com

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

جهت سلامتی و تعجیل در فرج امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صلواتی هدیه نمایید...

"اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم"

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

پینوشت:

[1]فتوح البلدان ، صص 401،400

[2]طبقات الکبری ، ج 6ص219؛ تاریخ الطبری ،ج4،ص208

[3]الاغانی ، ج17،صص133،134

[4]اختیار معرفه الرجال ،صص 69،101،102

بهشت زیر پای مادران است.

بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که مادر را آفرید.

پیشاپیش سالروز ولادت بانوی دو عالم حضرت زهرا (س) (8 قبل از هجرت) و همچنین روز زن و روز مادر رو تمامی مومنان و شیعیان جهان ، خصوصا هموطنان عزیز که بار عهد الهی و پرچم حکوکمت مهدوی (عج) را بر دوش می کشند ، تبریک و تهنیت عرض می کنم.امید وارم که لیاقت شفاعت رو داشته باشیم.



1- حضرت فاطمه علیهاالسلام : إلزَم رِجلَها ؛ فَإنَّ الجَنَّةَ تَحتَ أقدامِها ؛( کنزالعمّال ، ح 45443 .)

حضرت فاطمه علیهاالسلام : در خدمت مادر باش ؛ زیرا بهشت زیر قدم هاى مادران است .

=-=-=-=-=-=-=-=-=
2- امام سجّاد علیه السلام : وَ أمّا حَقُّ اُمِّکَ فَأنْ تَعلَمَ أنَّها حَمَلَتکَ حَیثُ لایَحتَمِلُ أَحَدٌ أَحَدا و أعطَتْکَ مِن ثَمَرَةِ قَلبِها مالا یُعطِی أحَدٌ أحَدا ؛( الأمالى ، صدوق ، ص453 .)

امام سجّاد علیه السلام :حقّ مادرت بر تو این است که بدانى او تو را در جایى حمل کرده است که هیچ کس دیگرى را حمل نمى کند و از میوه دلش آن به تو داد که هیچ کس به دیگرى نمى دهد .

=-=-=-=-=-=-=-=-=
3- فَقالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : فَقَرَّ مَعَ والِدَیْکَ فَوَالَّذىِ نَفْسِى بِیَدِهِ لاَُنْسُهُما بِکَ یَوْما وَلَیْلَةً خَیْرٌ مِنْ جِهادِ سَنَةٍ.( بحارالأنوار، ج 74، ص 52 .)

مردى خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهآمد و گفت: پدر و مادر پیرى دارم که به خاطر اُنس با من مایل نیستند به جهاد بروم، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: پیش پدر و مادرت بمان، قسم به آنکه جانم در دست اوست اُنس یکروز آنان با تو از جهاد یکسال بهتر است. (البته در صورتى که جهاد واجب عینى نباشد)
=-=-=-=-=-=-=-=-=
4- قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: ما وَلَدٌ بارٌّ نَظَرَ اِلى اَبَوَیْهِ بِرَحْمَةٍ اِلاَّ کانَ لَهُ بِکُلِّ نَظْرَةٍ حِجَّةٌ مَبْرُورَةٌ فَقالُوا: یا رَسُولَ اللّهِ وَاِنْ نَظَرَ فِى کُلّ یَوْمٍ مِائَةَ نَظْرَةٍ؟ قالَ: نَعَمْ اللّهُ اَکْبَرُ وَاَطْیَبُ.( بحارالأنوار، ج 74، ص 73 . )

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر فرزند نیکوکارى که با مهربانى به پدر و مادرش نگاه کند در مقابل هر نگاه، ثواب یک حجّ کامل مقبول باو داده مى شود، سؤال کردند، حتى اگر روزى صد مرتبه به آنها نگاه کند؟ فرمود: آرى خداوند بزرگتر و پاکتر است.
=-=-=-=-=-=-=-=-=
5- قالَ الصادِقُ علیه السلام: بِرُّ الْوالِدَیْنِ مِنْ حُسْنِ مَعْرِفَةِ الْعَبْدِ بِاللّهِ اِذْ لا عِبادَةَ اَسْرَعُ بُلُوغا بِصاحِبِها اِلى رِضَى اللّهِ مِنْ حُرْمَةِ الْوالِدَیْنِ الْمُسْلِمَیْنِ لِوَجْهِ اللّهِ تَعالى. (بحارالأنوار، ج 74، ص 77 .)

امام صادق علیه السلام فرمود: نیکى به پدر و مادر نشانه شناخت شایسته بنده خداست. زیرا هیچ عبادتى زودتر از رعایت حرمت پدر و مادر مسلمان به خاطر خدا انسان را به رضایت خدا نمى رساند.



=-=-=-=-=-=-=-=-=
6- عَنْ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ: مَنْ زارَ قَبْرَ والِدَیْهِ اَوْ اَحَدِهِما فِى کُلِّ جُمُعَةٍ مَرَّةً غَفَرَاللّهُ لَهُ وَ کَتَبَ بِرّا.(
کنز العمال، ج 16، ص 468 .)

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: کسى که قبر پدر و مادر یا یکى از آندو را در هر جمعه یکبار زیارت کند خداوند او را مى بخشد و او را نیکوکار مى نویسد.

=-=-=-=-=-=-=-=-=

7- عَنْ اَبِى الْحَسَنِ علیه السلام قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: کُنْ بارّا وَاقْتَصِرْ عَلَى الْجَنَّةِ وَاِنْ کُنْتَ عاقّا فَاقْتَصِرْ عَلَى النّارِ.(اصول کافى، ج 2، ص 348 .)

از امام رضا علیه السلام نقل شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نسبت به پدر و مادر نیکوکار باش تا پاداش تو بهشت باشد ولى اگر عاقّ آنها شوى جهنّمى خواهى بود.

=-=-=-=-=-=-=-=-=

8- قالَ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام: جاءَ رَجُلٌ اِلَى النَّبِىِّ صلی الله علیه و آله فَقالَ: یا رَسُولَ اللّهِ ما مِنْ عَمَلٍ قَبِیحٍ اِلاَّ قَدْ عَمِلْتُهُ فَهَلْ لِى تَوْبَةٌ؟ فَقالَ لَهُ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: فَهَلْ مِنْ والِدَیْکَ اَحَدٌ حَىٌّ؟ قالَ: اَبى: قالَ: فَاذْهَبْ فَبِرَّهُ قالَ: فَلَمّا وَلّى قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: لَوْ کانَتْ اُمُّهُ.(حارالأنوار، ج 74،ص 82 .)

امام سجاد علیه السلام فرمود: مردى خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و گفت: اى رسول خدا، من هیچ کار زشتى نمانده که انجام نداده باشم، آیا مى توانم توبه کنم؟ رسولخدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا هیچیک از پدر و مادرت زنده هستند؟ گفت: بله، پدرم. حضرت فرمود: برو باو نیکى کن (تا آمرزیده شوى). وقتى او راه افتاد پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: کاش مادرش زنده بود. (یعنى اگر او زنده بود و به او نیکى مى کرد، زودتر آمرزیده مى شد).

=-=-=-=-=-=-=-=-=

9- عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام: اِنَّ رَسُـولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله حَضَـرَ شـابّا عِنْـدَ وَفـاتِهِ فَقالَ لَهُ: قُلْ: لااِلهَ اِلاَّاللّهُ، قـالَ: فَاعْـتَقَلَ لِسـانُهُ مِـرارا فَقـالَ لاِِمْـرَئَةٍ عِنْـدَ رَأسِهِ: هَـلْ لِهذا اُمٌّ؟ قـالَتْ: نَعَمْ اَنـَا اُمُّـهُ، قالَ: اَفَـساخِـطَةٌ اَنْـتِ عَلَیْهِ؟ قالَتْ: نَعَـمْ ما کَلَّمْتُهُ مُنْـذُسِتَّ حِجَجٍ، قـالَ لَـها: اِرْضـى عَـنْهُ، قـالَتْ: رَضـِىَ اللّهُ عَـنْهُ بِرِضـاکَ یـا رَسُولَ اللّهِ: فَقالَ لَهُ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: قُلْ: لااِلَهَ اِلاَّاللّهُ قالَ: فَقـالَهَا ... ثُمَّ طَفَى ... (بحارالأنوار، ج 74، ص 75 .)

امام صادق علیه السلام فرمود: هنگام مرگ جوانى، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کنار بستر او حضور یافتند و به جوان فرمودند: بگو لااِلهَ اِلاَّاللّهُ، فرمود: زبانش بند آمد، چند بار تکرار کرد ولى زبان او بند شد، پیامبر صلی الله علیه و آلهبه زنى که کنار جوان بود فرمود: آیا این جوان مادر دارد؟ زن گفت: بله، من مادر او هستم، فرمود: آیا از او ناراضى هستى؟ زن گفت: بله شش سال است با او صحبت نکرده ام، فرمود: از او راضى شو، زن گفت: یارسول اللّه بخاطر رضایت تو خدا از او راضى شود. (من از او راضى شدم) سپس پیامبر صلی الله علیه و آله بجوان فرمود: بگو لااِلَهَ اِلاَّاللّهُ، جوان در این هنگام گفت: لااِلهَ اِلاَّاللّهُ و پس از لحظاتى مرد.

=-=-=-=-=-=-=-=-=

10- قالَ الصّادِقُ علیه السلام: عُقُـوقُ الْـوالِدَیْنِ مِنْ الْـکَبائِرِ لاَِنَّ اللّهَ (عَزَوَجَلَّ) جَـعَلَ الْــعاقَّ عَـصِیّا شَـقِیّا.(بحارالأنوار، ج 74، ص 74 .)

امام صادق علیه السلام فرمود: عاقّ پدر و مـادر شدن از گــناهان کبیره است، زیرا خداوند متعـال عاقّ والدین را گنـاهکارِ شـقى شمرده است.

=-=-=-=-=-=-=-=-=

11- عَنْ الصّادِقِ علیه السلام قالَ: بَیْنا مُوسَى بْنِ عِمْرانَ یُناجى رَبَّهُ عَزَّوَجَلَّ اِذْ رَأى رَجُلاً تَحْتَ عَرْشِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فَقالَ: یا رَبِّ مَنْ هذَا الَّذى قَدْ اَظَلَّهُ عَرْشُکَ؟ فَقالَ: هذا کانَ بارّا بِوالِدَیْهِ، وَلَمْ یَمْشِ بِالنَّمَیمَةِ.(بحار الأنوار، ج 74، ص 65 .)

امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامى که حضرت موسى علیه السلام مشغول مناجات با پروردگارش بود، مردى را دید که در زیر سایه عرش الهى در ناز و نعمت است، عرض کرد: خدایا این کیست که عرش تو بر او سایه افکنده است؟ خداوند متعال فرمود: او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود و هرگز سخن چینى نمى کرد.

=-=-=-=-=-=-=-=-=

12- عَنْ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ حَجَّ عَنْ والِدَیْهِ اَوْ قَضى عَنْهُما مَغْرَما بَعَثَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقیامَةِ مَعَ الاَْبْرارِ.(کنز العمال، ج 16،ص 468 .)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسـى کـه به نـیّت پـدر و مادرش حجّ انجام دهد یا بدهکارى آنها را بپردازد خداونـد او را در روز قیامت با نیکان برمى انگـیزد.

=-=-=-=-=-=-=-=-=



13- پیامبر صلی الله علیه و آله : مَن سَرَّهُ أن یُمَدَّ لَهُ فِی عُمرِهِ و یُزادَ فی رِزقِهِ فَلیَبَرَّ والِدَیهِ ؛( . میزان الحکمه ، ح 22671 .)


پیامبر صلی الله علیه و آله :هرکه خوش دارد عمرش دراز و روزى اش بسیار شود ، به پدر ومادرش نیکى کند .

=-=-=-=-=-=-=-=-=

14- قال الله تعالی : و وصَّینَا الإنسانَ بِوالِدَیهِ إحسانا حَمَلَتهُ أُمُّهُ کُرها و وَضَعَتهُ کُرها( احقاف ، آیه 15 .)

قال الله تعالی : ما به انسان سفارش کردیم که به پدر و مادرش نیکى کند ؛ مادرش او را با رنج حمل کرد و با رنج بر زمین نهاد .




بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خدایی که ایران را آفرید و برتران را بدان برتری داد.( زیاد نگردید ، یکی از برتران کوروش کبیره)

ضمن عرض سلام و وقت به خیر خدمت دوستان و یاران گرامی ، این نقد مربوط به بخش دوم میز گردی با عنوان ذوالقرنین (البته به ظاهر ، در نقد قبلی متوجه عرایض بنده می شوید.) می باشد. لینک این میز گرد :

برای رفتن به صفحه ی میزگرد کلیک نمایید.

اما لینک نقد بخش نخست این میز گرد ، در این فرصت از برادران و خواهرانی که وقت با ارزششون رو صرف خوندن و پند دادن کردن تشکر و سپاس گذاری می کنم. امیدوارم مورد استفاده قرار گرفته باشه.

برای رفتن به صفحه ی نقد نخست کلیک نمایید.

قبل از شروع نقد این بخش ، در نقد بخش پیشین برای خوانندگان گرامی نقد ، تقریبا جا افتاد که این بزرگواران که دور میز گرد جلوس نموده اند ، حداقل در زمینه های تاریخی و تفسیری تخصصی نداشته ، به طوری که در بحث ها و سوالات کاملا مشهود است ، در صورت ابهام و یا تشکیک ، لطفا اول به لینک پیشین مربوط به نقد نخست رفته و بعد از مطالعه ی متن و کامنت ها متوجه عرایض بنده خواهید شد.
در نقد پیشین کاملا بر غیر عاقلانه و غیر منطقی بودن این میز گرد واقف شدیم . منظور بنده از نوشتن این نکته این بود که این نقد ها با توجه به پیشینه ی غیر منطقی بودن بحث ، کاری اضافه می باشد. در نقد پیشین هم اشاره کردیم که برای نقد یک حرف ، باید کسی که حرف را زده هم مورد بررسی قرار گیرد . (متوجه منظور بنده شدید؟؟؟)
اما برای جلوگیری از هر گونه بهانه های بنی اسـ{ما}ـرائیلی ، ناچار به نقد این بخش از میزگرد هم هستیم.امیدوارم که مورد پسند و استفاده قرار گیرد.


با نام خدا اولین نقدی که بر متن قبلی زده بودیم همین جا هم هست.واژه ی ناسیونالیسم افراطی ، جایگاهی در این نوشته ها ندارد . (بحث ها باید با منطق باشد.)

نکته ی ریز و نخستین عنوان شروع متن میباشد : "و اما واقعیت کوروش !" . قبل از هر موردی باید عرض کنم که هم برای خودم و هم برای ملت شریف و با فرهنگ ایران ابراز تاسف می کنم که باید واقعیت شخص بزرگی مثل کوروش کبیر رو از زبان این اشخاص ( و امثال آن ها ) جویا شد !!! از طرفی هم ذهن خواننده با شنیدن این عبارت دنبال حقیقتی در متن می گردد که واقعا جای تاسف داره !!!


اما این میزگرد با بندی زیرکانه آغاز می شود . در آن بند اشاره به منابع غیر ایرانی می شود و به طرز زیرکانه ای واژه ی «انطباق عجیب تورات آمده» ( هر سه کلمه ی انطباق ، عجیب و تورات را مد نظر قرار دهید ، متوجه عرض بنده می شوید.). انشاالله در ادامه دلیل آن را متوجه خواهید شد.
در زیر تصویر متن جالبی نوشته شده :

گروه تاریخ برهان؛ در قسمت گذشته این میزگرد کارشناسان از حیث روایی و تاریخی به اعتباریابی انطباق کورش بر ذوالقرنین و همچنین بررسی شخصیت کورش با اتکا به منابع تاریخی پرداختند. در بخش دوم این نشست شاهد ادامه مباحث حول محور کوروش و سنجش روایات تاریخی منتسب به او خواهیم بود.


در این متن با استفاده از کلمه ی «کارشناسان» ، طوری به خواننده القا می شود که حرفی که این بزرگواران می زنند ، کاملا کارشناسی شده و مورد بررسی قرار گرفته شده و سپس مطرح شده. در قسمت گذشته همان طور که مشاهده نمودید ، پاسخ برخی پرسش ها داده نشد ، برخی پرسش ها به حاشیه کشیده شد و... . ( خود ستایی تا کی ؟؟؟ )
اگر دقت کنید ، در این نگاشته ادعا بر این است که این موضوع ( ذوالقرنین) بر حسب روایی و تاریخی بررسی شده ! بنده هر چه در پی این مطلب در میز گرد گذشته بودم ، چیزی نیافتم .بیشتر بررسی کاندید های این صفت و این که از سوی چه کسی مطرح می شوند مورد بحث بوده. جالب است در این میز گرد نه اسکندر مقدونی و نه پادشاهان یمن به اندازه ی کوروش کبیر مورد بحث واقع نشدند.
از کلمه ی «با استفاده از منابع تاریخی» هم به طور زیرکانه استفاده شده. بنده حتا یک منبع تاریخی هم ندیدم. نه در مورد اسکندر ، نه پادشاهان چین و یمن و نه در مورد کوروش بزرگ . اما چند منبع برای اسکندر مقدونی و معدود منابع برای سایر کاندید ها مطرح شده ، اما دقت کنید که هیچ کدام آن ها منبع تاریخی ( به معنای واقعی کلمه  (روایی)) نمی باشند. چرا از این کلمه استفاده شده ، الله اعلم ... آیا هنوز بر منطقی بودن این میز گرد ایمان دارید؟؟؟
نقد بعدی بر این است که چرا شما بزرگواران ، «اتکا (در متن آمده) به منابع تاریخی ( که معرفی نکردید متاسفانه)» دارید ؟؟؟ چرا به کتب شیعه نمی پردازید ؟؟؟ چرا به مطالعات و تحقیقات جناب ابوالکلام پرداخته نشده؟؟؟ دوستان پژوهشگر می دانند که یکی از بخش های مهم و اساسی و امتیاز آور مقالات و تحقیقات ، بخش ادبیات و پیشینه ی موضوع می باشد . اما چرا این جا از آن استفاده نشده باز هم الله اعلم ...

علوی: همان طور که بیان شد، آیه‌ی شریفه می‌گوید که ذوالقرنین بنده‌ی صالح خدا بوده است. ضمن این که ممکن است اصلاً او موجودی غیر از آدم باشد، چرا که ذوالقرنین صاحب دو شاخ است. به هر حال، قرآن می‌فرماید او بنده‌ی صالحی بوده است. بنابراین آیا می‌توان او را با «اسکندر مقدونی» منطبق کرد؟ آیا او بنده‌ی صالح خداوند بوده است؟


در مورد سوال جناب علوی ، نقد زیادی وارد نیست ، اما از آیات قرآن می توان طوری استنباط کرد که ذوالقرنین انسان می باشد ، چرا که با قومی سخن می گوید ، از آن ها کمک می خواهد و برخی اشارات که 100 در 100 به انسان بودن اشاره ندارد ، اما می تون این گونه برداشت کرد.

اما پاسخ سوال جالب است.

روایت‌های قطعی درباره‌ی اسکندر مقدونی و تحرکاتش از خود یونانی‌ها و مقدونی‌ها رسیده که چه کارهایی کرده است. کسانی که هم‌عصر و حتی وزرای او بوده‌اند مطالبی درباره‌ی او نقل کرده‌اند. تاریخ‌نگاران درباره‌ی او نوشته‌اند که او شراب‌خوار بوده و قتل و غارت‌های بسیاری مرتکب شده است. وقتی او به جایی حمله می‌کرد، زمین سوخته به جا می‌گذاشت و همه چیز را نابود می‌نمود. چگونه می‌توان چنین فردی را با عبد صالح خدا تطبیق داد؟ نمی‌دانم بر چه اساسی عده‌ای این فرد را ذوالقرنین می‌دانند.

اولا این بزرگوار اتکا به منابع «قطعی» دارد . آیا کسی می تواند ادعا کند که در تاریخ منابع بدن کم و کاست و بدون غرض ورزی و حتا بزرگنمایی بیان شده؟؟؟ حکیم فردوسی خرد مند در شاهنامه می فرمایند :«رستم یلی بود در سیستان /// منم کردمش رستم داستان (یا دستان)» . این که اطرافیان و وزیران یک شخصی سعی در بزرگنمایی شخص مورد بحث داشته باشند کاملا طبیعی می باشد. اما متاسفانه این بزرگوار به همان منابع اتکا دارد. منظور بنده از این نکته این نیست که هر چه در مورد اسکندر مقدونی آمده درست یا اشتباه است ، خیر . منظور بنده مقایسه ی منطقی منابع با عقل می باشد. در منابع آمده که اسکندر شراب می نوشید ، قتل و غارت و ویرانی به بار آورده و حتا در جایی ادعای خدایی کرده( نکته ی اضافه : هیچ گاه از کوروش کبیر چنین حرفی نه شنیده شده و نه گفته شده.ولی از این پس با توجه به جعلیاتی که دشمنان ایران انجام می دهند . بعید نباشد که بشنوید . همان طور که مدتی است که خلیج از ازل تا ابد پارس را با نام جعلی ع-ر-ب و مدتی پیش با نام ت-ر-ک خوانده و دیده ایم. ) اما باید بررسی کرد ، همان طور که می دانید اسکندر مقدونی به ایران (بعد از متحد کردن اقوام خود) حمله کرده و تخت جمشید را در حالت مستی به پیشنهاد معشوقه ( با همسر تفاوت دارد) به آتش کشیده . جالب تر از آن این است که خوشبختانه در راستای بر حق بودن ایران باستان ، از این زن فاحشه ، در غرب تندیسی مشعل به دست وسط اقیانوس ساخته شده. نکته ی جالب اینجاست که این تندیس هنوز رو به شرق (به معنای دقیق رو به ایران ) می باشد. از آثار سوخته در تخت با شکوه جمشید و کنار هم گذاشتن آن با منابع بر منطقی بودن این ادعا صحه خواهید گذاشت.
دقت کنید که این پاسخ درست می باشد ، یعنی صالح بودن اسکندر گجستک با عقل سالم سازگار نیست ، اما زیرکانه با آوردن واژه ی منابع قطعی منظوری پی گیری می شود که بعدا متوجه آن خواهید شد.

نقد بعد بر بند بعد می باشد .

در جهان اسلام، بعید می‌دانم کسی اسکندر را با ذوالقرنین انطباق داده باشد، مگر آن‌هایی که ضدایران هستند. از آنجایی که اسکندر ایران را فتح کرده و حکومت هخامنشی را با آن همه سابقه منقرض نموده است، عده‌ای عجم‌ستیز او را با ذوالقرنین منطبق کرده‌اند. اما درباره‌ی «کورش هخامنشی»، بنده از علمای تاریخ سؤال می‌کنم که چند سال است سلسله‌ی هخامنشیان شناسایی شده است؟ به عبارتی دیگر، از چند سال پیش بشر می‌داند که سلسله‌ای به نام هخامنشیان وجود داشته است؟

زیرکانه در این ابتدای این بند آمده که هرکه با ایران دشمن است از نظریه ی ذوالقرنین بودن اسکندر مقدونی دفاع می کند. این مطلب تا حدودی درست است ، بیشتر قریب به اتفاق این اشخاص با ایران ، خصوصا ایران باستان دشمنی و کینه دارند . اما غیر عقلانی بودن این متن این است که ، در زمان های گذشته عالمان بزرگی مثل ابن سینا و برخی از سایر بزرگان ( که در نقد پیشین احتمال چرایی این نظریه بررسی شد.) ، دانشمندان و بزرگان ایرانی در این دسته (دشمنان ایران) قرار می گیرند.
اما سوال بی ربط و بی منطقی که این بزرگوار در پاسخ مطرح کرد ، در مورد کوروش کبیر می باشد. بنده سوالی دارم ، در سوال در مورد اسکندر مقدونی پرسیده شده و پاسخ هم همان طور که عرض کردم ، غیر منطقی بود، اما دلیل مطرح کردن کوروش کبیر در این پاسخ چه بود؟؟؟
ایشان فرموده اند که از علما می پرسند ! جالب است به این نکته دقت کنید که ایشان با مطرح کردن این واژه طوری بحث را بیان می کنند که گویی از علما بیشتر می دانند.در نقد پیشین ، غیر منطقی ، غیر عقلانه ، خالی از هر گونه منبع و تفسیر و تاویل بودن این دو عزیز رسیدیم ، حال دعوت به دوئل(!) نمودن علما بسیار جالب و قابل توجه است. سوال بعدی بر این است که همان طور که در ابتدای این بخش آمده : "در میز گرد پیشین از منابع تاریخی و روایی استفاده شده " ( که ثابت کردیم به هیچ عنوان چنین چیزی وجود ندارد) اما نکته ی جالب اینجاست که با مطرح کردن این چند نوع منبع ، چرا از علما سوال می کنید ؟؟؟ آیا با استفاده از همین واژه ها بهتر نیست از اساتید تاریخ بهره بگیرید؟؟؟(البته این نکته را بگویم که علما سر و سرور بنده و تمامی مسلمانان با تمامی اختلاف نظر ها می باشند ، اما بین اساتید تاریخ هم به همان میزان بین منابع تاریخی ، اختلاف نظر می باشد.)

در ادامه ی این پرسش بی معنی و بی منطق پرسشی مطرح شده که پاسخ آن را خود جناب می فرمایند . این پرسش که هخامنشیان از چه زمانی شناخته می شوند ، هم بی ربط به موضوع می باشد . اما چرا مطرح شده ؟ احتمالا به این خاطر که ارزش و اعتبار آن افول کند ، به این ترتیب که چون تازه شناسایی شده ، فاقد اعتبار می باشد و اگر قبلا شناسایی می شده ، علمای دیگر هم نظر می دادند. این دوست عزیز بدانند که خود پاسخ یک شبهه را داده اند ، و آن هم این است که چرا بزرگانی در تاریخ ( مانند ابن سینا و ... که نام بزرگوارشان در میزگرد پیشین آمده) از ذوالقرنین بودن اسکندر سخن گفته اند ؟؟؟ پاسخ این که هخامنشیان به طور کامل تبیین و مطرح نشده اند... .
اما پاسخ خود این شخص بسیار ساده لوحانه و بدون فکر(شاید هم با هدف) می باشد . دقت کنید در متن آمده که با استفاده از اسناد موجود اطلاعات ما در مورد هخامنشیان به 60 سال هم نمی رسد.

بر اساس اسناد موجود، اطلاعات ما درباره‌ی هخامنشیان به 60 سال نمی‌رسد؛ یعنی، هنوز یک قرن نشده است که ما می‌دانیم سلسه‌ی هخامنشیان وجود داشته است. تا قبل از آن هیچ کس چیزی درباره‌ی هخامنشیان نمی‌دانسته است. فردوسی وقتی از پادشاهان باستانی ایران صحبت می‌کند، هیچ اسمی از پادشاهان هخامنشی نمی‌آورد، چون اصلاً نمی‌داند هخامنشیان چه کسانی هستند. در صحبت‌های بعضی از دوستان این تناقض وجود دارد که از یک سو می‌گویند اسلام و ایران مدیون فردوسی است و از سویی دیگر از کسی تجلیل می‌کنند که اصلاً فردوسی او را نمی‌شناسد.

اما نقد ها بر این نظر کودکانه : ابتدا تاریخ انتشار این میز گرد را مورد بررسی قرار می دهین تا بفهمیم که 60 سال پیش نسبت به چه تاریخی می باشد . در تارنمای انتشار این میزگرد تاریخ به صورت « تاریخ: ۱۳۹۱/۳/۷  |  ساعت: ۱۳ : ۵۳ » آمده . یعنی 60 سال پیش به سال 1331 هجری خورشیدی می رسیم.
برای بنده جالب بود که زمان فوت دانشمند بزرگ و شهیر ایرانی الاصل هندی ، جناب مولانا ابو الکلام آزاد ، 22 فبریه ی 1958 می باشد ، یعنی با تاریخ خورشیدی ما 3 اسپند ماه 1336 می باشد ، یعنی به فرموده ی این جناب هخامنشیان 5 سال قبل از فوت مولانا شناسایی شده و جناب مولانا در فقط 5 سال نظریه ی کوروش کبیر را مطرح می کنند . نمی دانم این بزرگان با نام کارشناس که بر خود می دهند ، چرا این چنین چیز های پیش پا افتاده را نمی بینند؟؟؟(این نقد با منطق بنده ی حقیر جور نبود ، شما را نمی دانم.)

(تصویری از مولانا کنار مبازر بزرگ گاندی)

اما نقد منصفانه ی این حرف غیر منصفانه:ایشان ادعا دارند که با استناد به منابع ادعا می کنند که هخامنشیان حداکثر 60 سال است که شناسایی شده!!! گیریم که منبعی این چنینی وجود داشته باشد ، بهتر نبود یکی از آن منابع لا موجود را معرفی می کردند ؟؟؟ از طرفی دیگر برخی از کسانی که با ایران باستان دشمنی دارند هم می گویند که هخامنشیان به تازگی شناخته شده اند ، اما ادعای آنها از 200 سال تا 100 سال متغیر است. آن ها با آن همه کینه و دشمنی منطقی تر از این بزرگواران با القاب کارشناس ، می باشند.(غیر از اینه؟؟؟ یا هنوز هم می گید که این میز گرد منطقیه؟؟؟)
این جنابان از شاهنامه ی فردوسی خردمند نیز زیراکنه استفاده می کنند و با کلمات این که «از یک سو می‌گویند اسلام و ایران مدیون فردوسی است و از سویی دیگر از کسی تجلیل می‌کنند که اصلاً فردوسی او را نمی‌شناسد.» سعی در فریب اذهان ( مانند تمامی موارد گفته شده ) را دارند. اول از خدمت این آقایون سوالی دارم : چه کسی این پرسش را مطرح کرده ؟؟؟ کی و کجا ؟؟؟ در چه کتاب و سندی آمده که کسی اسلام و ایران را مدیون فردوسی خردمند می داند. بله این را قبول داریم که : « بسی رنج بردم در این سال سی /// عجم زنده کردم بدین پارسی» اما انگار این دوستان به ظاهر کارشناس در امور تاریخی خبری از وضع زندگانی حکیم ابوالقاسم فردوسی و ماجرای مرگشان (شهادتشان) خبری ندارند(!) : (باز هم غیر منطقی و غیر علمی بودن به چشم می خورد.)

برای متوجه شدن وضع اجمالی حکیم کلیک کنید.

بنده متاسفانه یک سوال مشترک بین از کارشناسان (!) و دشمنان ایران باستان ، خصوصا کوروش بزرگ پیدا کردم . آن هم ایراد بر کوروش کبیر به خاطر نیامدن نامشان در کتب اشعار ، خصوصا شاهنامه است. این ایراد وارد نمی باشد به چند دلیل : ( این پاسخ به دوستانی است که نام ایشان را در کتب اشعار شاعرانی مثل حافظ و سعدی و ... پیدا نمی کنند.) شما نام چند پادشاه دیگر را در اشعار این بزرگواران بیابید . البته خواهشا مثل قبل نباشید و قبل از اعلام کردن نامشان کمی فکر کنید. نام هیچ پادشاهی در اشعار عاشقانه و الهی نامه ها جا ندارد . مثلا در ماجرای خسرو و شیرین ، بر جنبه ی ادبی تکیه می باشد نه روایی – تاریخی .
دلیل دوم وارد نبودن این ایراد : اول این که بازهم با وارد دانستن این ایراد بر شاهنامه مدرک و اعتبار علمی خود را بیش از پیش زیر سوال برده اند ، زیرا شاهنامه یک کتاب حماسی - دینی می باشد. یعنی ممکن از که هر کلمه در جایی معنایی غیر از معنای خود را بدهد. نگاه این بزرگواران به شاهنامه ( و سایر کتب الهی که در آینده بررسی خواهد شد) مرا یاد نگاه وهابی ها به قرآن کریم می اندازد. این ملاعین ( وهابی ها ) ادعا دارند که خدا دروغ نمی گوید . ( تا این جا درست ) و وقتی که خدا در قرآن می فرماید که دست خدا بالاتر از دست همه می باشد ، پس خدا جسمیت و دست دارد.( دقیقا کاری که این کارشناسان می کنند.بخشی از حرف ها درست و بخشی اشتباه محض و بعد ترکیب آن ها به گونه ای که حق جلوه کند.) آیا برداشت شما دوستان و قرآن خوانان از قرآن همان نگاه وهابیت است ؟؟؟ مسلما خیر . این گونه نگاه هاست که معجزه بودن قرآن را زیر سوال می برد . ( باز هم عقل زیر پاست ...)
این دوستان اگر حتا شبیه کارشناس هم باشند ، نمی شد که سری به شاهنامه و تفاسیر آن نیاندازند ! به گفته ی برخی محققین و مشرقین شاهنامه شناس ، فریدون در شاهنامه می تواند کوروش کبیر باشد .( دقت کنید در میز گرد پیشین بزرگواری از نام فریدون برای ذوالقرنین کبیر استفاده کرده بود.) همچنی بررسی نام کیخسرو هم در بسیاری مطالب موجود می باشد .(باز تکرار می کنم که کتاب شاهنامه با توجه به نویسنده ی بهشتی آن نمی توان کتابی عادی باشد تا افرادی عادی نگاه های عادی بر آن داشته باشند. فردون در شاهنامه می تواند هم کوروش کبیر باشد و هم شخصی به اسم فریدون. لطفا از این نگاه های کودکانه و وهابی گونه دست بردارید. در ضمن این نکته را هم فراموش نکنیم که شاهنامه نقلی است نه مکتوب ، یعنی سینه به سینه نقل شده و به الان رسیده ( اهل فن منظور مرا گرفتند.))

پس آیا امکان دارد که نام کوروش کبیر ( یا اشاره به شخصیت ایشان ) در کتاب گهر باری مثل شاهنامه ی فردوسی وجود داشته باشد ؟؟؟ سوالیست منطقی و دارای پاسخ . سه پیوند زیر پاسخ به این پرسش ها میباشد .

برای اطلاع بیشتر در مورد کوروش کبیر در شاهنامه (فریدون) کلیک نمایید.
برای اطلاع بیشتر در مورد کوروش کبیر در شاهنامه (کیخسرو) کلیک نمایید.
برای اطلاع بیشتر در مورد کوروش کبیر در شاهنامه (فریدون یا کیخسرو) کلیک نمایید.

(توضیح اضافه : در این متن به الهی بودن کوروش کبیر و کیخسرو پی می بریم . تقریبا پیامبر بودن یا پیامبر گونه بودن ایشان به راحتی قابل برداشت می شود . خبر مرگ قبل از آن و... و همچنین اشارات ابوریحان به کوروش کبیر (یعنی بیشتر از 1000سال) و کوته نگری کارشناسان مشهود و هویدا می شود.)

در بند بعد :

بعد می‌گویند منشور او نسخه‌ی حکومت‌داری دوران جدید است. نسخه‌ای که فردوسی اصلاً آن را نمی‌شناسد. چگونه می‌توان این دو گزاره را با هم جمع کرد؟ این هم از طنزهای روزگار ماست. ضمن این که وقتی بیشتر از 60 سال نیست که هخامنشیان را می‌شناسند، قطعاً کورش را هم بیشتر از 60 سال نیست که می‌شناسند، چون او پادشاه سلسه‌ی هخامنشی بوده است.

در این بند هم ، بعد از طنازی های انجام گرفته ، دوباره بر حرف اشتباه ( البته به احتمال زیاد زیرکانه ) منشور کوروش کبیر و واژه ی حکومت اشاره شده که در نقد پیشین بررسی و جواب لازم داده شد.( این جا فقط می توانم بگویم که متاسفم. ننگ بر دین سیاست زده ... ننگ .)

اما افتضاهات بیشتر در سه بند بعد از . این سه بند را عینا می آورم تا قضاوت راحت تر باشد :

سؤال دوم این است که چه کسانی کورش را به ما شناسانده‌اند؟ اطلاعات ما درباره‌ی کورش از کجا آمده است؟ آیا خودمان تحقیق کرده‌ایم تا کورش را بشناسیم؟ یا این که با واسطه اطلاعاتی درباره‌ی او به دست آورده‌ایم؟ علمای تاریخ می‌دانند، اطلاعات ما درباره‌ی کورش کاملاً از غرب آمده است؛ یعنی، حتی یک کلمه‌ درباره‌ی کورش در منابع درجه‌ی یک فارسی وجود ندارد.

در واقع هیچ اطلاعات دست‌ اولی درباره‌ی او به زبان فارسی نداریم که یک محقق و پژوهشگر ایرانی یا مسلمان و یا حتی شرقی آن را نوشته باشد. تمام کسانی که در این رابطه پژوهش کرده‌اند و به ما اطلاعات داده‌اند، غربی‌اند و اکثرشان یهودی‌اند. از همه مهم‌تر این که اطلاعاتشان تطبیق عجیبی با تورات دارد؛ یعنی، منجی بنی‌اسراییل که آن‌ها در تورات از او اسم برده‌اند کورش نام دارد و مشخصاتش دقیقاً مانند همین کورش است.


با توجه به این مقدمات، خیلی جالب است که عده‌ای ادعا می‌کنند کورش هخامنشی مصداق عینی شخصیت ذوالقرنین است و می‌خواهند این دو را با هم تطبیق دهند و برای این انطباق باید به اطلاعاتی رجوع کنند که بنی‌اسراییل با توجه به توراتی که قطعاً تحریف شده است، بیان می‌کنند.


از همان ابتدا سوالات کودکانه و عوام فریبانه آغاز شد : کوروش کبیر را چه کسی شناسانده ؟ شاید در این جا بنده اشتباه برداشت کنم ، اما با استفاده از قواعد زبان عربی استفاده از فعل شناسانده بار معنایی تحمیل کردن را دارد ؛ یعنی می توان این گونه هم برداشت کرد.
اما نقد بر این سوال و چند سوال بعدی که زیرکانه طراحی و پرسیده می شود : اولا کاملا معلوم شد که این بزرگواران از شاهنامه و تفاسیر الهی آن کاملا بی خبرند وگرنه هیچ گاه این سوالات بی پایه و اساس مطرح نمی کردند . اما سوالی دارم : ما حضرت دانیال نبی را از کجا می شناسیم ؟؟؟ همین طور حضرت حیقوق ؟؟؟ همین طور حضرت قیدار ؟؟؟ ایشعیایی نبی ؟؟؟ و... نکند در پیامبر بودن این بزرگواران هم شک دارید؟؟؟(البته اصلا بعید نیست) دوستان بدانید که تنها نام 25 تن از پیامبران در قرآن آمده ( در نقد پیشین هم اشاره شد.) و نام 123975 پیامبر دیگر مانده . اسامی پیامبرانی که در بالا آمده در تورات هم می باشد.اگر این کارشناسان (!) بر پیامبر بودن این اشخاص ایراد نگیرند ، ما این بزرگواران را هم کاملا غربی و توراتی می شناسیم . آیا این بزرگان و اولیا الله ها هم دروغ هستند.( متاسفانه این سوال را هیچ کسی به من پاسخ نداده.)
این تنها بخش الهی مبحث می باشد. از لحاظ تاریخی : به فرموده ی خود شما ، از 60 سال پیش کوروش کبیر را شناختیم ، نگاهی به حوادث آن سال ها بیاندازید ( 100 و 200 سال پیش هم همین گونه بوده) ببینید که چرا اول خودمان نفهمیدیم ( که می دانستیم اما شما قبول نمی کنید.) در 100 ، 200 و 60 سال پیش انقلاب های کوچک و بزرگ در حال انجام بود ، انقلاب های مثل مشروطیان  ، مهاجرت های کوچک و بزرگ و همچنین جنگها و تغییر رژیم و ... این سوال و نکته مرا یاد جمله ای از بنی صدر ملعون در بین جنگ تحمیلی انداخت ،  که گفتند :« مشکل بزرگ ما در این جامعه بی کاری جوانان و مشکلات اقتصادی می باشد.» و همچنین یاد این قول معروف که می فرماید :« وسط دعوا نرخ تعیین می کنی؟» . دوست عزیز ، بزرگوار کدام کشور است که در حین آشوب های داخلی دست به تحقیقاتی تاریخی بزند که فایده ای برای کشور ندارد. منظورم از فایده ، بهبود وضع کشور است نه به درد نخور بودن تاریخ. همان طور که ( احتمالا) می دانید امام علی و حتا خود قرآن هم اشاره به تاریخ و درس گیری از آن دارند. مثلا در کمال فقر و بدبختی ایرانیان برگزاری جشن های 2500 ساله هیچ معنا و مفهومی نداشت. همان طور که امام (ره) می فرمایند که : « کشور ما فعلا به این جشن ها نیازی ندارد.»(یکی از مستندات با شکوه صراط بود اگر اشتباه نکنم.) توجه شما را به واژه ی فعلا جلب می کنم.(متوجه منظور بنده شدید؟)
حالا غربی های مشرق شناس آمده و در مورد ایران تحقیق کرده اند. احتمال تحریف وجود دارد اما این که کسی بگوید که این کار کار بدی بود اشتباه و مزخرفی بیشت نیست.( این از لحاظ زمانی- سیاسی)
اما از لحاظ جغرافیایی(یعنی غربی بودن این اطلاعات) : باز هم مورد و اشکالی در این موضوع دیده نمی شود اما کماکان احتمال تحریف هست.
ولی سوالات بنده : احتمالا این به اصطلاح کارشناسان در اطلاع از بین رفتن منابع مکتوب ایرانی نیستند. درست است که منابع مکتوب و محکمی این ادعا ( از بین رفتن و سوزانده شدن) را چندان تایید نمی کند ، اما می توان از برخی صحبت ها این را برداشت کرد . در ضمن این که منابع مکتوب از ایران پیش از اسلام وجود ندارد اما بعد از اسلام چرا ، به نظر بنده ی حقیر کمی مشکوک و غیر منطقی می باشد .( در مورد وجود داشتن منابع و یا علم در ایران باستان {انشاالله} در آینده مطلبی خواهم زد.)
حالا اشارات موزیانه ی این آقایون به تورات :« ... غربی‌اند و اکثرشان یهودی‌اند. از همه مهم‌تر این که اطلاعاتشان تطبیق عجیبی با تورات دارد؛ یعنی، منجی بنی‌اسراییل که آن‌ها در تورات از او اسم برده‌اند کورش نام دارد و مشخصاتش دقیقاً مانند همین کورش است.»
اولا برای تکمیل اطلاعات شما این نکته را بگویم که مثل سابق این بزرگواران کارشناس نما ، از کلمات کاملا زیرکانه استفاده می کنند . در خط آخر همین مطلب آمده که مشخصات کوروش در تورات با کوروش کبیر ما یکی است. برادر بزرگوار مشخصات یکی نیست ، اشخاص یکی می باشد. به احتمال زیاد این موضوع معرف حضور این جنابان بوده است ، اما باز هم زیرکانه از آن استفاده کرده اند تا احتمالا خواننده تفاوتی بین کوروش در تورات و کوروش کبیر را احساس کند. ( این جا هم تنها چیزی که می توانم بگویم ابراز تاسف می باشد. بنده تا کنون بحث اینگونه غیر منطقی و بی پایه و اساس ندیده بودم ، حتا در بحث با پان ها)

اما توهین ها و تمسخرات این اشخاص در همین جا تمام نمی شود. استفاده ی زیرکانه از عبارت « جالب است » مفهومی غیر از این که «درست نمی باشد» به ذهن ( حتا نا خدآگاه ذهن) خطور نمی نماید.

ضمن این که بخش تاریخی این موضوع هم قطعاً تحریف شده است.


اما باز کوته بینی بزرگتر : استفاده آگاهانه از واژه ی «قطعا» برای تحریف در تورات . سوال بنده که خود پاسخ آن را می دانم .:  اگر یک شخص یهودی این ادعا که شما ( مسلمان ها ) به خاطر این که مسلمانید می گویید که کتابتان تحریف نشده و ما( یهودیان) هم این ادعا را داریم ، چه پاسخی دارید؟ اگر هم پاسخی دارید ، لطفا با عالمان دینی مطرح کرده سپس بر زبان آورید تا این چنین آبروی میز گردها و بحث های منطقی را نبرید.
اما سوال بعد ، منبع و منطق ( اگر دارید که بعید است) در مورد تحریف این بخش ( بخش کوروش بزرگ) در تورات را می خواهم.( پاسخ به این سوال هم محال است.)
دوستان عزیز ما می دانیم که قرآن تحریف نشده ( دلایل کافی وجود دارد ) و به عنوان مسلمان هم اعتقاد داریم که سایر کتب ادیان (خصوصا مسیحیت ( برای این عرض هم منطق و منبع لازم موجود می باشد)) دستخوش تحریف قرار گرفته اند ( دقت کنید که کتب مورد بحث می باشد نه خود دین.).ما به عنوان مسلمان متاسفانه اصلی فراموش شده داریم و آن هم اصل نبوت می باشد . که بنا به آن اصل :« یک مسلمان برای این که مسلمان شود ( یعنی شرط اولیه برای ورود ) باید به تمام 123999 پیامبر پیشین ایمان و اعتقاد قلبی ( که ایمان با باور عقلی تفاوت دارد و درجه ی آن بسیار بالا تر است.) داشته و ایمان و اعتقاد قلبی به همراه اطاعت از دستورات پیامبر آخر الزمان یعنی پیامبر عظیم شان اسلام (ص( دوستان اگه خسته شدید همین جا یه صلواتی بفرستیت.)) را رعایت کند. » که متاسفانه اجهاف هایی که در مورد پیامبران بزرگی مثل حضرت زرتشت وجود دارد ، که به بهانه ی مبارزه با ملی گرایی افراطی این اصل را زیر پا می گذارند.
افتخار بنده و دوستانم این است که اولا هم مسلمان و در عین حال هم زرتشتی ، هم یهودی و هم مسیحی ( و هر دین الهی دیگر ( تحریف نشده)) می باشیم . دوما ایران باستان و کوروش کبیر به اندازه ای بزرگ می باشند که نیازی برای زیر پا گذاشتن هیچ اصول اخلاقی نمی باشیم. در مورد اسلام هم همین طور ، این دین مبین الهی به اندازه ی بزرگ و کامل می باشد که نیازی به زیر پا گذاشتن کوروش بزرگ به بهانه های صد من یه غاز نداشته باشد.(آیا غیر اینه؟؟؟)

توهینی که به محضر مفسرین بزرگی کردند :

دقیقاً همین طور است. در واقع مفسری که ذوالقرنین را همان کورش می‌داند، خودش به طور مستقل یک کلمه اطلاعات درباره‌ی کورش ندارد. تمام اطلاعات او از یهود آمده و یهود هم این اطلاعات را از تورات تحریف‌ شده گرفته است. می‌دانیم که نص قرآن این است که تورات تحریف شده است. با توجه به این مطلب، مفسرانی که چنین انطباقی انجام داده‌اند در واقع قرآن را با خلاف قرآن تفسیر کرده‌اند. بنده ضمن ارادتی که به شخصیت «علامه طباطبایی»(رضوان‌الله‌تعالی علیه) دارم باید بگویم هنر ایشان در نوشتن المیزان بر اساس ادعای خودشان این بوده است که قرآن را با قرآن تفسیر آیه به آیه ‌کرده‌اند. در حالی که در رابطه با این موضوع تفسیر آیه با خلاف آیه انجام شده است.


در نقد پیشین عرض کرده بودم که این افراد به ظاهر کارشناس در علوم دینی هیچ اطلاعی از از علوم تفسیری ندارند و متاسفانه در این میزگرد کودکانه در این چند خط بدترین توهین ها به جناب علامه و مفسرانی که کوروش کبیر را ذوالقرنین می دانند شده است.در حالی که این جناب بی اطلاع از همه چیز ادعا دارد که به آیت الله طباطبایی ارادت هم دارد.( متاسفم)
اما در جواب این شخص بی خبر از همه چیز : کاملا به طور واضح 900 آیه ی قرآن بدون اتکا به کتاب مقدس  (تورات) تفسیر نمی شود. مثال ها به اندازه ای متعد و فراوانند که از عقل این جناب خارج می باشد. آقای به ظاهر کارشناس ، اگر نمی داید ( که قطعا نمی دانید) ، بدانید که تفسیر قرآن به قرآن اولا یعنی تفسیر قرآن با استفاده از آیات خود قرآن . شما اول با استفاده از قرآن ثابت کنید که تورات ( همه جای آن ) تحریف شده ، بعد به علامه ایراد وارد کنید.معنای دوم این است که تفسیر قرآن بدون تورات اصلا معنا ندارد و تفسیر حساب نمی شود ( و به آن ترجمه می گویند).
آیت الله قرائتی در مورد تفسیر نمونه ، المیزان و نور در مورد تفسیر آیات می فرمایند که :« با توجه به اظهارات چند مورخ یونانی ، و چند فراز از تورات ( کتاب اشعیا ، فصل 46 ، شماره ی 28 و 11 {در مورد حضرت ایشعیایی نبی یک نکته ی ناب وجود دارد که بعدا با گفتن آن همگی غافل گیر می شوید.})و کشف مجسمه ی کوروش {کبیر} در قرن 19 میلادی که تاجی با دوشاخ بر سر داشت ، ذوالقرنین را با کوروش {کبیر} بیشتر تطبیق می دهد ، ... و صاحب المیزان او را همان کوروش {کبیر} می داند.» بنده از اشاره ی این استاد بزرگوار ، جناب قرائتی به واژه ی « همان» در مورد المیزان نکته ای را برداشت کردم . شما چطور؟؟؟



اما در مورد کوروش کبیر در کتب یهودیان و همچنین رویای دانیال نبی (ع) اشاره به این نکته جالب است که از کلمه ی « ذوقرنین (تلفظ : lohakaranim )» که بسیار شبیه «ذوالقرنین» و با همان معنا «صاحب دوشاخ» استفاده شده و این یعنی احتمال تحریف این بخش ها بسیار کم می باشد.

یقیناً در قرآن داریم که بنی‌اسراییل کلام خدا را تغییر داده‌اند: «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» از آنجا که بنی‌اسراییل حق را کتمان می‌نمودند و تورات را تحریف می‌کردند، قرآن خطاب به آن‌ها می‌فرماید: «لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» با توجه به این مطالب، آیا درست است که اطلاعاتی که از یک منبع تحریف ‌شده به دست آمده را با ذوالقرنین مطابقت بدهیم؟


اما در مورد تحریف کتب الهی باید این نکته را بگویم که عالمان بزرگ دین ( خصوصا در تشیع) بر این باورند که تا حدودی می توان به تورات و انجیل و اوستا تکیه کرد و از آن ها استفاده کرد . حال این کارشناس نما این نکته ی مهم را نمی داند ؟؟؟ یا خود را به خواب زده؟؟؟یعنی از نگاه کودکانه ی این کارشناس نماها ها بر خلاف نص صریح قرآن تمام کتب اهل کتاب تحریف شده است !!!
برای این که بفهمیم که کتب مقدس تحرفی شده اند یا خیر ، یک راه بیشتر نداریم ، آن متن را در کنار قرآن کریم ( در مورد بحث مورد نظر) گذاشته ، اگر تضاد داشت ، تحریف اما اگر تضاد نداشت ( یعنی ممکن است در تورات بوده اما در قرآن نباشد : مانند پیامبرانی که عرض کردم) یعنی تحریف نشده؛ زیرا اگر تحریف شده بود و قرآن به آن اشاره نمی کرد ، معجزه بودن قرآن زیر سوال می رفت.( در ادامه شاید مثالی از همین تحریف ها زدم.)
ام در باب 45 از کتاب ایشعیای نبی در کتاب مقدس چنین میخوانیم :
«خداوند به منجی خویش، کورش (گفت): دست راست او را گرفتم تا بحضور وی امتها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم، تا درها را به حضور وی مفتوح نمایم  و در  دروازه ها دیگر بسته نشود. (خداوند) چنین میگوید: من پیش تو خواهم خرامید و جایهای ناهموار را هموار خواهم ساخت و درهای برنجین را شکسته ، پشت بندهای آهنین را خواهم برید و گنجهای ظلمت و خزائن مخفی را به تو خواهم بخشید، تا بدانی من یهوه (هستم) که ترا به نامت خوانده ام، و من خدای اسرائیل هستم».
در باب 44 از کتاب اشعیای نبی، درباره کورش کبیر چنین میخوانیم: «خداوند درباره کورش میگوید: او شبان من است و تمامی مسرت مرا به اتمام خواهد رسانید».
بنده تضادی ندیدم که هیچ چند نکته ی جالب توجه هم وجود دارد ، خداوند در قرآن کریم می فرمایند که به ذوالقرنین تمکن داده اند و او را کمک می کنند . جالب است که یهو ( خدای یهود) هم به کوروش کبیر کمک می کند . در ها را برای وی می گشاید ، که احتمالا به تسخیر بدون جنگ و خونریزی بابل اشاره دارد.
این یک نمونه ی کوتاه برای نشان دادن این است که این بخش از تورات تحریف نشده و همچنین این کارشناس اندک اطلاعاتی در مورد تورات و تفسیر ندارد.
در مورد مثال تحریف : در تورات آمده که خداوند همه چیز را در 6 روز آفرید و در روز هفتم آرامید.
با نگاه ظاهری کاملا درست است ، زیرا خداوند در قرآن هم اشاره به آفرینش در 6 دوره ( روز) را دارد اما بخش دوم این که خداوند آرامید ( استراحت کرد) تحریف است. بدون استفاده از قرآن هم متوجه این موضوع می شویم ، زیرا خدا قادر مطلق می باشد و استراحت کردن برای او بی معنا می باشد. اما در معجزه ی قرآن بعد از شش دوره به این نکته دقت کنید که خداوند می فرمایند که : و خسته نشدم...
جناب کارشناس (!) متوجه تفسیر قرآن با قرآن شدید؟؟؟ متوجه لازم الاستفاده بودن تورات در تفسیر قرآن شدید ؟؟؟(گمان نکنم !!! ) کوته بینی و برداشت شخصی و حقیرانه و نگاه پست سیاست زده همگی در این میزگرد مشهود میباشند !!! ادعای دین مداری ساده است !!!


در ادامه ای ساده اندیشی ها می خوانیم :

این‌ها بحث‌های میان ‌رشته‌ای دو علم تفسیر و تاریخ هستند. بنده بیشتر از جنبه‌ی تاریخی آن وارد شدم، چون شأن مفسری را ندارم. بنده می‌گویم حداقل به لحاظ متد تاریخ این تفسیر غلط است. اگر فرض را بر این بگیریم که «سِر احمد خان» موضوع کورش را مطرح کرده است، آن وقت مسئله بسیار پیچیده‌تر می‌شود، چون سِر احمد خان افسر کمپانی هند شرقی و مؤسس فراماسونری در هندوستان بود و لقب سِر را از ملکه الیزابت گرفته بود. دوستانی که می‌گویند کورش ذوالقرنین است، به طور قطع درباره‌ی او اطلاعاتی دارند. همان طور که گفتم، اطلاعات ما درباره‌ی کورش از غرب آمده است.با توجه به همین اطلاعاتی که ما می‌دانیم یقیناً خیلی از آن‌ها تحریف شده است. حال می‌خواهم به تحلیل شخصیت کورش بپردازم.

یک تناقض : در میزگرد قبلی سر احمد خان ، نظریه ی ذوالقرنین و چین هی شوان مطرح شده ولی در اینجا کوروش کبیر.( اینبار دیگر قضاوت با خودتان)
نکته ی مهم باز هم کوته نگری به اطراف است . چون سر را ملکه ی انگلیس به احمد خان داده ، پس تمامی حرف های او انگلیسی صفت و غیر منطقی می باشد.(!)
اما باز هم زیرکانه این شخص خود را کارشناس تاریخ معرفی می کند ، یعنی نظرات وی کاملا کارشناسی شده و درست است . در عین این همه توهین که به مفسران بزرگ و بزرگوار نمودند ، ادعا دارند که سر رشته ای از تفسیر ندارند (!).

دوستان عزیز مباحث بعد از این را دقیقا و مو به مو دنبال کنید :

با توجه به گزارش‌های باستان‌شناسانی مثل «گیریشمن» و «رابینسون» و... شخصیت کورش را در چند پرده بررسی می‌کنیم. در پرده‌ی اول او قاتل پدربزرگش است. کورش را بنیان‌گذار سلسله‌ی هخامنشی در ایران خوانده‌اند. هخامنشیان همان سلسله‌ای است که بعد از سقوط مادها تأسیس شد. آخرین پادشاه مادها شخصی به نام «آستیاگ» بود که بعد از لشکرکشی نوه‌اش به اکباتان سرنگون ‌شد.

آستیاگ به دست همان نوه‌اش که خیلی احترام او را حفظ می‌کرد، کشته می‌شود. آن نوه همان کورش بزرگ یا کورش کبیر است. این مطلب را از صفحه‌ی 121 تاریخ ایران از آغاز تا اسلام، نوشته‌ی گیریشمن نقل می‌کنم. آن‌هایی که می‌گویند از کورش اطلاعاتی غیر از این دارند که او پدربزرگش را نکشته است، بگویند این اطلاعات را از کجا آورده‌اند. کدام تاریخ‌نویس گفته است که کورش پدربزرگش را نکشته است؟ اگر کشته، به چه دلیل کشته است؟ آیا به حق کشته یا به ناحق کشته است؟

این کارشناس (!) در برسی شخصیت کوروش کبیر از باستان‌شناسانی مثل «گیریشمن» و «رابینسون» بهره می گیرد . برای من جالب است که این آقا چرا از هرودت ، گزنفون و کتزیاس استفاده نکرده؟؟؟یا نخواسته استفاده کنه؟؟؟ دقت کنید باز هم به صورت زیرکانه از آژی دهاک دفاع شده . او می گوید که آژی دهاک با کوروش کبیر مهربان بوده اما کوروش کبیر او را به قتل رسانده. اما او که به ظاهر محقق تاریخی می باشد ( یا خود را این گونه معرفی کرده ) کمی با مطالعه ی بیشتر به این مطالب می رسید :


« هرودوت می‌گوید که پارسیان از او (کوروش کبیر) چونان یک پدر سخن می‌گفتند، زیرا وی مهربان بود و از آنچه برای ایرانیان نیکو بود، کوتاهی نمی‌کرد.»

( کوک، تاریخ ایران کمبریج، ۲۵۱. )

داندامایف می‌گوید «کوروش محبوبترین شاه پارس و بنیانگذار یک امپراتوری جهانی بود . »

(داندامایف، تاریخ سیاسی هخامنشیان، ۹۲.)

گزنفون در کورش‌نامه او را حکمرانی آرمانی و ایده‌آل توصیف می‌کند.

(Dandamayev, Cyrus II The Great, 516-521.)

والتر هینتس، می‌گوید: «کوروش سه امپراتوری را ساقط کرده بود: ماد، لیدیه و بابل. آیندگان فراموش نکردند که کوروش هیچ‌کدام از سه فرمانروا، نه آستیاگ، نه کرزوس و نه نبونعید را نکشت، بلکه به تبعید آن‌ها بسنده کرد و حتی برای آن‌ها زندگی شاهانه‌ای فراهم آورد. این رفتار در جهان باستان بی‌سابقه بود و تا زمان کوروش هرگز اتفاق نیفتاده بود».

(هینتس، داریوش و ایرانیان، ۱۰۵.)

اوریل رپپورت می‌گوید: «فتوحات کوروش مولد پهناورترین امپراتوری بود که تا به الان شناخته شده‌است.»

(Rappaport, CYRUS, 350.)

به گفته هرودوت « کوروش به ایشتوویگو آسیبی وارد نیاورد و او را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در ۵۴۶ پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود.کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید، در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود، خردمندانه از قارون، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید. اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی (قزل‌ایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژسارد که آن را تسخیر ناپذیر می‌پنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره‌های آن سقوط کرد و قارون (کروزوس)، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانیان رسانید. نکته قابل توجه رفتار کوروش پس ازشکست قارون است. کوروش، شاه شکست خورده لیدی را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند، مشمول عفو شدند.»


متاسفانه باز هم به طور زیرکانه ای حرف می خواهند حرف خود را بر کرسی نشانند . دقت کنید که ایشان چندین بار دعوت به تحدی(!) در مورد کوروش کبیر می کنند. هر خواننده ای با اولین بار خواندن ، احتمال این را می دهد که مطلبی نقیض این که ایشون فرمودند وجود ندارد.( باز هم متاسفم.)در ضمن به اسامی پرده ها هم گوشه نظری داشته باشید.

در ادامه ی افاضات :

اسم پرده‌ی دوم را می‌گذاریم: «از زیاده‌خواهی تا کشورگشایی.» بر اساس اسنادی که از کورش باقی مانده، او خودش را پادشاه 4 پاره‌ی گیتی معرفی کرده است. او بعد از فتح سرزمین مادها، یعنی ایران امروزی، سراغ بابل، یعنی عراق امروزی می‌رود و بعد از ماه‌ها محاصره و مرگ‌ومیر زنان و کودکان بابلی در اثر گرسنگی، بابل را فتح می‌کند.


در کمال بی اطلاعی نام پرده ی دوم را « از زیاده‌خواهی تا کشورگشایی » قرار می دهند. باز هم زیرکانه خواننده فریب عنوان را می خورد. اما در توضیح این متن ، اشاره ای خون و خون ریزی می باشد.

دوستان دقت کنید که زیرکانه عبارتی آمده که کوروش کبیر از عنوان 4 گوشه ی جهان یاد کرده. متاسفانه این جنابان فقط جلوی بینی خود را می بینند ، اگر این گذاره دروغ و یا قدرت طلبی باشد ، تکلیف حدیث زیر که به گامانم از حضرت امام صادق (ع) می باشد . ( فراموش کاری از بنده است.)
« دو پیامبر و دو مشرک بر دنیا حکومت کردند : ذوالقرنین و سلیمان(ع) و نمرود و فرعون » بحث بر روی ذوالقرنین بسیار است ، ما که روی حضرت سلیمان بحثی نداریم . ( شاید این بزرگواران داشته باشند!) در این حدیث کاملا و به وضوح آمده که حضرت سلیمان به 4 سوی عالم پادشاهی نموده اند. در حالی که بیشترین مصافت برای ایشان تا شهر استخر در ایران می باشد. این تناقض چه معنی می دهد ؟؟؟ آیا امام معصومی که این حدیث را نقل کرده اند دروغ گفته اند ؟؟؟ که باز هم تناقض دارد.
کوته نگری از اینجا معلوم می شود که 4 گوشه ی عالم واقعا و تحت الفظی معنا شود و به مفهوم آن ، یعنی سیطره بر بیشتر نقاط به حاشیه برود.
در ضمن ما می دانیم که حضرت سلیمان هم از خداوند متعال حکومت عظیمی می خواهد که تا کنون و پس از آن به کسی ندهد. آیا این هم از زیاده خواهی ایشان می باشد ( نعوذبلله) ؟؟؟( باز هم کوته نگری ، باعث زیر سوال رفتن میز گرد شد.)
در این متن کودکانه ، آمده که کوروش کبیر با خون و خون ریزی وارد بابل شده و به طور زیرکانه از مردن زنان و کودکان نام برده می شود. متاسفانه این فرد ای کاش به جای این همه حرفه در بازی با ذهن ( که کار شیطان است(در صورت لزوم اثبات می کنم)) کمی تاریخ می خواندند. بیشتر دوستان و دشمنان کوروش کبیر بر فتح بی دردسر بابل صحه می گذارند . حال این شخص بدون استفاده از منبع خاصی ( معتبر بودن یا نبودن پیشکش) این تهمت ناروار ا به کوروش کبیر وارد می کند.(صرفا جهت اطلاع (!) : ایشون با خودشون هم در تناقض تشریف دارن . ای کاش حتا برای یک بار هم که شده بود به ترجمه ی منشور توسط شخصی که خودشون معرفی کردن  نگاهکی می نداختن !!! جلو تر متوجه منظورم میشین )

در ضمن شایان ذکر است که بابل برای او دعوت‌نامه نفرستاده بود.

کوروش کبیر را خدا مامور کرد تا یهودیان ( یگانه پرستان) را از بابل نجات دهد . احتمالا به نظر این کارشناسان ، دعوت و ماموریت خدا متاخر از نامه ی یهودیان است. (بلاتشبیه) سر امام حسینـ(ع)ـمان را نامه ی کوفیان برید ، اما امام بر دعوت الهی خود استوار ماند.( نمی دونم چرا ناخود آگاه ضرب المثل « عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد » می افتم؟؟؟ شما چه طور؟؟؟)

حماقت که شاخ و دم ندارد !!! :

می‌گویند آن منشور کورش هم در همین زمان نوشته شده است. البته این سؤال مطرح است که آیا آن کتیبه به واقع متعلق به کورش است؟ بر فرض که این کتیبه را خود کوروش نوشته است، در آن می‌گوید که بابل بدون خون‌ریزی فتح شد. چطور می‌توان به گفته‌ی او اعتماد کرد؟ آمریکایی‌ها هم درباره‌ی عراق می‌گویند ما این کشور را بدون خون‌ریزی فتح کردیم. واقعاً هم در ظاهر این گونه است. اما همه می‌دانیم که چند هزار نفر در عراق به علت مخالفت با آمریکا کشته شده‌اند. سؤال این جاست که چگونه می‌توانیم به قول کورش استناد کنیم، در حالی که می‌دانیم او به دنبال کشورگشایی بوده است؟

نکته ی بعد این که از الواح برجای‌مانده به خط میخی که بی‌درنگ، از صبح روز بعد به‌نام کوروش تاریخ خورده‌اند، چنین برمی‌آید که تغییر حکومت بدون دردسر انجام پذیرفته‌است. این اسناد بابلی گواه ادامهٔ بی‌دردسر زندگی روزمره در پایتخت تسخیر شده هستند.

( هینتس، داریوش و ایرانیان، ۱۰۵.)

نقد بعد بر سطر بعد است. موزیانه از واژه ی می گویند استفاده شده ، نزدیک ترین برداشت این است که چه کسی می گوید ؟؟؟ این نیز با هدف قبلی و کاملا طراحی شده می باشد. زیرا از چند بند پیشین کاملا بر می آید که اینان قصد دارند که کوروش کبیر را به صهیون ( نه یهود ) متصل کنند. و این عبارت هم در همان راستاست . اما به احتمال نزدیک به 100 در صد این کارشناس از کاربرد های اورانیوم نا آگاه می باشند.
جهت اطلاع عرض می کنم که به خاطر نیمه عمر این نعمت خدادادی ( که حدودا برابر عمر زمین می باشد.) می توان قدمت یک اثر را به راحتی پیدا کرد. و اصل و فرع بودن آن را نیز متوجه شد. یعنی هم کتیبه ی حقوق بشر کوروش کبیر و هم مجسمه ای که از ایشان پیدا شد و هم سد کوروش کبیر( که از آهن و مس) می باشد ، به راحتی با اورانیوم متوجه این می شویم که متعلق به زمان ایشان می باشد. ( خواهشا در زمینه هایی که علم ندارد وارد نشوید یا بهتر بگویم که دیگر از این میز گرد ها تشکیل ندهید.(متوجه منظور بنده شدید؟؟؟)
دوستان دقت کنید که در این میزگرد کوروش کبیر به راحتی با آمریکا مقایسه می شود. اما سوال زیرکانه ی دیگر که پرسیده شده این است که چگونه به حرف های کوروش کبیر اعتماد کنیم؟ بلافاصله بعد از سوال به طور زیرکانه ای مطرح می شود که « می دانیم او کشور گشا بوده» از کجا می دانیم؟؟؟ مشکل این جاست که دانشتان هم زیر سوال است !!! باز هم از غیب گفتید؟؟؟باز هم تهمت؟؟؟ گوشه ی منابعتان؟؟؟ اصلا شما چرا به منابعتان اعتماد دارید اما به کتب مقدس نه؟؟؟ ( باز هم متاسفم.)

در بند بعد هم با ذهن خواننده این گونه بازی می شود :

 کوروش بعد از بابل به آسیای صغیر لشکرکشی می‌کند و لیدی را با خون‌ریزی فراوان فتح می‌کند. در ادامه یونانیانی را که جرئت نداشتند با او بجنگند، مجبور می‌کند که خراج‌گزار دربار شاهانه‌اش شوند. در نهایت هم امپراتوری خودش را بعد از خون‌ریزی‌های فراوان از شرق تا ماورای آمودریا امتداد داد تا به قول خودش پادشاه 4 پاره‌ی گیتی باشد. این‌ها را «هرودت» نقل می‌کند و البته تمام مورخان عصر هخامنشی روی آن اجماع دارند.


 بی اطلاعی ، کم خردی و بی سوادی تاریخی از این جا معلوم می شود که کوروش کبیر قبل از فتح بابل لیدی و آسیای صغیر را زیر پرچم مقدس ایران آورده بودند. اما باز هم زیرکانه ، این موضوع مطرح شده که ذوالقرنین بودن کوروش کبیر را زیر سوال ببرند. دقت کنید که در قرآن در ماجرای ذوالقرنین ، تنها جای قرآن است که غرب پیش از شرق آمده . یعنی در همه جای قرآن ابتدا شرق و سپس غرب مطرح می شده که در آیات ذوالقرنین عکس این می باشد. یعنی در این نگاشته زیرکانه اول کوروش کبیر بابل را که در غرب ایران بود را فتح کرده و سپس به لیدی رفته که باز هم در غرب ایران است. اما اصل تاریخ این اصت که کوروش کبیر ابتدا به علت خیانت و تجاوز شاه لیدیه آن جا را فتح کرده و سپس به شرق ایران آمده و قیام های ضد حکومتی را سرکوب کرده و در آن زمان خودشان به اکباتان بازگشته و فرماندهی سپاه را به افسران خود سپرده تا خودشان به فتح بابل و کمک به یگانه پرستان آن فکر کنند.( باز هم بی اطلاعی ، غیر عقلانه و غیر منطقی بودن زیر سوال له شد. )

اما سوالات بنده ، کدام خونریزی؟؟؟ یونانیان جرئت نداشتند ؟؟؟ پس شما که از هرودوت استفاده می کنید ، نمی دانید که بنا به گفته ی هرودوت ، ایرانیان کوروش کبیر را پدر و یونانیان اورا صاحب و قانون گذار ممالک خویش می دانند؟؟؟ دوستان استفاده از واژه ی جرئت هم زیرکانه و با هدف می باشد و نشان از استبداد و دیکتاتوری است . اما هیچ منبع معتبر و عقلانی و منطقی وجود ندارد!!!باز هم اشاره به خونریزی های فراوان که نه اثبات کرده اند و نه منابع ارائه داده اند. استفاده از واژه ی « به گفته ی هرودوت» هم با هدف قبلی و برای منحرف کردن ذهن خواننده برای این است که هرودوت هم بر استبداد صحه می گذارد. برای من عجیب این بود که در چند بند قبل (این مطلب را از صفحه‌ی 121 تاریخ ایران از آغاز تا اسلام، نوشته‌ی گیریشمن نقل می‌کنم.) کاملا از شماره ی صفحه هم استفاده می کنند . اما در این مطلب نه . ( باز هم الله اعلم ...)

ادامه ی یاوه سرایی با پرده ای خیالی :

در پرده‌ی سوم از شخصیت کورش می‌بینیم از افتخارات او این است که یهودیان در بند پادشاه بابل را آزاد کرده و به اورشلیم فرستاده است. این چیزی است که یهودیان به آن استناد می‌کنند. بر فرض که این ادعای کوروش را باور کنیم، آیا می‌توان به صِرف چنین اقدامی او را پیرو آیین موسی(علیه‌السلام) دانست؟ باید تاریخ را مرور کنیم تا ریشه‌ی چنین اقدامی هویدا شود.

شروع پرده ی سوم هم با زیرکانگی شروع شده و آن هم این که آزادی یهودیان در بند از افتخارات کوروش کبیر می باشد. بله این هم از افتخارات ایشان و افتخارات ایرانیان می باشد اما افتخار بزرگتر دیگر که خود ایشان هم بدان اشاره کردند این است که « من برای صلح کوشیدم » و هم چنین یگانه پرست بودن ایشان باعث افتخار می باشد.( به کوری چشم دشمنان کوروش کبیر اگر به این عالم ربانی هم تهمت نژاد گرایی نزنند این نکته هم بسیار خوب و قابل تامل می باشد :

نظر حضرت آیت الله العظمی روحانی (مدظله العالی) درباره شخصیت کوروش


اما در ادامه ی این بحث هم زیرکانه به عبارت « از پیروان حضرت موسا (ع) دانست؟» اشاره شده که با هدف زیر سوال بردن پیامبر بودن کوروش کبیر می باشد. زیرا یک پیامبر در صورتی که حامل دین جدیدی نباشد ، باید دین پیامبر پیشین را احیا کند که دقیقا کار کوروش کبیر می باشد. یعنی ساخت مجدد هیکل مقدس ، و بازگرداندن یهودیان به فرمان خدای یگانه . ( دوستان چون در بخش سوم در مورد حضرت دانیل نبی(ع) بحث شده ، به همین خاطر اینجا در مورد ایشان و معجراتی که هست و مربوط به کوروش کبیر هم می باشد بحث نمی کنیم. اما منتظر بمانید .) که باز هم می توان نشانی از نبوت دانست تا سیاست.( دوستان اگر کم باشد قادر به توضیح می باشم.)

کوروش بابل را فتح کرد و «نبونید»  پادشاه بابل را ساقط نمود. او به محض ورود به بابل دو اقدام اساسی انجام داد: «در مقابل بت مردوک، یعنی خدای بابلیان، سجده کرد و خود را بنده‌ی مردوک معرفی کرد. دوم این که یهودیان بابل را به اورشلیم اعزام کرد.» این مطلب را «اردشیر خدادادیان» در صفحه‌ی 31 جلد سوم تاریخ ایران باستان نوشته است.

اما باز هم در این بند موزیانه بحث مردوک پیش می آید که بسیار مفصل و ادامه دار می باشد. اما در این متن کودکانه زیرکانه به واژه ی «دو کار سیاسی» اشاره شده که گویا می خواهند نشان دهند که سیاست از دیانت جدا می باشد ( در ضمن علم (!!!) سیاست زده ی همین عالم نما ها هم پیشتر هویدا شده بود !!! ) . که در این صورت زندگانی سراسر سیاسی الهی تمامی پیامبران خصوصا پیامبر اکرم خودمان را هم زیر سوال می برند.
جواب بنده به این کارشناسان (!) : اولا به مردوک احترام گذاشتند و سجده نکردند. دوستان به واژه ی «سجده کردن » توجه کنید . به زور می خواهند اثبات کنند که ایشان بت را پرستیده اند اما دقت کنید که در مورد مردوک ( که برای یهودیان هم آشنا بوده ) تنها در منشور ایشان آمده نه در تورات و نه در قرآن . اما در قرآن به وضوح آمده که حضرت ابراهیم هم آفتاب را پرستیدند ، هم ماه را و هم ستارگان را . نهایت کوته بینی و کم خردی است که از این آیات مثل قبل برداشت های ظاهری بکنیم. دقیقا می دانیم که حضرت ابراهیم برای چه این جملات را فرموده اند. ایشان برای نشان دادن ضعف بت ها و عالم مادی این کار را انجام داده اند و با توجه به تعاریفی که از کوروش کبیرآمده ، می توان این کار را هم برای نشان دادن قدرت خدای خود ( یهو یا اهورا مزدا و یا الله که هیچ تفاوتی ندارند ) دانسد و یا مانند حضرت یوسف (ع) هم ابتدا با این که با بت ها کاری ندارند ، مردم را متوجه قدرت خدای یگانه و مجذوب خود فرمایند.( آیا این برداشت را نمی توان انجام داد یا این که نخواستند ، در این جا مطرح کنند ؟!؟!؟!)در ضمن دقت کنید که دوباره تا صفحه ی منبع هم اشاره شده اما در برخی جا ها که به نفعشان نباشد به هیچ عنوان اشاراتی نمی توان یافت.

سجده‌ی او در مقابل بت مردوک بدون تردید عین واقعیت است. تا کنون هیچ مورخی در این دو اقدام کورش تردید نکرده است. از سویی دیگر تمام کسانی که می‌گویند کورش ذوالقرنین است باید به متون تاریخی استناد کنند. با توجه به این مقدمات، جای این پرسش مطرح است که چرا کسانی که سعی دارند کورش را همان ذوالقرنین بنامند به ادعای صریح وی مبنی بر بندگی در برابر بت مردوک توجه نمی‌کنند؟ ضمن این که نمی‌دانیم آن منشور استوانه‌ای‌ شکل واقعاً متعلق به کوروش هخامنشی است یا خیر، آن را با سروصدا آوردند و چفیه‌ی رزمندگان اسلام را روی آن انداختند و با احترام جابه‌جایش کردند.

در این بند در ابتدا اشاره به عین حقیقت بودن سجده می کنند که به هیچ عنوان قابل اثبات نمی باشد . اما زیرکانه بودن این بحث هم در اینجاست که از تمام مورخان بهره جسته اند که گویا نمی دانند ( و یا می دانند و استفاده نمی کنند) که کوروش کبیر احترام گذاشتند و سجده ای در کار نبوده . و دوباره برای مفسران بزرگوار تعیین و تکلیف می نمایند که گویا می خواهند نشان برتری خود را بر سایر این بزرگوارن نشان دهند . می گویند که عالمان باید ( دوستان به کلمه ی باید توجه کنید) به منابع تاریخی استناد کنند . اما باز هم نفهمیدند که حضرات بزرگوار این همه کوته بین و ظاهر نگر نمی باشند و علاوه بر تواریخ بر متون دیگر و شواهد دیگر هم استناد دارند . این یعنی این که هم تاریخ را مورد بررسی قرار داده اند و هم منطق را ( پیشتر به این موضوع در تفسیر معظم نور اشاره شد.). در این جا خود کارشناسان (!) شدیدا خواستار بحث بی منطق و غیر عقلانه می باشند. بسیار جالب است.
این حدیث را هم گوشه ی ذهن مبارکتان داشته باشید فکر کنم از امام صادق می باشد ( باز هم فراموشی از بنده است ) : « هرگز ملکت این جهان یک سر کس را نبود مگر چهار تن که دو تن کافر بودند و دو تن مسلمان و آن دو تن که مسلمان بودند یکی سلیمان بود و یکی ذوالقرنین و آن دو که کافر بودند یکی نمرود بود و دیگری بخت نصر.»

ریاحی: «عبدالمجید ارفعی» منشور کورش را ترجمه کرده است. به ظاهر ایشان تنها شخص ایرانی است که این منشور را ترجمه کرده است. این جملات عین ترجمه‌ی ایشان است: «[و نیز پیکره‌ی] خدایان سومر و اکد را که نبونید [بی‌بیم] از خشم سرور خدایان (مردوک) با بابل اندر آورده بود به فرمان مردوک، خدای بزرگ، به شادی و خوشی در نیایشگاه‌هایشان بنشاندم؛ جای‌هایی که دل آن‌ها شاد گردد. باشد که خدایانی که من به جای‌های مقدس [نخستین‌شان] بازگردانیدم هر روز در برابر خداوند (مردوک) و نبو زندگی دیریازی از بهر من بخواهند.»

شما در متن فوق سجده کردن میبینید ؟؟؟ ننگ بر این همه حقارت و تخریب نا حق !!! در ضمن بماند که این محقق اصلا از وجود مترجمین ارانی دیگه هم غافله !!! این طور شخصی داره کوروش کبیر رو معرفی می کنه . تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ... .

در ادامه عبارت

که در واقع این با اقدامات همه‌ی انبیا منافات دارد.

آمده که نشان دادیم پیامبران بزرگی مثل حضرت یوسف (ع) و حضرت ابراهیم (ع) هم از این روش برای جلب مردم استفاده کردند. پس اگر عقل در کار بود ، منافاتی دیده نمی شد!!!
برای روشنتر شدن بحث مثال دیگری می آورم. ما اعتقاد داریم که حضرت یوسف (ع) از پیامبران بزرگ الهی می باشند که نامشان هم در قرآن آمده. ما دقیقا می دانیم که اهرام مصر از نماد های شیطان پرستی می باشد ( اگر نمی دانید بدانید هم این نماد ها و هم نماد های بسیاری در مصر باستان) .چرا بعد از مرگ عزیز مصر ( همسر اول حضرت زلیخا) حضرت یوسف دستور دادند که ایشان را با تمام شکوه با همان رسم مصیان در اهرام دفن کنند ؟؟؟ آیا این ( نعوذبلله ) تایید شیطان پرستی می باشد ؟؟؟ یا احترام به آداب و رسوم ملل؟؟؟ فرض کنیم که در آن موقع از نماد های شیطان پرستی نبوده ( در صورت این فرض باز هم کوته بینی را اثبات کرده ایم اما فرض محال ، محال نیست.) در زمان رسول اکرم (ص) که بوده . چرا ایشان کاری با آن ها نداشتند؟؟؟آیا باز هم ...

علوی: آقای «مرادی غیاث‌آبادی» تمامی ترجمه‌های منشور کورش را آورده است. این قسمت از منشور بین همه‌ی ترجمه‌ها مشترک است که می‌گوید: «فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بودند بگشایند. همه‌ی خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم.» در ادامه آمده است: «پیکره‌ی خدایان سومر و اَکَد را که نَبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود به خشنودی مَردوک، خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم. بشود که دل‌ها شاد گردد. بشود خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم هر روز در پیشگاه خدای بزرگ (مردوک) برایم زندگانی بلند خواستار باشند.»

آفای غیاث آبادی ؟؟؟ تخصص ایشان هم مثل شماست ؟؟؟ به هر حال با این متن ه که بیشتر بر جهل خود دامن زده اید !!! سجده ای در این روایت دیده نمی شود ؟؟؟


اما نکته ی بعد این که مردوک نام خدای یگانه بود ، همان طور که الله نام بتی بود. یعنی مردمان برای مرئی و ملموس سازی آفریننده ی خود بت می ساختند، نه بالعکس. همین را در احتجاجات کفار زمان حضرت محمد نیز می توان دید. آنان نیز می دانستند که بت کاره ای نیست، بلکه می گفتند به واسطه ی این بت ما به آفریننده متوسل می شویم. بنده این کار را تایید نمی کنم چرا که در تمامی کتب الهی این کار مذموم شناخته شده اما جالب است که بدانید در همان کتب مقدس از این کفار ، بیشتر به عنوان کسینی که راه را گم کرده اند یاد شده. باید دانست که زدودن شرک نیز ذره ذره اتفاق افتاد تا در دین اسلام به نهایت یکتاپرستی برسیم. بنابراین آنچه در زمان حضرت محمد پذیرفتنی نبوده و نیست، شاید پیش از وجود مبارک آن حضرت تحمل کردنی بوده باشد. طابق آیه 38 سوره زمر، مشرکان پیش از اسلام نیز الله را می شناختند. در بسیاری از کتیبه های قدیمی پیش از اسلام نیز از لفظ الله استفاده شده است. پس الله مفهومی نبوده است که به یکباره با اسلام آمده باشد. بلکه پیش از آن وجود داشته و آشنایی مردمان با آن دارای قدمت بوده است. اسلام الله را به عنوان خدای یگانه آفریننده همه چیز و همه کس که نه زاییده و نه زایده شده است معرفی میکند (یعنی اعراب فکر می کردند الله فرزندانی دارد و فرزند کسی نیز هست) . بنده نمی گویم کفار مشرک نبودند، بلکه گفتم وقتی پیامبر اسلام می خواهد مفهوم خدای بزرگ و آفریننده و یکتا را جا بیاندازد، از واژه شناخته شده الله استفاده می کند. الله را لم یلد و لم یولد می داند و آن را احد و صمد می شمارد (مطابق قرآن) پس کوروش کبیر که 1300 سال پیش از پیامبر به کفار و مشرکان بابل مواجه شده، بعید نیست که مردوک را سینونیم اهورامزدا یا یهوه (یا سایر اسامی مقدس خداوند متعال) بداند و به آن نام دعا و نیایش کند. شما می فرمایید چرا کوروش بت شکنی نکرد، من می گویم چون زمینه تاریخی و فرهنگی آن موقع اقتضای چنین عملی را نداشت. چرا که 1300 سال پیش از اسلام تنها ایرانیان و یهودیان بیش و کم با مفهوم یگانگی خدا آشنا بودند، و این آشنایی به زور و سرنیزه برای دیگران حاصل نمی شد. ( برای بار چندم می پرسم ، متوجه منظور بنده و غیر منطقی بودن این میزگرد شدید؟)
اما در مورد بت هایی که منتقل شده بودند هم بدانید که بعل و نبو را نبونید از شهرهای مورد پرستش خود و معابد آن منتقل کرده بود و این سبب آشفتگی روانی مردمان شهرهای دیگر کشور بابل بود. کاری که کوروش کبیر کرد این بود که اجازه داد مردمان بت های حامی شهرهایشان را به جایگاه خود بازگردانند. این امر تنها به سبب آرام ساختن احساسات خصمانه مردمان شهرهای دیگر و زمینه چینی برای فرهنگ سازی های تدریجی بوده است. متوجه تفاوت هستید؟ خود پیامبر هم در زمان صلح حدیبیه که بارها برای حج آمدند، بت شکنی نکردند. یعنی بت شکنی و تغییر انقلابی افکار مردم نیاز به زمینه چینی است. خدایان باستانی معمولا خدایان محدود شهری بوده اند. هر شهر یک بت اصلی داشته است (یعنی نزدیکترین هویت به خدای یگانه) و چندین بت و خدایگان کوچکتر و کم اهمیت تر. نبو . سایر بت ها بت اصلی شهرهای دیگر بوده اند، و کوروش آنها را به مردمان دیگر باز می گرداند. بنابراین بدیهی است که این مردمان از اقدام کوروش کبیر راضی بوده و نزد خدای بزرگ محلی شان برای وی دعا کنند. همین امروز هم مثلا یک انگلیسی هنگام دعا از الله نام می برد یا God؟ یکی هودی ز اهوره مزدا نام می برد یا یهوه؟
اما ویلدورانت در کتاب تاریخ تمدن خود ، جلد یک ، صفحه ی 365 خود می گوید :« شاید محرک اشعیای دوم ( یکی از پیامبران بزرگوار یهودی که فرمودند یک خدا بیشتر نداریم. اما یهودیان بعد از حضرات داوود (ع) و سلیمان (ع) بت پرست شده بودند . ) در توجه به یک خدای جهانی (یهو) جنبشی بود که در پارس پیدا شد . و نیرومندی مردم آن تمام دولت های خاورنزدیک را در زیر فرمان این کشور قرار داد . این خدا مانند یهوی موسا ( در تورات تحریف شده ) نمی گوید : من خدا پروردگار تو هستم . تو نباید در برابر من خدایان بیگانه داشته باشی . بلکه او ( اهورا مزدا) می گوید : من اهورا هستم و دیگری نیست . و غیر از من خدایی و جود ندارد.( دقیقا مانند آیه ی « لا اله الا انا »»

دوستان دقت کنید که جناب ویلدرانت نگاه دینی ندارد و می گوید که حضرت ایشعیای نبی به خاطر خدای یگانه که خود را یگانه معرفی کرد ، یهود خدای یهود را یگانه معرفی می کند. اما منظور بنده از آوردن این عبارت این بود که ایرانیان هیچگاه طرف بت پرستی هم نرفتند. و کماکان یگانه پرست بودند. آیا این هم تحریف شده ؟؟؟ باز هم مطالعه ی کم کارشناس(!)

در حال حاضر بت مردوک جزو آثار باستانی بابل محسوب می‌شود و در یکی از موزه‌های اروپایی است. بنابراین بنده اسم پرده‌ی سوم را «پادشاه لامذهب» گذاشته‌ام. کوروش مظهر همان سیاستی است که در دوران مدرن به آن ماکیاولیسم می‌گویند. بنابراین او به وقت خون‌ریزی مانند یک گرگ درنده و به وقت حیله‌گری همچون روباهی مکار است. به همین خاطر، هم به یهودیان می‌رسید و هم هوای بت‌پرستان را داشت. اگر دقت کنید، او دو کار عمده کرده است که کسی در آن‌ها تردید ندارد: «هم هوای یهودی‌ها را داشته و هم بت‌ها را تجلیل کرده است.»

و متاسفانه باز هم این کارشناس بی اطلاع نام پرده ی سوم را در کمال عوام فریبی ، پادشاه لامذهب قرار داد. ایشان که ادعا در مسلمان بودن دارند ( کارشناسی پیشکش) آیا نمی دانند در قرآن دستور از جانب خدا آمده که حتا از توهین به خدای مشرکان هم نهی شده ایم؟ باز با چه رویی ادعای اسلام کنیم؟؟؟

در مورد بندی که در مورد مکتب ماکیاولی مطرح شده : اولا باز هم تهمت و افترا می باشد و هیچ گونه منطق پشت آن نیست . نکته ی بعد این که کوروش کبیر به گرگ و روباه ( نماد های آشنا برای برخی پان ها ( متوجه منظور بنده شدید؟؟؟)) تشبیه شده اند و تنها به شیر که نماد قدرت و شوکت ایران می باشد نه . و این متن نشان از برنامه ریزی شده بودن این میز گرد می باشد. اما در مورد تجلیل و ... در مورد بت پرستان در پرداخته شد !!!و باز هم می گویم که متاسفم. انصاف گمشده ی این بحث کودکانه میباشد !!!

فرقی ندارد نام این کار چه باشد، هدف او صرفاً تحکیم پایه‌های امپراتوری هخامنشی بود. امروز تاریخ‌نگار صهیونیست آمریکا را بعد از قتل عام میلیون‌ها انسان بی‌گناه با بمب فسفری، اورانیومی، پنج‌تُنی، ده‌تُنی، خوشه‌ای و غیره ناجی ملت عراق معرفی می‌کند. دیروز همین تاریخ‌نگار ویژگی‌های کوروش را بعد از سال‌ها جنگ و کشورگشایی و خون‌ریزی، صرفاً به خاطر خدمت به یهودیان، این گونه بر می‌شمارد: «احترام به ملت‌ها و تحمیل نکردن سلطنت خود بر دیگر ملت‌ها از طریق جنگ، جلوگیری از ظلم، مجازات ظالم، منع بیکاری، آزاد بودن همه‌ی ابنای بشر، حق انتخاب محل سکونت برای مردم، حق انتخاب شغل و منع برد‌ه‌داری.» این مطالب را یکی از مقامات بلندپایه‌ی سیاسی کشورمان هم در تجلیل از کوروش مطرح کرده است.

باز هم مقایسه ای در خور شایستگی خود که کوروش کبیر را با آمریکا قیاس کرده اند. اگر قرار باشد که اینگونه به منابع اعتماد کنیم ، باید فیلم موهن « معصومیت مسلمانان » را هم باور کنیم ( که احتمالا باور دارند) . در این فیلم هم پیامبر اسلام که در رافت و مهربانی او هیچ شکی نیست ، (نعوذ بلله) نمادی از یک فرد سبک مغز ، خشن ، جانی و به دور از حق و حقیقت جله می نماید. دقت کنید که این اساتید (!) با کنار گذاشتن متون مذهبی و تکیه بر متون تاریخی بر این فیلم موهن صحه گذاشتند و هیچ گونه نمی توانند از زیر بار آن شانه خالی کنند. در این فیل با آن همه منبع ( سکانس به سکانس منبع ارائه شده ) ما هم می توانیم ، ( زبانم لال) پیامبر را با آمریکا و صهیون( نژاد پرست) قیاس کنیم.خدا را شکر که حامیان فیلم های ضد ایرانی – اسلامی 300 و یک شب با شاه ، همان حامیان آرگو ( فیلم ضد ایرانی – اسلامی – حکومتی) و معصومیت مسلمانان ( که تنها توهین به پیامبر اسلام (ص) می باشد ) و تمامی فیلم هایی که به اسلام توهین شده ، می باشند. و این جز مهر تایید بر ایران باستان و حقانیت آن در طول تاریخ و مردان بزرگ آن نمی باشد. مگر این که باز خود را به خواب بزنیم. ( الله یحب توابین ) . باز هم می گویم ، مرگ بر دین سیاست زده !!! کوروش کبیر خیلی خوب خار چشم ایران ستیزان به ظاهر مسلمان شده .

پرده‌ی آخر ماجرای کورش «مکافات عمل» است. بعد از فتوحات شرق ایران، کوروش دچار غرور شاهانه‌ شده بود. برای او هیچ جنگی بدون پیروزی خاتمه پیدا نمی‌کرد. به او خبر دادند که حاکم سرزمین ماساژت‌ها در شمال شرقی ایران مرده و اکنون حکومت به دست همسر بیوه‌اش افتاده است. به این ترتیب، امپراتور مستکبر، به طمع کشورگشایی بیشتر، به این بیوه که «تومیریس» نام داشت دستور ازدواج سیاسی با خود را داد. تومیریس که از اهداف زیاده‌خواهانه‌ی کوروش باخبر بود از این کار سر باز زد. کوروش متکبر که تاب سرپیچی سفلگان و دون‌پایگان را نداشت، به منظور فتح سرزمین ماساژت‌ها به آنجا لشکرکشی کرد.

هرودت متن پیغام تومیریس به کوروش را نقل کرده است: «دست از این زیاده‌خواهی بردار و بر سرزمین خود حکومت کن. تا به کی قصد خون‌ریزی داری؟ آیا از این همه خون‌ریزی سیراب نشده‌ای؟»اما طمع چشمان کوروش را پر کرده بود. از این رو جنگ سختی بین کوروش و تومیریس درگرفت. در میانه‌ی جنگ کوروش فرزند تومیریس را به قتل رساند. اما فرجام دیکتاتور شکست بود. در میان ناباوری هخامنشیان سپاه کوروش تارومار شد و خود او هم به دست این قوم ضعیف بدوی، در شمال ایران فعلی، کشته شد.
 
تومیریس مَشکی را از خون کشته‌شدگان هخامنشی پر کرد و سر کوروش دیکتاتور را در آن فرو برد. آن گاه به کوروش گفت: «هر چه کُشتی سیراب نشدی. اکنون با این خون برای همیشه سیراب شو.»


اما پرده ی آخر این خیمه شب بازی در زمین دشمن. که «مکافات عمل» نام دادند.در این متن بعد از توهین ها و تهمت ها ، آمده که کوروش کبیر دچار غرور شاهانه شده و قصد ملکه ی بیوه ی ماساژت ها را دارد. باز هم بی خردی و بی اطلاعی . باز هم بی انصافی . اگر این کارشناس مطالعه داشتند ، هیچگاه این حرف را نمی زدند .


گزنفون گزارش می‌کند که همسر یکی از دشمنان کوروش، پانته‌آ نام داشت و بدست وی اسیر شد ولی با وجود تمام زیبایی‌اش، کوروش به او دست‌درازی نکرد. این داستان در ابتدای قرن شانزدهم در آثار شاعر ایتالیایی ماتئو باندلو و نویسندهٔ انگلیسی، ویلیام پینتر و همچنین درام‌نویس آلمانی، هانس زاکس با اشعاری چنین مفهومی را به‌تصویر کشیده‌اند. پیر منفره، خالق کوروش پیروز در سال ۱۶۲۸ و آنتوان دانشه (کوروش ۱۷۰۶) جوانی کوروش را با روشی بسیار مثال‌زدنی تشریح کرده‌اند. گسترده‌ترین رمان نوشته‌شده در مورد شاهنشاه ایران، کتاب آرتامن یا کورش بزرگ (به فرانسوی: Artamène ou le Grand Cyrus )‏ است که شامل ۱۳۰۰۰ صفحه بوده و توسط نویسندهٔ فرانسوی، مادلن دو سکودری به رشتهٔ تحریر در آمده‌است. شاعر آلمانی، کریستوف ماتین ویلند برای بدست آوردن امتیاز از پادشاه پروس، در اثر خود به‌نام آئینه طلایی (به آلمانی: Goldenen Spiegel)‏، حکومت فریدریش دوم را پادشاهی جدید کوروش نامید.( Moormann, Kyros II, 409-411. )
و یا این : پانته‌آ(Panteha)  در لغت‌نامه دهخدا به صورت پان‌ته‌آ نوشته شده‌است. پانته‌آ بانوی زیبایی از اهل شوش بود و به اسارت کوروش کبیر در آمد و بعد از ماجراهایی کوروش او را به شوهرش آبراداتس رساند و آبراداتاس هم در راه کوروش جان سپرد. کوروش آرامگاهی برای این زوج ـ پانته‌آ و آبراداتاس ـ بنا نهاد که گفته می‌شود بقایای آن هنوز در عراق باقیست. ( باز هم تاسف از این همه بی اطلاعی)

این متن نشان از حیا و زهد کوروش کبیر دارد. حال این کارشناس نما ها چگونه و با چه منطقی این حرف بی اساس را قبول می کند؟؟؟ خدایا ببخش مارا که دین را لهو و برای بازی قرار دادیم. غرور شاهانه ، دروغ . قصد زن بیوه ، دروغ . مستکبر بودن ، دروغ ... اسلام دین دروغگویان بود؟؟؟

اما ماجرای منطقی ( اصل نمی گویم ، چون منابع می توانند درست نباشند ، اما از بین منابع منطق را می آورم.) این کارشناس کوچکترین حرفی از این مطلب نیاورده ، در حالی که هم قول هرودوت می باشد و هم گزنفون . وای بر ما که برای حق نشان دادن باطل دست به دامان باطل می زنیم . وای... :

احتمالاً کوروش مقدمات امر را برای تسخیر مصر ( که قبلا اشاره نمودم مصر مملو است از نماد های شیطان پرستی که ماجراز کمبوجیه و گاو ( یکی از خدایان مصر) بسیار جالب می باشد.) فراهم کرده بود و اقدامات وی بود که باعث شد در سال‌های بعد، ایرانیان مصر را تسخیر کنند.

(The Columbia Encyclopedia, Cyrus the Great. )

  ولی ابتدا تصمیم گرفت مرزهای شمال شرقی امپراتوری‌اش را از تاخت و تاز اقوام چادرنشین ماساگت‌ها در امان بدارد. این تاخت و تازها زیان‌ها و صدمات چشمگیری بر ایرانیان شهرنشینی که آمیخته امپراتوری هخامنشی شده بودند وارد کرده بود.

( داندامایف، تاریخ سیاسی هخامنشیان، ۸۹. )

بنده سوالی از این کارشناس ها (!) دارم : آیا در حکومت اسلامی در زمان خود نبی اکرم (ص) به دلیل این که یهودیان به عهد خود وفادار نبودند و علیه مسلمانان اقدام کرده بودند ، ماجرای خیبر امیر المومنین را فراموش کرده اید؟؟؟در حالی که یهودیان هم اهل کتاب بودند ، علیه دولت مرکزی ( اسلام ) اقدامات و تاخت و تاز می کردند .
باز هم عدو شودد سبب خیر اگر خدا خواهد . چرا که در این تاریخ آمده که کوروش کبیر در سرزمین سکاها با آن ها جنگید . و بنده یاد خطبه ای از امام علی (ع) می افتم که می فرمایند :« ذلیل نشد مگر کسی که در خانه با دشمن جنگید.»( آیا نعوذ بلله امام علی و ماجرای خیبر را هم قبول ندارید؟؟؟)
هرودوت می‌گوید که کوروش با حیله ( دوستان دقت کنید که این حیله به معنای نیرنگ نمی باشد . خدا وند در قرآن هم خود را بهترین مکار نامیده است.)  به یکی از اردوگاه‌های ماساگت حمله‌ور شد و بسیاری ساکنان آنجا را کشت ( به دلیل آشوب ها و اغتشاشات و فتنه هایی که در ایران می کردند.) . ولی پس از این جریان، قسمت اعظم نیروهای ماساگت تحت فرماندهی ملکه تهم‌رییش، شکست سنگینی بر ایرانیان وارد آوردند و کوروش کشته شد ( به نظر بنده شهید شدند ، چرا که هم در راه خاک و هم در راه خدا قدم بر می داشتند.)

(داندامایف، تاریخ سیاسی هخامنشیان، ۹۰. )

 ماساگت‌ها سر بریده کوروش را در کیسه‌ای انداختند و آن کیسه پر از خون شده بود. هرودوت می نویسد این نبرد شدیدترین نبردهایی است که «بربر»ها {(این بخش جهت توضیح کلمه ی بربر می باشد که برخی ها با کوته فکری فکر می کنند که ایرانیان بربرند.) 1- کلمه «بربر» به معنی غیر یونانی، در میان یونانیان برای نشان دادن کسانی به کار میرفته که از سرزمین هلاس (یونان) برنخواسته و آن را نمی‌شناسند، درزیر آسمان آن چشم به دنیا نگشوده‌اند و به زبان آن سخن نمی‌گویند. 2 - این قوم از دوران کهن خود را آمازیغ یا آمازیغِن به معنای آزادمردان می‌نامیدند و در نزد مصریان باستان نیز به همین نام شناخته شده بودند.
در میان رومیان و یونانیان باستان رسم بود که اقوام بیگانه را بربر می‌خواندند و این واژه بیشتر رنگ و بوی خوارکننده داشته‌است. رومیان پس از گشودن کارتاژ، سرزمین‌های بربرنشین از جمله پادشاهی نومیدیا را نیز به مستعمرهٔ آفریقایی خود افزودند و این رومیان بودند که نخستین بار آمازیغ‌ها را به نام بربر خواندند. در دوران اسلامی نیز منابع تاریخی اسلامی از آمازیغ‌ها با همین نام بربر یاد کرده‌اند.}   در آن شرکت جسته‌اند.

( داندامایف، ایران در دوران هخامنشی، ۱۵۱. )

 البته هردوت می‌گوید که دربارهٔ مرگ کوروش حکایات زیادی وجود دارد و روایتی که من ذکر کردم به حقیقت نزدیک‌تر است. در نتیجه معلوم می‌شود که خود هرودوت هم از صحت این روایت مطمئن نبوده‌است .

(پیرنیا، ایران باستان، ۴۵۲. )

این که اگر ما به شایعات دل خوش کنیم ، ناممان کارشناس می شود ، یکی از نتایج این میز گرد بود !!!

 بنابر گزارش مورخین یونانی، کوروش در جنگ با ماساگت‌ها ۲۰۰ هزار مرد جنگی را از دست داد که اغراق آشکاری است.

(  Dandamayev, Cyrus II the Great, 516-521.  و  داندامایف، ایران در دوران هخامنشی، ۱۵۱.  و  هینتس، داریوش و ایرانیان، ۴۴۴.)

از نگاه داندامایف داستان‌های روایت شده توسط مورخین یونانی بیشتر از آنکه شرح یک رویداد واقعی باشند، رنگ و بوی یک رمان را دارند .

(داندامایف، تاریخ سیاسی هخامنشیان، ۹۱. )

 اگرچه حقیقت دقیق مرگ کوروش را نمی‌دانیم، اما مشخص است که او در پاسارگارد دفن شده‌است. این حقیقت ممکن است که گفته‌های هرودوت را دروغ جلوه دهد اما ممکن است جنازهٔ کوروش از دشمن پس گرفته شده و به پایتخت آورده شده باشد .

(Dandamayev, Cyrus II The Great, 516-521. )

 ریچارد فرای می‌گوید احتمالاً داستان هرودوت ساختگی است، اما گرفتن آسیای میانه توسط کوروش صحیح است زیرا دورترین شهری که در سغد وجود دارد، سایرس‌چَتا (سایروپولیس) نام دارد که گستردگی فتوحات شرقی او را ثابت می‌کند .

(Frye, Cyrus II, 831-832. )

کتزیاس می‌گوید که کمبوجیه باگاپاتس ( یکی از درباریان ) را همراه جسد کوروش به مراسم دفن فرستاده‌است.

(Dandamayev, Cyrus II The Great, 516-521.  و  داندامایف، تاریخ سیاسی هخامنشیان، ۹۱و۹۲. )

انتقال جسد کوروش، یکی دیگر از نشانه‌های نادرست بودن جنگ کوروش با ماساگت‌هاست؛ زیرا اگر ملکه تهم‌رییش، کوروش را کشته و سر او را برده باشد، چگونه هخامنشیان توانسته‌اند با سپاهی شکست‌خورده جسد را از آنان پس بگیرند و آن را به درون قسمت‌های داخلی ایران وارد کنند؟

( هینتس، داریوش و ایرانیان، ۴۴۴. )

در دوازدهم اوت ۵۳۰ پیش از میلاد، زنی بابلی به نام «بورسیپه» زمینی را در نزدیکی دروازهٔ سنگ‌براق به نام یکی از خویشاوندانش کرد. تاریخ این لوح گلی که به خط میخی اکدی نوشته شده بود، «نهمین سال کورش، شاه کشورها» را نشان می‌داد. در سی و یکم همین سال در پایتخت بابل، مردی بابلی الاغش را فروخت. تاریخ این لوح مربوط به «سال آغاز فرمانروایی کمبوجیه، شاه کشورها»ست. این دو سند که در ظاهر اهمیت چندانی ندارند، در واقع نشان می‌دهند که کوروش در فاصلهٔ بین ۱۲ تا ۳۱ اوت سال ۵۳۰ پیش از میلاد درگذشته‌است و یا حداقل، خبر درگذشت وی و بر تخت‌نشینی کمبوجیه در این تاریخ به بابل رسیده‌است. (هینتس، داریوش و ایرانیان، ۸۷. ) ولی اخیراً سندی از کیش در بابل منتشر شده که مورخ نوزدهم ماه ارخسمنه در سال نهم سلطنتی کوروش است که برابر با ۴ دسامبر ۵۳۰ قبل از میلاد می شود. از اینرو به نظر می‌رسد جنگ با ماساگت ها در اواخر (دور) سال ۵۳۰ قبل از میلاد رخ داده باشد.

(Dandamayev, Cyrus II The Great, 516-521. )

بنابر گزارش هرودوت، کمبوجیه به اردوی جنگ علیه ماساگت‌‌ها پیوست اما پس از چندی، پیش از نبرد قطعی که طی آن کوروش به قتل رسید، به عنوان جانشین تاج و تخت به ایران برگردانده شد.

( داندامایف، ایرانیان در بابل هخامنشی، 110-111. )

دوستان ببخشید که متن طولانی شد ، اما باید نشان می دادم که این کارشناسان ، یا کارشناس نیستند و مطالب اظهر من الشمس را ندیده اند و یا سیاست بازی قهار ( یا سیاست زده ای دون مایه ) می باشند که برای تخریب ایران مطالب مخالف نظر خود را نمی گویند. ( در هر دو صورت باز هم غیر منطقی بودن را به عینه می بینیم.)


اما به کلمه ی « این قوم ضعیف بدوی(ماساژت ها)» دقت کنید . این هم کاملا زیرکانه و موزیانه طراحی شده . این را هم با مثال برای شما شرح می دهم تا ببینیم که کوروش کبیر را باید با آمریکا مقایسه کرد و یا این کارشناسان را : دیگر بر کسی پوشیده نیست که در جنگ تحمیلی ، 42 ( به به قول برخی ها 72) کشور به طور مستقیم و غیر مستقیم ، با ایران در جنگ بودند . اگر این را قبول ندارید و چشمان خود را بسته نگه داشتید ، بدانید که هم آمار می باشد و همچنین ما از 18 کشور دنیا اسیر داشتیم. اما آمریکا چه ربطی به بحث داشت؟؟؟ آمریکا به عنوان یکی از بزرگترین حامیان صدام حسین ، این القا را توسط غول عظیم رسانه به جوانان و همچنین به دشمنان ایران می کند که ایران تنها با عراق جنگید . به این دلیل است که آمریکا هر وقت می خواهد از جنگ تحمیلی سخن گوید از واژه ی جنگ ایران و عراق استفاده می کند. متاسفانه برخی ها هم قول خرده و و این انگاره ی اشتباه را باور می کنند و می گویند : این چه معجزه ای بود که ایرانیان کردند . ایرانیان که فقط با یک مشت عرب جنگیدند . تازه 8 سال هم طول کشید.
این متن دقیقا مثل القا این کارشناس(!) می باشد که با ضعیف نشان دادن قومی ، می خواهد بر حق بودن آن را اثبات کند. ( منظور بنده گیرا بود؟؟؟)
اما با توجه به منابعی هم که آوردم ، مشک خون و ماجرای سر مبارک کوروش کبیر می توان توهمات یک عده ی مریض باشد.
اما باز هم در بند بعدی هرچه لایق خود می باشند را به کوروش کبیر نسبت می دهند . این که می گویند منابع دیگری نیست ، به خواننده این القا می شود که : گشتم نبود نگرد نیست . که کاملا با قرآن در تناقض می باشد. قرآن کماکان مارا به تعقل ، تفکر ، تدبر ، علم جویی بیشتر و سایر صفاتی که اینان ( کارشناس نماها) ما را نهی می کنند دارد. ( نمی خواهم تهمت بزنم ، اما به ظار این کارشناسان با قرآن هم کمی مشکل دارند.آن از برداشت های وهابی گونه و کودکانه و سطحی ، این هم از این که امر به منکر می کنند در حالی که قرآن دقیقا خلاف آن را می گوید.)

این شخصیتی است که اسم او را عبد صالح خداوند گذاشته‌اند. اسنادی که از کورش به جا مانده این‌هاست و چیزی بیشتر از این درباره‌ی او وجود ندارد. این‌ها ویژگی‌های شخصیتی کوروش تاریخی است. مگر می‌توان این‌ها را انکار کرد؟ اگر سندی غیر از این دارند، بیاورند. اگر ندارند، برای چه قرآن را آلوده به چنین شخصیت‌های فاسدی می‌کنند؟ کورش در زمان خود مصداق طاغوت و استکبار بود.

استفاده های مدام از کلماتی مثل « اگر دارند بیاورند (منبع) . چنین منبعی وجود ندارد و...» دقیقا در راستای همان مطلب فوق می باشد که تک تک و برخلاف این کارشناس نما ها با سند اشاره کردم.

ریاحی: باید به این نکته توجه داشته باشیم که مستکبران، اسکندر را بسیار مقتدر و افتخارآمیز معرفی کردند و بعد برای تحقیر یونانی‌ها و مقدونی‌ها فیلم «الکساندر» را ساختند. به همین شکل، اگر بتوانند این مفهوم را جا بیندازند که کوروش همان ذوالقرنین است، باید منتظر باشیم که چنین کاری را با ذوالقرنین انجام دهند. به این ترتیب خیلی راحت نام ذوالقرنین قرآنی به دست خودمان در کل دنیا زیر سؤال می‌رود. بعد هم به صحبت علمای ما استناد خواهند کرد که ذوالقرنین همان کوروش بوده است. آن موقع نمی‌گویند کوروش ایرانی این کارها را کرده، بلکه می‌گویند ذوالقرنین مرتکب این قتل و غارت‌ها شده است.


اما در پاسخ آقای (!) ریاحی و برای شادی دوستان : به امید خدا و به کروی چشم دشمنان اسلام و ایران و کوروش کبیر و در زیر سایه ی الطاف امام زمان (عج) و توجهات و عنایات مقام معظم رهبری(مدظله عالی) سازنده ی سریال اسلامی - انقلابی در چشم باد  ، جناب مسعود جعفری جوزانی در صدد ساختن فیلمی با عنوان کوروش کبیر ( ذوالقرنین ) می باشند. تماشای این لیک را به تمامی دشمنان و دوستان کوروش کبیر پیشنهاد می کنم. روی نام مقدس ایشان به همراه لقبی که شایسته ی ایشان است ، کلیک کنید. کوروش کبیر ( ذوالقرنین ) . اما خبر بد این که احتمالا بنا به برخی دلایل نقش کوروش کبیر را شخصی غیر ایرانی بازی خواهد کرد و اگر در ایران این فیلم اجازه نگیرد در هالیوود ساخته خواهد شد.( این بخش از یک تارنما می باشد که در صحت آن مشکوکیم اما لازم به گفتن بود.)
به پایان نقد این بخش از این میزگرد کودکانه و عوام فریبانه رسیدیم. دوستان این میز گرد به اندازه ای بد و افتضاح ( احتمالا از طرف دشمنان ایران) طراحی شده بود که برای نقد آن ناچار به این مثنوی سرایی شدم. این نقد تقریبا دو برابر ( کمی هم بیشتر از ) نقد اول شد . به همین خاطر آن را در دو بخش برای علاقه مندان آماده کردم. برای روح بزرگ و بزرگوار پدر ایران صلواتی ختم نمایید.

درضمن بابت شروع سال کاری و تحصیلی امکان نقد بخش سوم کمی شخت تر شده اما به امید خدا و زیر سایه ی الطاف امام زمان (عج) روی آن کار خواهم کرد و بعد از اتمام انشاالله منتشر می کنم.

کوروش بزرگ در شاهنامه فردوسی

با وجود پژوهش های ارزشمند، درباره هماهنگی های شاهنامه و تاریخ مدون ایران، هنوز عده ای بیان می کنند که نام کوروش کبیر و هخامنشیان در شاهنامه نیامده است! حتی برخی از این گفته ها بهره می برند و به کوروش ستیزی می پردازند.

مشخص نیست از چه رو این حساسیت تا این حد برای کوروش وجود دارد؛ در حالی که نام بسیاری از پادشاهان ایران که وجود آن ها در تاریخ ایران به اثبات رسیده است، به صورت مستقیم و دست نخورده در شاهنامه نیامده است.

در ادامه خواهیم دید که روایت های مربوط به کوروش در جای جای شاهنامه به چشم می خورد و ممکن است با توجه به دگرگونی های زبان پارسی از باستان تا دوره بعد از اسلام، نام کوروش با نام هایی مانند کیخسرو یا فریدون در شاهنامه ثبت شده باشد. تعجب آور است که برخی اسکندر شاهنامه را همان الکساندر مقدونی می دانند اما کوروش را کیخسرو نمی دانند.

بررسی نام کوروش کبیر

به نظر می رسد هسته اصلی نام کوروش واژه کورو بوده است.

نام کوروش در برخی از کتیبه های باستانی به این شکل نوشته شده است:

مرحوم مشیرالدوله پیرنیا در کتاب «تاریخ ایران باستان» آورده است:

اسم این شاه را چنین نوشته اند در کتیبه های او و سایر شاهان هخامنشی به پارسی قدیم (کورو) یا کوروش (کورائوس در صیغه مضاف الیه)، در نسخه عیلامی کتیبه ها کوراش ...

یونانیان نام او را کوروس (Kuros) نگاشته اند که در تلفظ فرانسه سیروس و در تلفظ انگلیسی سایروس (Cyrus) خوانده می شود.

پس کوروش نامی است که از کتیبه های باستانی -که به زبان باستان نگاشته شده اند- به دست آمده و نام هایی مانند آن در منابع یونانی و یهودی و... دیده می شود. آنچه باعث شده است امروز این شخص را کوروش بنامیم، رمز گشایی کتیبه هاست.

با این دگرگونی های زبانی نباید توقع داشت که نام این شخص به صورت کوروش در شاهنامه آمده باشد، همانطور که نام اَرتَخشَتر بدون دگرگونی نیامده است. اما در شاهنامه فردوسی، پادشاهانی وجود دارند که علاوه بر شباهت نام آنها با کوروش کبیر ، روایت های مربوط به آنها هم با روایت های مربوط به کوروش کبیر همخوانی دارد.

 

کوروش و فریدون

همانطور که فریدون در افسانه های ایرانی جایگاه ویژه و غیر قابل انکار دارد، کوروش هم در تاریخ ایران جایگاه ویژه و غیر قابل انکاری دارد.

آشکار ترین شباهتی که می توان بین کوروش و فریدون پیدا کرد مقابله آنها با شخص های تقریباً هم نام است. فریدون با آژی دهاک (معرب: ضحاک) و کوروش با آستیاک ، مقابله می کند. همانطور که می بینید آژی دهاک و آستیاک شباهت زیادی با هم دارند و حتی عده ای آژی دهاک را آژدهاک خوانده اند که شباهتش با آستیاک بیشتر می شود.

تصویری خیالی از آژدهاک(ضحاک) با توجه به افسانه های ایرانی

 

اما شباهت به اینجا ختم نمیشود. شباهت های دیگری هم بین این دو از جمله در داستان ها دیده می شود.

 

شباهت داستان کودکی فریدون با کوروش

داستان کودکی فریدون در شاهنامه شباهت عجیبی با داستانی است که هرودوت از زمان کودکی کوروش می گوید.

در  شاهنامه فردوسی اینچنین گفته می شود:

چون روزگاری دراز از پادشاهی غاصبانه و جفاکارانه ی ضحاک(آژدهاک) بگذشت، فریدون از مادر زاده شد. در این هنگام ضحاک در خواب دید که مردی فریدون نام بر او شوریده بخواری و ذلت به بندش خواهد کشید. بهمین جهت خورد و خواب بر وی حرام شد، و در صدد یافتن فریدون برآمد.

خلاصه عبدالعظیم رضایی از شاهنامه، تاریخ ده هزار ساله ایران

 

بنا به گفته تاریخ(تواریخ) هرودوت داستان کودکی کوروش اینچنین است:

آستیاک دختری به نام ماندانا داشت و شبی در خواب دید که از زهدان دخترش تاکی روییده و به سراسر آسیا سایه افکنده است. آستیاک قبل از این هم خواب دیده بود که پیشاب دخترش به سیلی تبدیل شده که پایتخت او و سپس سراسر آسیا را فرا گرفته است. پس از آنکه تعبیر خواب را از خواب گزاران پرسید قصد داشت نوزاد ماندانا که همان کوروش بود را از بین ببرد.

تاریخ (تواریخ) هرودوت، کتاب ١، بندهای ١٠٧ و ١٠٨

 

همان طور که مشاهده می شود، پادشاه قبل از فریدون و کوروش تحت تأثیر خوابی که می بینند به فکر نابودی فریدون و کوروش می افتند. اما شباهت ها در اینجا به پایان نمی رسد هم فریدون و هم کوروش از نابود شدن نجات می یابند.

 

شباهت سپاکو و فرانک

بر اساس تواریخ هرودوت، بانویی به نام سپاکو(اسپاکو) کوروش را پرورش میدهد و بنا به گفته هرودوت سپاکو به معنای سگ است.

تاریخ (تواریخ) هرودوت، کتاب ١، بند ١١٠

 

نام مادر فریدون در شاهنامه فرانک است. از نام فرانک هم معنایی شبیه سپاکو می توان برداشت کرد. فرانک به معنی سیاهگوش است و در فرهنگ کهن ایران گربه سانان بزرگ را نیز از سگسانان به شمار می آوردند.

تاریخ ما، جواد کهلان مفرد

 

بعید نیست که هرودوت با توجه به عدم آگاهی های لازم معنی سپاکو را درست درک نکرده باشد و در حقیقت سپاکو و فرانک، کاملا به یک معنا داشته باشند.

 

قیام فریدون و قیام کوروش

شباهت بعدی که می توان شمرد قیام هر دوی این اشخاص علیه پادشاه پیشین است. فریدون با همراهی کاوه یک قیام به یادماندنی را علیه ضحاک(آژدهاک) در افسانه های ایرانی رقم می زند. از طرفی بر اساس گفته مورخان یونانی مانند هرودوت کوروش علیه آستیاگ به پا می خیزد.

این دو مقابله به نتیجه می رسد و باعث بهبود اوضاع می شود.

 

هماهنگی هایی در خارج از شاهنامه

می دانیم فتح بابل از مهم ترین اقدامات کوروش بوده است و جالب آنکه اگر دیگر منابع ایرانی را بررسی کنیم، ارتباط ضحاک(آژدهاک) را با شهر بابِل می بینیم. فریدون بر ضحاک پیروز می شود و او را اسیر کرده و در کوه دماوند حبس نمود. هرچند ویژگی هایی که از مکان نخستین ضحاک در شاهنامه گفته می شود هم به وضعیت جغرافیایی بابل نزدیک است. اما در منابع دیگر واژه بابل مستقیماً اشاره می شود.

برای مثال صاحب مجمل التواریخ و القصص درباره ضحاک می گوید:

ضحاک، یعنی خندناک. و اژدهاک گفتند سبب آن علت که بر کتف بود، ... ابن ربکاونبن سادسره (کذا) ابن تاج بن فروال بن سیامک بن مشی بن کیومرث، و تاج جد او بود که عرب از نسل اواَند و بزمین بابل نشست ...

مجمع التواریخ، ص ۵٢ و ٢۶ ، به نقل از لغت نامه دهخدا

 

در فارسنامه ابن بلخی هم گفته می شود:

گویند ضحاک اصل آن اژدهاق[آژدهاک] است... و ازبهر آن او را اژدهاق گفتندی که او جادو بود و به بابل پرورش یافته بود و جادویی به آموخته و روزی خویشتن را بر صورت اژدهائی بنمود.

فارسنامه ابن بلخی، ص ٣۴ و ٣۵، به نقل از لغت نامه دهخدا

 

با توجه به آثار باستانی یافته شده، فتح بابل به دست کوروش، از مهم ترین وقایع آن دوران است. استوانه کوروش که یکی از بی مانند ترین آثار باستانی از لحاظ محتوا در آن روزگار است، به فتح این شهر توسط کوروش و چگونگی رفتار آن با مردمان اشاره می کند. این درحالی است که بر اساس گفته گزنفون در کوروش نامه، فتح کوروش در ادامه اقدام پدافندی کوروش در برابر دشمنانی است که در ابتدا قصد حمله داشتند.

بنگرید به: کوروش نامه گزنفون، دفتر ٣،بخش ٣ - دفتر ٧، بخش ۵

 

می توان گفت وقتی کوروش در قالب فریدون جای گرفته است، تمام دشمنان آن در قالب ضحاک ترسیم شده اند و مهم ترین فتح کوروش که بابل بوده است هم با عنوان مکان ضحاک، در منابع ایرانی ثبت شده اند.


کوروش بزرگ در بابل (اقتباس از مستند)

 

کوروش و کیخسرو

کیخسرو یکی از آرمانی ترین پادشاهان شاهنامه است همانطور که کوروش یکی از آرمانی ترین پادشاهان تاریخ بوده است. خردمندی کیخسرو یادآور خردمندی کوروش می باشد.

احتمال دارد کیخسرو دگرگون یافته نام کوروش باشد. همانطور که گفته شد به نظر می آید هسته اصلی نام کوروش واژه کورو باشد و یونانیان این نام را کورس خوانده اند. برخی از پژوهشگران هم معتقدند یونانیان نام هووخشتره پادشاه ماد را به صورت کوآخسارس (سیاکسار Cyaxares) که شبیه کیخسرو است آورده اند.

واژه «کوآخسارس»، از پیش گفتار ابوالحسن تهامی برای کوروش نامه گزنفون گرفته شده است.

 

اگر کیخسرو با نام سیاکسار(هووخشتره) هم مرتبط باشد؛ بی پیوند با کوروش نیست. زیرا بر اساس کوروش نامه گزنفون، سیاکسار دایی کوروش است و در طول کتاب، کوروش، یکی از سرداران سیاکسار می باشد و در برابر دشمنان ایستادگی می کند . از این رو بعید نیست که در شاهنامه روایت های کوروش در قالب کیخسرو نمایان شده باشد.

حتی بعید نیست که نام کیخسرو از آمیخته شدن نام این دو شخصت یعنی کوروش و هووخشتره بوجود آمده باشد.

به هر حال روایت های کیخسرو با کوروش شباهت دارد و کیخسرو شخصیتی مانند کوروش در افسانه های ما دارد. در اینجا به صورت تیتروار اشاره ای به برخی از شباهت ها می کنیم و سپس توضیحات بیشتری درباره برخی از این شباهت ها می آوریم. هرچند شاید به دلیل در هم آمیختگی روایات، در جزئیات تفاوت هایی دیده شود اما کلیات، شباهت عجیبی به هم دارند.

- نام های کوروش و کیخسرو، شبیه یکدیگر هستند.

- خرد و دادگری کیخسرو با تدبیر و عدل کوروش(به ویژه در کوروش نامه گزنفون) قابل مقایسه است. آوازه کوروش هم به دلیل همین دانایی و دادگستریش است.

- داستان کودکی کیخسرو در شاهنامه شبیه داستان کودکی کوروش در گفته هرودوت است.

- مادر کوروش و کیخسرو از اقوام دیگر هستند، بر اساس شاهنامه فردوسی، مادر کیخسرو، فرنگیس دختر افراسیاب تورانی بوده و بر اساس کوروش نامه گزنفون و تاریخ هرودوت، مادر کوروش فرزند پادشاه ماد، یعنی ماندانا بوده است.

- هر دو پادشاه دور از سرزمین پدری، پیشرفت می کنند: کیخسرو در توران و کوروش در دیار ماد (نگاه کنید به: کوروش نامه گزنفون).

- هم کیخسرو و هم کوروش در برابر پدربزرگ مادریشان قرار می گیرند. آستیاک پدر بزرگ مادری کوروش، به نوه اش حمله می برد (نگاه کنید به تاریخ هرودوت که در این بخش هماهنگی هایی با رویدادنامه نبونید-کوروش دارد) اما کیخسرو برای کین ستانی سیاوش که ناجوانمردانه توسط افراسیاب به قتل رسیده بود در مقابل افراسیاب، پدر بزرگ مادری اش قرار می گیرد.

- کیخسرو پس از جنگ های پی در پی، تورانیان را از ایران می راند و دست آنها را به کلی از ایران کوتاه می سازد. بر اساس کوروش نامه گزنفون، کوروش دشمنانی که قصد حمله داشتند را عقب می راند و دست آنان را کوتاه می سازد.

- مرگ کوروش شباهت به مرگ کیخسرو دارد و حتی اندرزهای قبل از مرگ کوروش در کوروش نامه گزنفون شباهت عجیبی به اندرز های کیخسرو در شاهنامه دارد.

با سپاس از تاریخ ده هزار ساله ایران، جلد نخست، استاد عبدالعظیم رضایی

 

شباهت داستان کودکی کیخسرو با کوروش



باز هم کوروش و کیخسرو در روایت های مربوط به کودکی با هم شباهت دارند. افراسیاب به سبب پیشگویی هایی که درباره کیخسرو کرده اند، از او بیمناک می شود، همانگونه که آستیاگ به سبب پیش گویی ها بیمناک می شود.

در شاهنامه درباره کیخسرو اینچنین گفته می شود:

چند ماه پس از کشته شدن سیاوش در توران به فرمان افراسیاب، فرنگیس، زن سیاوش و دختر افراسیاب، فرزندی می‌زاید به نام کیخسرو. افراسیاب به علت پیشگویی هایی که درباره کیخسرو کرده اند، از او بیمناک است، ولی سرانجام از کشتن کودک چشم می‌پوشد، بدین شرط که پیران او را به شبانان سپارد تا در میان آنان بزرگ شود تا مگر از نژاد خود چیزی نداند.(لازم به ذکر است که افراسیاب پیش از این خوابی دیده بود که باعث هراسش از آینده شده بود) چون کودک به هفت سالگی می‌رسد، پیران او را به نزد افراسیاب می‌آورد و کیخسرو به سفارش پیران خود را در حضور افراسیاب به دیوانگی می‌زند و بدین ترتیب از مرگ می‌رهد.

خلاصه دکتر جلال خالقی مطلق از شاهنامه، مجلهٔ ایران‌شناسی

 

پیش از این هم به قسمتی از داستان هرودوت اشاره کردیم و در اینجا تکرار میکنیم اما ادامه داستان را که شباهت نسبی با کیخسرو دارد هم بیان می کنیم:

بنا به گفته تاریخ(تواریخ) هرودوت، آستیاک دختری به نام ماندانا داشت و شبی در خواب دید که از زهدان دخترش تاکی روییده و به سراسر آسیا سایه افکنده است. آستیاک قبل از این هم خواب دیده بود که پیشاب دخترش به سیلی تبدیل شده که پایتخت او و سپس سراسر آسیا را فرا گرفته است. پس از آنکه تعبیر خواب را از خواب گزاران پرسید قصد داشت نوزاد ماندانا که همان کوروش بود را از بین ببرد.

آستیاگ به یکی از نزدیکان خود به نام هارپاگ که در کشور ماد مردی صاحب قدرت است، فرمان می‌دهد که کودک را با خود بُرده و سر به نیست کند. هارپاگ خود بدین کار دست نمی‌زند و این وظیفه را به یکی از سر شبانان پادشاه به نام میتراداد واگذار می‌کند. اما چون میتراداد کودک را به چراگاه خود می‌برد، زن سرشبان او را از کشتن کودک باز می‌دارد و کودک را به جای کودک خود که تازگی مرده به جهان آمده بود می‌پذیرد. سپس‌تر چون کوروش به ده سالگی می‌رسد، روزی هنگام بازی با کودکان کوی، در اثر رفتار کوروش بر راز نژاد او پی می‌برند. ولی کوروش را بدین بهانه که چون هنگام بازی در کوچه خود را پادشاه نامیده بود و با این کار به نظر مغان خواب آستیاگ تعبیر شده و دیگر خطری از سوی کوروش پادشاهی او را تهدید نمی‌کند، به پیش پدر و مادرش به پارس می‌فرستد. (خلاصه دکتر جلال خالقی مطلق)

تاریخ (تواریخ) هرودوت، کتاب ١، بندهای ١٠٧ و ١٢٠

 

پخش کردن ولایت ها قبل از مرگ

گفته کتزیاس و گزنفون با چگونگی پخش کردن ولایات بین جانشینان با گفته شاهنامه فردوسی درباره کیخسرو هماهنگی نسبی دارد.

بر اساس کوروش نامه گزنفون، کوروش، فرمانروایی را به فرزند بزرگش کمبوجیه(کامبوزیا یا کامبیز) می دهد اما به دیگر فرزندش شهربانی ماد، ارمنیه و کادوسته را می دهد.

کوروش نامه گزنفون، دفتر ٨، بخش ٧، بند ١١

 

کتزیاس می گوید، کوروش، پسر بزرگ خود یعنی کمبوجیه را به عنوان جانشین خود برگزید و پسر کوچک را ساتراپ(حاکم) باکتریان(بلخ) و خوارزم و پارت و کرمانیان کرد. بخش هایی را هم به اشخاص دیگر سپرد.

خلاصه فوتیوس از تاریخ کتزیاس، دفتر ٨، بخش ٧، بندهای ١و٢

 

بر اساس شاهنامه نیز کیخسرو تنها به گزینش لهراسپ به جانشینی خود بسنده نمی‌کند، بلکه فرمانروایی بخشهایی از کشورش را نیز به پهلوانان واگذار می‌نماید.

مجلهٔ ایران‌شناسی، دکتر جلال خالقی مطلق

 

هماهنگی گفته های کوروش با کیخسرو

اندرزهایی که کیخسرو پیش از مرگش می دهد و در شاهنامه فردوسی ثبت شده است شباهت زیادی به اندرز های کوروش در کتاب کوروش نامه گزنفون دارد و به طور کلی شرایط پایان زندگی کوروش در کتاب کوروش نامه شبیه به شرایط پایان زندگی کیخسرو در شاهنامه است

بر اساس روایت شاهنامه، کیخسرو پس از شصت سال پادشاهی دل از جهان بر می‌کند و از خداوند می‌خواهد که او را به سوی خود باز خواند. بعد از مدتی، سروش در خواب بدو نمایان می‌گردد و به او مژده می‌دهد که آرزوی او پذیرفته گشت. کیخسرو چون از خواب بر می‌خیزد، پس از اندرز کردن بزرگان و گذشت حوادثی به سوی جهان دیگر رهسپار می‌گردد و یا به عبارتی عروج می کند.

گزنفون هم از خواب دیدن کوروش قبل از مرگش خبر می دهد:

هنگامیکه کوروش در کاخ خوابیده بود، تینابی (رویایی) را دید: یک رخساره ای (قیافه ای) که بیشتر از آدمیزاد شکوهمند و زیبا بود در خواب بر او نمایان گشت: «آماده شوید کوروش، زیرا شما باید بزودی به سوی یزدان بروید.» هنگامیکه آن تیناب (رویا) پایان یافت، کوروش برخاست و بنگر (به نظر) می آمد که او کمابیش پی برده باشد که پایانِ زندگیش نزدیک است.

کوروش نامه گزنفون، دفتر ٨، بخش ٧، بند ٢ - برگردان خشایار رخسانی

 

گرچه در سخنان دیگر مورخان هم از خواب دیدن کوروش قبل از مرگش سخن آمده است اما اندرز های کوروش قبل از مرگ در گفته گزنفون شباهت های عجیبی با اندرز های کیخسرو در شاهنامه دارد.

بر اساس کوروش نامه گزنفون، کوروش نخست زبان به شرح پیروزی های خود گشوده و می‌گوید:

پسرانم و دوستان من، پایان زندگی من فراز می آید،... و به هنگامی که مرگ در ربود مرا شما باید با گفتار و کردار آشکار کنید که من نیک بخت و دل شاد بوده ام. به زمان کودکی همه شادی ها و پیروزی های کودکانه ی خویش را داشتم، و چون بالیدم و بالا گرفتم، گنجینه های جوانی را از آن خویش کردم؛ و همه گردن فرازی های مردانه را فراچنگ آوردم، ... و سال ها همچنان که به دنبال یک دگر گذشتند، می نگریستم که قدرت من نیز با گذر سالیان فزونی می گیرد، به گونه ای که خویش را در کهن سالی سست تر از جوانی نیافتم؛ و به یاد نمی آورم که در رسیدن به چیزی که از بهرش کوشیده بودم، یا آرزویش را داشتم ناکام مانده باشم. فزون تر این که دوستان را با گنج و خواسته که بخشیده ام شاد کرده، دشمنان را فکنده و کوفته ام. این سرزمین نیاکانی که زمانی در آسیا به هیچ نمی آمد، اکنون در چکاد نیرومندی از بهر شما باز می نهم، و اگر در نگر (نظر) آوریم چه پیروزی های کلان بر من آغوش گشوده اند، خواهیم دانست که مرا شکستی نبوده است.

کوروش سپس از هراس خود سخن می گوید:

در سراسر زندگانی روزهایم آن گونه گذشت که آرزویش می داشتم، هراسی که مرا همواره همراه می آمد این بود که مبادا روزی پای به راه کژی و اهریمنی گذارم، و این هراس بار نمی داد که خویش را سخت بزرگ بیانگارم، یا شادی کنم آن چنان که بی خردان کنند. ...مرا آرزو این است که رستگار بپندارندم مردمان، و به نیکی یاد کنند از من.

کوروش نامه گزنفون، دفتر ٨، بخش ٧، بندهای ۶و٧و٨ - برگردان ابوالحسن تهامی

 

بر اساس شاهنامه فردوسی، کیخسرو در اواخر عمرش، با خود چنین می‌اندیشد:

بر این گونه تا سالیان گشت شست / جهان شد همه شاه را زیر دست

پر اندیشه شد مایه ور جان شاه / از آن رفتن کار و آن دستگاه

همی گفت: هرجا از آباد بوم / ز هند و ز چین اندرون تا به روم

هم از خاوران تا در باختر / ز کوه و بیابان و از خشک و تر

سراسر ز بدخواه کردم تهی / مرا گشت فرمان و گاه مهی

جهان از بداندیش بی بیم گشت / فراوان مرا روز بر سر گذشت

ز یزدان همه آرزو یافتم / وگر دل همی سوی کین تافتم

 

و سپس از هراس خود سخن می‌گوید:

روانم نباید که آرد منی / بداندیشی و کیش آهرمنی

شوم بدکنش همچو ضحاک و جم / که با تور و سلم اندر آمد به زَم...

به یزدان شوم یک زمان ناسپاس / به روشن روان اندر آرم هراس

ز من بگسلد فرّه ایزدی / گرایم به کژی و راه بدی

از آن پس بر آن تیرگی بگذرم / به خاک اندر آید سر و افسرم

به گیتی بماند زمن نامِ بد / همان پیش یزدان سرانجامِ بد

تبه گردد این گوشت و رنگ رخان / بریزد به خاک اندرون استخوان

هنر کم شود، ناسپاسی به جای / روان تیره ماند به دیگر سرای

گرفته کسی تاج و تخت مرا / به پای اندر آورده بخت مرا

ز من مانده نام بدی یادگار / گل رنج های کهن گشته خار

من اکنون چو کین پدر خواستم / جهانی به خوبی بیاراستم

بکشتم کسی را که بایست کشت / که بُد کژ و با راه یزدان درشت

به آباد و ویران درختی نماند / که منشور بخت مرا برنخواند

 

چنان که می بینیم در هر دو گزارش، نخست سخن از گسترش قدرت و پیروزی بر دشمنان و رسیدن به همه آرزوها و خواسته هاست، و سپس در پایان، سخن از هراس است. هراسی که کیخسرو و کوروش در دم مرگ از آن سخن می‌گویند، هراس از گرفتاری در چنگال غرور و منیِ ناشی از کسب قدرت زیاد است که مبادا آنها را به ناسپاسی کشاند و اهریمنی بودن این کردار در هر دو گزارش نقل شده است.

با سپاس از دکتر جلال خالقی مطلق، مجلهٔ ایران‌شناسی

 

هماهنگی هایی در خارج از شاهنامه

ابوریحان بیرونی در اثر بسیار ارزشمندش یعنی «آثار الباقیه عن القرون خالیه» به صورت مستقیم از یکی بودن کوروش و کیخسرو نام می برد.

بیرونی گفته های ملل و اقوام گوناگون را درباره پادشاهان می آورد که بخش مربوط به پادشاهان ایران، هماهنگی نسبی با شاهنامه دارد. او به اختلافات درباره گفته مربوط به پادشاهان ایران اشاره می کند و در آخر به قول دیگری هم اشاره می کند و می گوید:

در کتاب های سیر و اخبار که از روی کتب اهل مغرب نقل شده، ملوک ایران و بابل را نام برده اند و از فریدون که نزد آنان «یافول» نام دارد شروع کرده اند تا دارا...

بیرونی در ادامه می گوید:

ولی با آنچه ما می دانیم از حیث عدد ملوک و نام های ایشان و مدت پادشاهی و اخبار دیگر احوال ایشان اختلاف دارد.

اما در آخر به دلیل احترام به خوانندگان این روایت هم نقل می کند و قبل آن می گوید:

اگر ما این اقوام مذکور را در اینجا برای خوانندگان نقل نکنیم اولا متاع خود را به سنگ تمام نفروخته ایم و ثانیاً در دل های خوانندگان تولید نگرانی کرده ایم و ما این اقوام را در جدولی جداگانه قرار می دهیم تا آنکه آراء و اقاویل بهم مخلوط نشود.

و در نهایت در جدول مورد نظر این چنین نوشته است:

کوروش که کیخسرو است.

ترجمه آثار الباقیه عن القرون خالیه ابوریحان بیرونی، ص ١۴٢ و ١۴٣