ایران مصاف

در "مصاف" بین حق و باطل ، بین جبهه‌ ى خدا و جبهه‌ ى شیطان ، عزت متعلق به کسانى است که در جبهه‌ ى خدائى قرار میگیرند . این، منطق قرآن است. « امام خامنه ای »
ايران مصاف چيست ؟؟؟
ایران مصاف
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام دانای بزرگ هستی بخش

اللهم عجل لولیک الفرج

ایران مصاف نام گروهی پژوهشی پیرامون مباحث تاریخی ، سیاسی و دینی می باشد .
به گروه کوچک و صمیمی ما خوش آمدید .

التماس دعا داریم.

اللهم احفظ قائدنا امامنا الخامنه ای الی ظهور المهدی (عج)

☫ چو ایران نباشد تن من مباد .☫

The M.F
رمزينه تارنما
center
رمزينه رايانامه
center

۲۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «IR_Masaf» ثبت شده است

عید فطر مبارک .

بسم الله الرحمن الرحیم

=-=-=-=-=-=-=-=-=

فطر

شد آخر مااع و سفر را برچیدند

این نامه ی فیض را به هم پیچیدند

در گلشن اهل بیت ان شاالله

ما را به گل روی علی (ع) بخشیدند

عید سعید فطر بر تمامی شما عزیزان شادباش باد .

روز قدس

بسم الله الرحمن الرحیم

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

روز قدس

حدود هزار دانشجو از دانشگاهها و مراکز آموزش عالی عصر امروز با حضرت آیت الله خامنه ای دیداری 2 و نیم ساعته داشتند تا رودررو، دغدغه ها، مطالبات و دیدگاههای جامعه دانشجویی را با رهبر انقلاب اسلامی مطرح کنند و در سخنان و پاسخهای ایشان، به تأمل در اولویتها و مسائل مختلف منطقه و کشور بپردازند.

امام خامنه ای به تبیین ریشه ها و عوامل حوادث دردناک غزه پرداختند و تأکید کردند:

این جنایات خارج از تصور، واقعیت ذاتی رژیم گرگ صفت و کودک کشی است که تنها علاجش نابودی و از بین رفتن است البته تا آن هنگام، مقاومت قاطع و مسلحانه فلسطینی ها و گسترش آن به کرانه باختری، تنها راه مقابله با این رژیم وحشی است ضمن اینکه دفاع وقیحانه آمریکا و غرب از جنایات صهیونیستها باید به عنوان یک تجربه مهم، در «شناخت، نگاه و برخورد» همه ما با غرب اثر بگذارد و بفهمیم که واقعیتها و حقیقت امریکا، همین است و ملت ایران نیز روز قدس با خروش عظیم خود، نشان می دهد  که یار مظلوم و دشمن ظالم است.

امام خامنه ای

هم چنین از اعتقادات ما ایرانیان سخن به میان آوردند که :

این اعتقاد ما است که کرانه‌‌ى باخترى هم مثل غزه باید مسلح بشود. دست قدرت [لازم است‌‌]. کسانى‌‌که علاقه‌‌مند به سرنوشت فلسطینند، اگر میتوانند کارى بکنند، کار این است؛ در آنجا هم باید مردم را مسلح کنند. تنها چیزى که ممکن است از محنت فلسطینى‌‌ها بکاهد، عبارت است از همین که دست قدرت داشته باشند، بتوانند قدرت‌‌نمایى بکنند؛ والا با برخورد رام و مطیع و سازش‌‌کارانه، هیچ کارى به نفع فلسطینى‌‌ها انجام نخواهد گرفت و از خشونت این موجود خشن و خبیث و گرگ‌‌صفت چیزى کاسته نخواهد شد. البته وظیفه‌‌ى مردم دنیا حمایت سیاسى هم هست، در این هیچ تردیدى نیست؛ کمااینکه امروز شما مشاهده میکنید که در کشورهاى اسلامى، حتى در کشورهاى غیر اسلامى، حرکتهاى مردمى وجود دارد؛ ان‌شاءالله در روز قدس هم دنیا خروش عظیم ملت ایران را خواهد دید؛ ملت ایران ان‌شاءالله در روز قدس نشان خواهد داد که چقدر انگیزه نسبت به فلسطین [در ایران‌‌] موج میزند.

ایشان در جمع بندی این بخش از سخنانشان تأکید کردند:

امریکایی که در قضایای مختلف با جمهوری اسلامی در چالش است واقعیتش همین است که می بینیم، ما باید امریکا را از این ماجرا بهتر بشناسیم و این شناخت به عنوان تجربه ای مهم، در برخورد و نگاه و رفتار ما با امریکا اثر بگذارد و برای ملت ما، دانشجویان، روشنفکران و برای همه ما به یک معیار تبدیل شود.


رهبر انقلاب پیرامون شعار وحدت آفرین «مرگ بر آمریکا» و نگاه های ضد آمریکایی ما افزودند:

شعارهای ضد امریکایی و ضد غربی و ضد استکباری که در کشور شنیده می شود ناظر به حقیقت و واقعیت وجودی امریکاست اما برخی به غلط تصور می کنند که این شعارها، کاری تعصب آمیز و بدون منطق فکری است.نگاه ضد امریکایی و ضدغربی در ایران، یک نگاه عقلانی و متکی بر تجربه و محاسبه صحیح است.

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

می کشم حامد زمانی

در پایان جهت حسن ختام پست آهنگ جدید حامد زمانی عزیز با عنوان «می کشم» در محکومت جنایات رژیم اشغالگر قدس رو می زارم و حتم دارم که لذت خواهید بود .

پیوند بارگیری آهنگ می کشم با حجم 10 مگابایت .

بسم الله الرحمن الرحیم

نسل جوان امروز و روشنفکر جامعه اسلامی چه نیازی به شناخت علی(ع) دارد؟‬/ سخنان دکتر علی‌ شریعتی

امام علی (ع)

دکتر علی شریعتی می گوید: «اگر به یک‬ ‫مذهب خاص هم معتقد نباشی، باز به شناخت علی نیازمندی، که انسان امروز و بالاخص روشنفکرِ مسئول در جامعه‌های اسلامی، به شناختن علی بیش از هر قرن دیگر نیازمند است.»

آنچه می خوانید بخش هایی از سخنان دکتر علی شریعتی با عنوان «چه نیازی است به علی؟» است که در پاسخ به لزوم شناختن و آشنایی با سلوک و شخصیت حضرت علی (ع) مطرح شده است.

« سخنان خود را با طرح یک سوال آغاز می کنم، و آن این است که "چه نیازی است به علی ؟ چه نیازی است امروز به شناختن علی؟"‬

فرض را بر این می گذارم که اساسا نسل جوان ما، روشنفکر ما و روح این عصر و زمان این سوال را مطرح می کند ـ یا پیش خودش و یا خطاب به کسانی‬ ‫که از علی دَم می زنند ـ و من می خواهم به این سوال جواب دهم؛ جواب نه به کسی که از نظرِ تشیع معتقد به علی است و حتی نه به کسی که مسلمان‬ ‫است، بلکه به هر کسی و در هر کجا، شیعه یا غیرِ شیعه، مسلمان یا غیرِ مسلمان، مؤمن یا غیرِ مؤمن. فقط به یک شرط و آن اینکه سوال کنندهٔ آن انسانی‬ ‫باشد که امروز برای انسانیت و برای عدالت و برای آزادی در خودش احساس مسئولیت می کند و به این اصولی که میان همه روشنفکران و اَحرارِ جهان‬ ‫مشترک است، معتقد است: اَحرار، چه دین دار و چه غیرِ دین دار، هم چنان که حسین به دشمنش می گوید که "اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید".‬

‫ می خواهم بگویم که اگر به یک‬ ‫مذهب خاص هم معتقد نباشی، باز به شناخت علی نیازمندی، که انسان امروز و بالاخص روشنفکرِ مسئول در جامعه‌های اسلامی، به شناختن علی بیش از هر قرن دیگر نیازمند است. درست به عکس آنچه روشنفکر می پندارد، که "علی یک شخصیت بزرگ تاریخی است، مُتعلق به گذشته، و امروز، نیازِ انسان،‬ ‫احساس انسان و هدف های انسان تغییر کرده، و بنابراین طرح مُجددِ آن سیما یک کارِ کهنه و بی‌ثمر است"، می خواهم بگویم که هیچ گاه مانندِ امروز‬ ‫بشریت، و به خصوص روشنفکرِ گرفتار در جامعه‌های اسلامی، به شناختن انسانی به نامِ علی نیازمند نبوده است.‬

عشق و محبت علی بعد از شناخت اوست که انسانیت را نجات می دهد

بارها گفته‌ام و باز تکرار می کنم که انسان امروز به "شناخت" علی نیازمند است نه به "محبت و عشقِ" به او، زیرا که "عشق و محبت" بدون "شناخت"‬ ‫نه تنها هیچ ارزشی ندارد، بلکه سرگرم کننده و تخدیر کننده و معطل کننده نیز خواهد بود.‬

‫کسانی که به نامِ محبت علی و عشق به مولی، بدون شناختن مولی و فهم دقیق و درست سخن و راه و هدف او، مردم را مُعطل و سرگَردان میکنند،‬ ‫نه تنها انسانیت و آزادی و عدالت را نابود میکنند، بلکه خودِ این چهره‌های عزیز را نیز تباه می سازند و شخصیت خودِ علی را در زیرِ این تجلیل‌های‬ ‫بی‌ثَمر، مَجهول نگه می دارند و باعث می شوند کسانی که تا آخرِ عُمر در محبت مولی وفادار می مانند، هرگز از سخن و راهنمایی‌های او بهره‌ای نگیرند و‬ ‫مُتوقف و مُنحط بمانند و آنهایی هم که کمی آگاه می شوند و با جهان امروز آشنا، اصولاً این گونه علی بی‌ثَمر را و این محبت بی‌نتیجه را رها کنند و به‬ ‫دنبال شخصیت های دیگر، الگوهای دیگر، و رهبران دیگر بروند.‬ عشق و محبت علی بعد از شناختن او است که به عنوان عامل نجات انسانیت می تواند نقش خود را بازی کند.

‫بیست و سه سال با پیغمبر برای استقرارِ مکتب

در هر دو دوره سیزده ساله مکه و ده ساله مدینه، از اولین لحظه بعثت تا لحظه مرگ پیامبر، علی همدل و همگامِ او و در شدیدترین مَهلکه‌ها پیشتازِ همگان بوده‬ است.‬ ‫این دوره خاص زندگی علی با مرگ پیغمبر پایان می پذیرد. این دوره عنوانی دارد و آن مکتب سازی است. این فصل اول زندگی علی است. ۲۳ سال اول در زندگی علی، ۲۳ سال مبارزه به خاطرِ مکتب است.‬

‫بلافاصله بعد از مرگ پیغمبر وضع و جبهه گیری تغییر پیدا می کند. رهبری عوض می شود، قدرت ها و نیروها و صف‌هایی که در داخل حزب، خاموش‬ ‫و پنهان نشسته بودند و در این عمومیت مبارزه به خاطرِ مکتب، خودشان را نشان نمی دادند روی کار آمدند، جناح‌ها مشخص شد و قدرت های پنهانی ‫داخلی این حزب نمودار شدند و بعد سکوت علی آغاز شد. سکوت به این معنی که نمی تواند فریاد بزند، زیرا ناگهان می بیند کسانی که بیست و سه سال‬‫‬ ‫در کنارش بودند، نه عکرمه و ابوجهل و ابوسفیان‌ها، بلکه صمیمی‌ترین و نزدیکترین یاران خودِ او و یاران پیغمبر که در بیست و سه سال مبارزه به خاطرِ‬ ‫مکتب همگامِ او و پیغمبر بودند، اکنون در برابرش ایستاده‌اند. مبارزه با اینها به منزله نابود کردن شخصیت های بزرگی است که به هر حال، در شرایط‬ ‫خاص آن روز، حفظ قدرت و وحدت اسلامی در دست های آنها و در شخصیت آنها تبلور پیدا کرده بود.‬

بیست و پنج سال سکوت برای وحدت / سکوتی که هم شیعیان و هم اهل سنت از آن کم گفته اند

وحدت اسلام در دست کسانی است که از این موقعیت برای حفظ مقامِ خودشان سوءِاستفاده کرده‌اند، و بنابراین سکوت علی آغاز می شود.‬ این بیست و پنج سال سکوت، متأسفانه سکوتی است که هم شیعیان درباره‌اش سکوت کرده‌اند و هم محققین اهل‬ ‫سنت، و این سکوت ها باعث شده که ارزش علی و بزرگترین تَجلی علی و شهامت علی و فدا کاری علی و حق پَرستی او در این سکوتش، در اذهان و‬ ‫افکارِ مردم روشن نباشد.‬

اینست که امروز می بینیم حتی پیروانش در این باره که علی به جای پیغمبر در مکه خوابیده، این همه تکرار و تجلیل می کنند ـ در صورتی که درست‬ ‫است که این فداکاری بزرگی است، اما نه برای علی ـ و حتی درباره این که درِ بزرگ خیبر را از جا کنده و سپَر قرار داده، به عنوان سمبل شهامت علی‬ ‫این همه مبالغه می کنند و ارزش و نقش آن را به رُخ افکارِ عمومی می کشند، اما از بزرگترین دوره و سخت‌ترین رسالت علی که سکوت او است، سخنی‬ ‫به میان نمی‌آورند و کاش به میان نیاورند که هر گاه درباره‌اش صحبت می کنند بدترین اتهامات را برای توجیهِ این سکوت به شخصیت و عظمت علی روا‬ ‫می دارند و آن اینست که "این سکوت از ترس است! چرا بیعت کرد؟ اگر نمی کرد می‌کشتندش! چرا شمشیر نکشید؟ می ترسید! به زور آوردندش و چون‬ ‫به زور آوردندش، به خلافت باطل رأی داد"!‬

‫دوره بیست و سه ساله مبارزه برای مکتب تمام م یشود، دوره‌ای می رسد که ناگهان علی می‌بیند که اگر علیهِ این جناحی که به نامِ مصلحت اسلام‬ ‫موقعیتی را ساخته‌اند تا خودشان جلو بیفتند و روی کار بیایند و علی را عقب برانند و حقش را پایمال کنند، برخیزد و در برابرشان بایستد، در داخل‬ ‫مدینه بعد از پیغمبر انفجار ایجاد می شود. اختلاف و کشمکش در میان بزرگترین شخصیت های اسلامی بهترین عامل تحریک قبایل و همچنین تحریک‬ ‫امپراطوری های روم و ایران بود؛ زیرا وقتی آنها می دیدند مدینه یعنی مرکزِ این انقلاب بزرگ از درون متلاشی شده است، از خارج به سادگی می‌توانستند‬ ‫با یک ضربه نابودش کنند، آن چنان که گویی چنین نهضتی در تاریخ نبوده است.‬

راهِ دومی که در پیش پای علی وجود داشت این بود که غَرَض‌ورزی های جناح داخلی و فرصت طلبی جناح سیاسی مخالف خودش را تحمل کند.‬

متأسفانه جناح داخلی در درون اسلام خانه کرده و به نامِ اسلام در دنیا مشهور شده و نیروهای اسلامی در قَبضه قدرت اینهاست و بزرگترین شخصیت‌ها‬ ‫و قهرمانان اسلامی مثل ابوعبیدهٔ جراح، سعدبن ابی وقاص و خالِد بن ولید جزءِ اینها هستند و باندِ علی را افرادی نظیرِ میثم تَمار (خرما فروش) و سلمان‬ ‫فارسی، که بیگانه‌ای از ایران است، و ابوذر غفاری، که نه اهل مدینه است و نه اهل مکه و از صحرا آمده است، و بلال، که یک برده حبَشی است، و هیچ‬ ‫کدامشان در آنجا نفوذی ندارند تشکیل می دهند و تمامِ سرمایه‌های اینها، انسانیت، تقوی، معنویت و فداکاری‌شان به خاطرِ اسلام است و هیچ گونه پایگاهِ‬ ‫اشرافی و خانوادگی ندارند. کسانی که در جامعه نفوذ دارند دست‌شان در دست باندِ مخالف علی است و در بهترین فرصت و با بهترین شعار که مصلحت‬ ‫وحدت اسلامی است، خودشان روی کار می‌آیند.‬

‫علی به خاطرِ وحدت اسلام حکومت آنها را تحمل کرده و سکوت کرد. در این بیست و پنج سال، قهرمانی که همواره شمشیرش در صحنه‌های نبرد‬، ‫دشمن را دِرو می کرد و بازویی که یک ضربه‌اش به اندازه عبادت ثَقَلین ارزش داشت، باید ساکت باشد و حرکت نکند. حتی ببیند بر خانه‌اش حمله برده‌اند‬ ‫و به همسرش اهانت نموده‌اند و باز سکوت کند، سکوتی که خودش در یک جمله بسیار دقیق بیان می کند و می گوید: "همچون خاک در چشمم و‬ ‫همچون خار در حلقومم، بیست و پنج سال ماندم".‬

پنج سال حکومت برای استقرارِ عدالت

در سال سی و پنج انقلابیون به گِردِ علی جمع می شوند و به خاطرِ عدالت ـ یعنی همان چیزی که در عثمان نیافتند و علیهِ او قیام کردند ـ علی را‬ ‫به حکومت انتخاب می کنند.‬ دوران حکومت علی پنج سال است. عنوان این دوره از زندگی علی مکتب نیست؛ زیرا همه آن جناح‌های منافق و مؤمن، به شعارهای اسلامی و اصول‬ ‫اعتقادی و پایه‌های اساسی این مکتب معتقدند؛ همه به توحید و نبوّت و معاد معتقدند، به قرآن و به رسالت شخص پیغمبر معتقدند. پس این دوره، "دورهٔ ‫مبارزه برای استقرارِ مکتب" نیست. از طرفی، عنوان این دوره، "دورهٔ سکوت برای وحدت" هم نیست؛ زیرا که اکنون علی روی کار است و زمام دار شده‬ ‫است. اقلیت است که باید در برابرِ همرزمِ منافق و مصلحت پَرست خودش سکوت کند و تحمل کند تا به نفع دشمن مشترک تمام نشود؛ اما اکنون علی‬ ‫به حکومت رسیده است و دیگر بزرگترین رسالتش وحدت نیست، عدالت است.‬

‫خودش از همان اول اعلام کرد و گفت من دیگر از این حکومت و امارت بر شما بیزارم، اما فکر کرده‌ام که این قدرت را به دست گیرم، شاید بتوانم‬ ‫حقی را، از این حق‌هایی که به زانو فرو افتاده‌اند، برپا دارم و یا باطلی را، از این باطل‌هایی که بر پای ایستاده‌اند، از پای دراندازم. این، اعلامِ فصل‬ ‫‫سومِ زندگی علی است.‬

مبارزه با منافق و رِند و خَر مقدس

در زمانی که پُست‌ها همه قسمت شده و پُست‌های آب و نان دار از قبیل حکومت بر امپراطوری ایران، حکوت بر امپراطوری روم و حکومت بر مصر به‬ ‫دست بنی‌امیه و قوم و خویش‌های عثمان و اصحاب کبار افتاده است، علی آمده است و یک مرتبه می خواهد این پُست‌ها را از دست این شخصیت هایی‬ ‫که در این بیست و پنج سال ریشه در اعماق فرو برده‌اند و به نامِ دین و جهاد و شمشیرِ الله همه را رام کرده‌اند و در قبضه خود درآورده‌اند بگیرد. در‬ ‫دوره‌ای که آوازه بخشش‌های عثمان و معاویه گوش همه سخاوتمندان جهان را کـَر کرده است، در چنین دوره‌ای، علی عکس العمل‌هایی نشان می دهد که‬ ‫تکان دهنده است، باورکردنی نیست، غیرِ قابل تحمل است.‬

اکنون علی آمده است و به همه اینهایی که سیر و پُر چریده‌اند و بزرگترین قدرت ها را دارند، اعلام می کند که پول‌هایی را که اینها از مردم خورده‌اند‬ ‫اگر حتی ذره‌ایش به قباله زن‌هاشان رفته باشد، پَس می گیرم.‬ پنج سال مبارزه علی، برای تحقق عدالت است، زیرا که در اینجا مشرک نیست تا برای مکتب مبارزه شود، و مُنافق و رِند و خَر مقدس است که علی ‫باید با اینها در جمل و صفین و نَهرَوان بجنگد و در جَمَل از همه مشکلتر.‬

در صفین قیافه‌های شناخته شده و پلیدِ بنی‌امیه هستند که با علی می جنگند و در نَهروان قیافه‌های ناشناخته مقدس ماب مؤمن. اما در جمل‬ ‫کیست؟ عایشه اُمُ المؤمنین است و طلحةُ الخیر و زبیر نوادهٔ عبد المطلب، یعنی بزرگترین شخصیت‌های اسلامی.‬

این مبارزه غیرِ قابل تحمل است، تکان دهنده است، حتی برای پیروِ علی که همراهِ او به جنگ آمده است. یکی از سربازان علی به عنوان اعتراض به‬ ‫او می گوید که اگر تو نصیحت کردی و آنها را به صلح دعوت نمودی و زیرِ بار نرفتند، چه کار می کنی؟ علی پاسخ می دهد که با آنها می جنگم. سرباز با‬ ‫تعجب میپرسد که حتی با اُمُ المومنین و طلحه و زبیر میجنگی؟ مگر ممکن است که اینها بر باطل باشند؟‬

ملاک تشخیص حق، شخصیت ها و افراد نیستند!

علی در اینجا جمله‌ای دارد که طه حسین می گوید: "در زبان بشر از وقتی که سخن گفتن پدید آمده است، جمله‌ای به این عظمت به وجود نیامده‬ ‫است"، و آن جمله اینست که می گوید:
"تو حق را به مرد میسنجی، یا مرد را به حق؟ حقیقت را از روی شخصیت‌ها تشخیص می‌دهی و یا شخصیت ها‬ ‫را از روی حقیقت؟‬"

‫"حق" برای خودش مِلاکی دارد که آن، شخصیت ها نیستند، پارسایان نیستند و برای تشخیص باید به آن ملاک‌ها برگشت و شخصیت ها را با آن‬ ‫سنجید.‬

در نَهروان، یکی از دشمنان در صف مخالف با صدای ملیح و رِقت آور و بسیار اثر بخشی قرآن می‌خوانده است. این صدای قرآن روی پیروان علی تأثیر‬ ‫می‌گذارد و یکی از آنها به علی می گوید که چگونه اینها می توانند بر باطل باشند؟ کسی که با این حال دارد دعا می‌خواند و تلاوت قرآن می کند؟ علی‬ ‫می‌گوید که فردا به تو نشان خواهم داد. فردا جنگ آغاز می شود و همه این مقدسین از بین می‌روند و علی همان کسی را که دیروز تحت تأثیر قرار گرفته‬ ‫بود صدا می زند و نیزه‌اش را در لجن فرو می بَرَد و یک هیکل مقدس‌ماب را بیرون می‌آورد و می گوید: "این است سرنوشت کسی که دیروز تو را تحت‬ ‫تأثیر قرار داد و فردایش از این بدتر است".‬ حقیقت مِلاک دارد، نباید گول این چیزها را خورد، در همین جا است که عدالت آن چنان سخت است.‬

کجا هستند نویسندگان حقوق بشر تا حقوق بشر را در عمل بفهمند؟

عدالت علی به قدری سخت و سنگین است که حتی برادرش عقیل تحمل نمی کند، به طوری که چنین مرد بزرگواری که از کوچکی با علی و‬ ‫در خانواده پیغمبر بوده است و پسرِ ابوطالب بزرگوار است، در دوره حکومت علی و درگیر و دارِ مبارزه علی و معاویه از پیش علی به پیش معاویه می رود.‬ ‫اینها شوخی نبوده است!

و همین طلحه و زبیر وقتی که می بینند در خلافت علی حتی نمی توانند به استانداری دو شهر امید داشته باشند، به نزدِ عایشه می روند که جنگ‬ ‫بپا کنند. قبل از رفتن نزدِ علی می‌آیند تا برای خارج شدن از شهر از او اجازه بگیرند. علی به آنها می گوید که می دانم به کجا و برای چه کار می خواهید‬ بروید، اما بروید!‬

عجیب است! این دو نفر می خواهند از قلمروِ حکومتش خارج شوند و از مرز بیرون بروند تا قیامِ مسلحانه علیهِ او راه بیندازند و بر رویش شمشیر‬ ‫بِکشند و بزرگترین توطئه زمان علی را درست کنند. مع‌ذالک علی به آنها می گوید "بروید"! چرا؟ برای اینکه این دو نفر انسان هستند و اگر پیش از آنکه‬ ‫جرمی را مرتکب شوند آنها را از رفتن مَنع کند، آزادی آنها را، که حق هر انسان است، سلب کرده است: آزادی سفر و آزادی مسکن. و اگر این آزادی ها‬ ‫سلب شود قانونی به وجود می‌آید که همه جبّاران و ستمگران تاریخ برای پایمال کردن آزادی افراد به علی متوسل می‌شوند و به او اِستناد می کنند.‬
به قول جرج جرداق: "کجا هستند نویسندگان حقوق بشر تا حقوق بشر را در عمل بفهمند، نه در سخنرانی و خطبه و مراسم و سازمان ملل و یونسکو‬ ‫که همه دروغند".‬

در همه انقلابیون جهان این قانون است که همواره آنها که انقلابی بوده‌اند و دوست دارِ عدالت و بارها جان‌شان را در این راه به خطر انداخته‌اند، به‬ ‫مَحض اینکه به حکومت می رسند محافظه کار می شوند، و هم اکنون نیز در دنیا می بینیم که چگونه انقلابیون بزرگ جهان بعد از به قدرت رسیدن و به‬ ‫سیری رسیدن، بازیگرِ حرف های سیاست می شوند (و بعضی هنوز به سیری نرسیده با شکم گرسنه سیاست باز می شوند)، و باز به قول جرج جرداق، تنها و‬ ‫تنها علی است که هم در دوره‌ای که یک فرد در گروهِ پیغمبر بود و برای مکتب مبارزه می کرد انقلابی بود و هم در بیست و پنج سال سکوتش که قدرت‬ ‫به دستش نبود انقلابی ماند و هم در پنج سال حکومتش که همه قدرت‌ها در دستش بود. و علی تنها انسانی است که برای اولین بار به حکومت رسیده‬ و علیهِ حکومتی که خودش زِمامِ آن را به دست گرفته است، به خاطرِ عدالت، شورش می کند.

هنوز درست روی کار نیامده و هنوز بر خودِ مدینه مسلط‬ ‫نیست که معاویه را ـ کسی را که عُمر نمی تواند بردارد و به او باج می دهد و می گوید لقمه شام برای حلقومِ فرزندان ابوسفیان باشد ـ برمی دارد و عَزلش‬ ‫را می نویسد. همه می دانند که معاویه به این عَزل گوش نمی دهد و همین موضوع را بهانه خواهد کرد و جنگ را شروع می نماید، و همه می دانند که جنگ‬ ‫علی و معاویه، جنگ شیعیان شبه روشنفکرِ سُست عنصر است با خَشن های مُتعصب سازمان دیده، و شکست از آن جناح علی است. اما علی می گوید که‬ ‫اگر من این کار را نکنم و یک لحظه بر ابقای معاویه صبر کنم، در جنایت و فساد و ظلمی که معاویه در آن لحظه انجام خواهد داد، با او شریکم و من‬ ‫نیز مسئول خواهم بود و به قیمت نابودی همه چیز من چنین مسئولیتی را به عهده نمی‌گیرم.‬

علی مردی است که بیست و سه سال برای ایمان و ایجادِ یک هدف و یک عقیده در جامعه‌اش مبارزه کرده است، بیست و پنج سال تحمل کرده است،‬ ‫خود خواهی‌ها و نقشه‌ها و خود پرستی‌های همگامان و هم‌صف ها و هم یارانش را برای وحدت اسلام در برابرِ دشمن مشترک تحمل نموده است و سکوت‬ ‫کرده است، و پنج سال به خاطرِ تحقق عدالت و گرفتن انتقامِ مظلوم از ظالم و استقرارِ حق مردم و نابود کردن باطل حکومت کرده است.‬

علی، میثم خرما فروش را، که خرماهای خوب را از بد سوا کرده و به دو قیمت مختلف می فروخت می بیند و بَرآشفته به او می گوید "چرا بندگان خدا را‬ ‫تقسیم می کنی؟!" و با دست هایش خرماهای بد و خوب را مخلوط می کند و می گوید که همه را با یک قیمت میانگین بفروش"، یعنی تساوی در مصرف،‬ ‫اساس عدالت در همه مکتب‌های عدالت خواهِ جهان.‬

جامعه ای که ایمان، هدف و جوشش اعتقادی اش را از دست داده به علی نیازمند است

بیست و سه سال مبارزه برای مکتب، ایمان، عقیده، بیست و پنج سال تحمل نا ملایمات و خود خواهی‌های افراد برای حفظ وحدت مسلمین در برابرِ‬ ‫دشمن بیگانه؛ و پنج سال حکومت برای استقرارِ عدالت در میان توده مردم.‬

‫اینست که امروز روشنفکرِ جامعه اسلامی، از هر مذهب و مکتبی که باشد، همین قدر که آزاده و آزادی خواه و ضدِاستعمار و ضدِ تبعیض باشد،‬ ‫به علی نیازمند است. زیرا که امروز جامعه اسلامی ایمان اش را از دست داده، هدفش را از دست داده، جوشش اعتقادی در میان اندیشه‌هایش مُرده و‬ ‫بنابراین به مکتب نیازمند است.‬

جامعه اسلامی به یک آتش فکری انقلابی احتیاج دارد، به "مکتب" و جامعه اسلامی در برابرِ استعمار به "وحدت" احتیاج دارد؛ و توده‌های مسلمان‬ ‫در نظامِ تبعیض، به "عدالت".‬

اینست که:‬ ‫به "علی"‬ ‫احتیاج دارد.‬‬

=-=-=-=-=-=-=-=-=

بن مایه : خبر آنلاین

شکافت فرق آسمان

شکافت فرق آسمان

به خدا سوگند که در هم شکست ارکان هدایت و تاریک شد ستاره هاى علم نبّوت و برطرف شد نشانه هاى پرهیزکارى و گسیخته شد عروة الوثقاى اِلهى و کشته شد پسر عَمِّ محمّد مصطفى صلى اللّه علیه و آله و سلّم و شهید شد سیّد اوصیاء على مرتضى شهید کرد او را بدبخت‌ترین اشقیاء

 

به صحن مسجد درآمد و فرمود: الصَّلوة الصَّلوة !!

  ابن ملجم ملعون در تمام آن شب بیدار بود و در آن امر عظیم که اراده داشت تفکّر مى کرد؛ در این هنگام که امیرالمؤمنین علیه السّلام خفتگان را براى نماز بیدار مى کرد او نیز در میان خفتگان به رو افتاده بود و شمشیر مسموم خود را در زیر جامه داشت، چون امیرالمؤمنین علیه السّلام بدو رسید فرمود: برخیز! براى نماز و چنین مخواب که این خواب شیاطین است، بر دست راست بخواب که خواب مؤمنان است یا به طرف چپ بخواب که خواب حکماء است و بر پشت بخواب که خواب پیغمبران است.

 

آنگاه فرمود: قصدى در خاطر دارى که نزدیک است از آن آسمانها فرو ریزد و زمین چاک شود و کوهسارها نگون گردد و اگر بخواهم مى توانم خبر دهم که در زیر جامه چه دارى! و از او در گذشت و به محراب رفت و به نماز ایستاد. ابن ملجم به کرات شنیده بود که امیرالمؤمنین علیه السّلام را اَشقاى امّت شهید مى کند و گاه به قَطامِ مى گفت: مى ترسم من آن کس باشم و بر آرزو نیز دست نیابم. و آن شب تا بامداد در اندیشه این امر عظیم بود عاقبت سیلاب شقاوت او این خیالات گوناگون را چون خس و خاشاک به طوفان فنا داد و عزم خویش را در قتل امیرالمؤمنین علیه السّلام جزم کرد؛در پهلوى آن استوانه که در کنار محراب بود جاى گرفت، وَرْدان و شَبیب نیز در گوشه اى خزیدند، چون امیرالمؤمنین علیه السّلام در رکعت اوّل سر از سجده برداشت، شبیب ابن بَجْرَه اوّل آهنگ قتل آن حضرت کرد و بانگ زد که: للّهِ الْحُکْم یا على لا لَکَ وَلا لاصْحابِکَ؛ "حکم خاص خداوند است تو نتوانى از خویشتن حکم کنى و کار دین را به حکومت حَکَمَیْن بازگذارى." این را گفت و تیغ را برکشید، اما شمشیر او خطا کرد. از پس او، ابن ملجم آمد با ناتوانى شمشیر خود را حرکتى داد این کلمات بگفت و شمشیر بر فرق آن حضرت فرود آورد و از قضا ضربت او به جاى زخم عمرو بن عبدود آمد و تا موضع سجده را بشکافت آن حضرت فرمود:

بِسْمِ اللّهِ وبِاللّهِ وَعَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ فُزْتُ وَرَبِّ الکَعْبَةِ.

 

"سوگند به خداى کعبه که رستگار شدم! "و صیحه شریفه اش بلند شد که فرزند یهودیه، ابن ملجم، مرا کشت؛ او را مأخوذ دارید. 

اهل مسجد چون صداى آن حضرت شنیدند در طلب آن ملعون شدند و صداها بلند شد و حال مردم دگرگون شده بود پس همه به سوى محراب دویدند که آن حضرت در محراب افتاده و فَرْق مبارکش شکافته شده و خاک برمیگرفت و بر مواضع جراحت مى ریخت و این آیه مبارکه را مى خواند: 

 

"مِنها خَلَقْناکُمْ وَفیها نُعیدُکُمْ وَمِنها نُخْرِجُکُمْ تارَةً اُخْرى."(1) 

"از زمین خلق کردم شما را و در زمین برمى گردانم شما را و از زمین بیرون مى آورم شما را بار دیگر" پس فرمود: آمد امر خدا و راست شد گفته رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم؛ 

مردمان دیدند که خون سرش بر روى و محاسن شریفش جارى است و ریش مبارکش به خون خضاب شده و مى فرماید: هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَرَسُولُهُ؛ این همان وعده است که خدا و رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم به من داده اند؛ 

هنگام ضربت ابن مُلجم بر فرق آن حضرت زمین بلرزید و دریاها به موج آمد و آسمانها متزلزل گشت و درهاى مسجد به هم خورد و خروش از ملائکه آسمانها بلند شد و باد سیاهى سخت بوزید که جهان را تاریک ساخت و جبرئیل در میان آسمان و زمین ندا در داد چنانکه مردمان بشنیدند و گفت:

"تَهَدَّمَتْ وَاللّهِ اَرْکانُ الْهُدى وَانْطَمَسَتْ اَعْلامُ التُّقى وَانْفَصَمَتِ الْعُرْوَةُ الْوُثْقى قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصطَفى قُتِلَ الْوَصِىُّ الْمُجْتَبى قُتِلَ عَلِىُّ الْمُرْتَضى قَتَلَهُ اَشْقَى الاَشْقِیاءِ"

 

"به خدا سوگند که در هم شکست ارکان هدایت و تاریک شد ستاره هاى علم نبّوت و برطرف شد نشانه هاى پرهیزکارى و گسیخته شد عروة الوثقاى اِلهى و کشته شد پسر عَمِّ محمّد مصطفى صلى اللّه علیه و آله و سلّم و شهید شد سیّد اوصیاء على مرتضى شهید کرد او را بدبخت ترین اشقیاء."

 

آخرین وصایای امیرالمومنین به صحابه

اصبغ بن نباته گوید:

هنگامی که امیرالمؤمنین (ع) ضربتی بر فرق مبارکش فرود آمد که به شهادتش انجامید، مردم بر در دارالاماره جمع شدند و خواستار کشتن ابن ملجم ـ لعنة الله علیه ـ بودند. امام حسن (ع) بیرون آمد و فرمود: « ای مردم، پدرم به من وصیت کرده که کار قاتلش را تا هنگام وفات پدرم رها سازم، اگر پدرم از دنیا رفت تکلیف قاتل روشن است و اگر زنده ماند خودش در حق او تصمیم می گیرد، پس باز گردید، خدایتان رحمت کند. »

مردم همه بازگشتند ولی من باز نگشتم. امام دوباره بیرون آمدند و به من فرمودند: ای اصبغ، آیا سخن مرا درباره ی پیام امیرالمؤمنین (ع) نشنیدی؟

گفتم: چرا، ولی چون حال او را مشاهده کردم دوست داشتم به او بنگرم و حدیثی از او بشنوم. پس برای من اجازه بخواه، خدایت رحمت کند.

امام داخل شدند. چیزی نگذشت که بیرون آمده، به من فرمودند: داخل شو.

من نیز داخل شدم. دیدم امیرالمؤمنین (ع) دستمال زردی به سر بسته که زردی چهره اش بر زردی دستمال غلبه داشت. آنگاه به من فرمودند: ای اصبغ! آیا پیام حسن (ع) را نشنیدی؟

گفتم: چرا ای امیر مؤمنان (ع)، ولی شما را در حالی دیدم که دوست داشتم به شما بنگرم و حدیثی از شما بشنوم.

فرمودند: بنشین، دیگر نمی پندارم از این روز به بعد از من حدیثی بشنوی.

بدان ای اصبغ که من به عیادت رسول خدا (ص) رفتم، همانگونه که تو اکنون آمده ای، به من فرمودند: ای ابا الحسن! برو مردم را جمع کن و بالای منبر برو و یک پله پایین تر از جایگاه من بایست و به مردم بگو : « آگاه باشید! هر که پدر و مادرش را ناخشنود کند لعنت خدا بر او باد. آگاه باشید! هر که از صاحبان خود بگریزد لعنت خدا بر او باد. آگاه باشید! هر که مزد اجیر خود را ندهد لعنت خدا بر او باد. »

ای اصبغ! من به فرمان حبیبم رسول خدا (ص) عمل کردم، مردی از آخر مسجد برخاست و گفت: ای ابالحسن! سه جمله گفتی، آن را برای ما شرح بده. من پاسخی ندادم تا به نزد رسول خدا (ص) رفتم و سخن آن مرد را بازگو کردم. – به قصد آنکه عین فرمایشات رسول خدا را بازگو کنند -

اصبغ گفت: در اینجا امیر مؤمنان (ع) دست مرا گرفتند و فرمودند: ای اصبغ! دست خود را بگشا.

دستم را گشودم. حضرت یکی از انگشتان دستم را گرفتند و فرمودند: « ای اصبغ! رسول خدا (ص) نیز همینگونه یکی از انگشتان دست مرا گرفتند و سپس فرمودند: « هان ای ابا الحسن! من و تو پدران این امّتیم، هر که ما را ناخشنود کند، لعنت خدا بر او باد. من و تو مولای این امّتیم، لعنت خدا بر آن کس که از ما بگریزد. من و تو اجیر این امّتیم، هر که از اجرت ما بکاهد و مزد ما را ندهد، لعنت خدا بر او باد. »

آنگاه خود آمین گفتند و من هم آمین گفتم.

 

وصیت امیرالمومنین به فرزندان بزرگوارشان

 

آنچه می‌آید وصیت امام امیرالمؤمنین علی (ع) به فرزندان بزرگوارش امام حسن و امام حسین علیهما السّلام است که در آخرین لحظات شهادت حضرت بیان شده است:

* شما را به تقواى الهى سفارش مى نمایم، و اینکه دنیا را مجویید گرچه دنیا شما را بجوید، و بر آنچه از دنیا از دستتان رفته متأسّف نباشید. حق بگویید و براى ثواب الهى بکوشـید. دشـمن سـتمگر و یـار سـتمدیده باشـید. شما و همه فرزندان و خاندانم و هر که این وصیتم به او مى رسد را به تقواى الهى و نظم در زندگى و اصلاح بین مردم سفارش مى‌کنم، چرا که از جد شما پیامبر (ص) شنیدم که ‌فرمود: « اصلاح ذات البین از عموم نماز و روزه بهتر است »

* خدا را خدا را درباره یتیمان، آنان را گاهى سیر و گاهى گرسنه مگذارید، مباد که در کنار شما تباه شوند.

* خدا را خدا را در رابطه با همسایگان، که مورد سفارش پیامبر شمایند، پیوسته به آنان سفارش داشت تا جایی که گمان بردیم به آنان نیز ارث خواهد رسید!

* خدا را خدا را درباره قرآن، نیاید که دیگران در عمل به آن از شما پیشى گیرند.

* خدا را خدا را درباره نماز، که نماز عمود دین شماست.

* خدا را خدا را درباره خانه پروردگارتان، تا وقتیکه هستید آنجا را خالى مگذارید، که اگر خالى گذاشته شود از کیفر حق مهلت نیابید.

* خدا را خدا را درباره جهاد با اموال و جان و زبانتان در راه خدا.

* بر شما باد به پیوند با هم و بخشش مال به یکدیگر، و بپرهیزید از دورى و قطع رابطه با هم.

* امر به معروف و نهى از منکر را وامگذارید، که بدکارانتان بر شـما مسـلّط می شوند، آنگاه دعـا می کنید و به اجابـت نمی رسـد.

سپس حضرت فرمودند: اى فرزندان عبدالمطّلب! نیابم شما را که به بهانه کشته شدن من در خون مسلمانان فرو افتید و بگویید: امیرالمؤمنین کشته شد، امیرالمؤمنین کشته شد.

 

 

پی نوشت:

 

1. سوره طه "20"، آیه 55

 

 ----------------------------------------------------------
منابع:

تارنمای جنبش الهی مصاف

منتهی الآمال

الروضة النّدیه شرح تحفة العلویه/ص 22

نامه 47 نهج البلاغه

یک سالگی ایران مصاف

بسم الله الرحمن الرحیم

یک سالگی ایران مصاف

یک سال پیش در چنین روز فرخنده و مبارکی که مصادف با زادروز پدر ایران نوین ، امام خامنه ای ( حفظه الله تعالا ) و سالروز نزول کتاب مقدس تورات بر پیروان الهی حضرت موسا (ع) بود ؛ نامی برای گروه کوچکمان انتخاب و آن را ثبت و رسمی اعلام کردیم . از نام برداشت های زیادی شده بود . فعالیت گروه محدود به تاریخ ایران باستان نشد !!! شاید همین عدم محدودیت ما باعث شد تا فعالیت هایمان کمی در لفافه باشد و جنبه ی عمومی کمی پیدا نکرد !!! همانند یک مسلمان افتخارمان محوریت پیاممان که همان آخر الزمان و امام آن حضرت قائم (عج) بود ، می باشد اما سیاست ؛ سیاست حاکم بر جامعه و برخی اقوام مهم ترین دلیل عدم انتشار برخی مطالب بود . خوب یا بد موانع کوچک و بزرگ زیادی سر راه خود دیدیم . به لطف و یاری خداوند متعال و الطاف خفیه ی امام عصر (عج) با بزرگان بسیاری که در زمینه های مورد مباحثه ی گروه ( خصوصا کوروش بزرگ با حفظ همان محوریت اصلی ) بود آشنا و با آن ها توسط بزرگان گروه که هر کدام حق استادی بر گردن من داشتند صحبت کرده و بر دانسته های محدود و معدود خود افزودیم . دوستان خود و اساتید به نامی یافته و از هر کدام بهره مند شدیم . اما کماکان حسرت مطالبی که به خاطر برخی ملاحظات از انتشارشان معذور ماندیم را می خوریم که امید واریم بتوانید زین پس با دقتی بیشتر نسبت به مسائل ظاهر شویم و نگارنی خود را به جای عدم انتشار با دشمن شناسی بهتر نشان دهیم .

به امید ایرانی آباد و یکپارچه و به دور از دروغ و دشمن و خشکسالی

در یک کلام اللهم عجل لولیک الفرج و اللهم احفظ قائدنا امامنا الخامنه ای الی ظهور المهدی (عج)

در پناه خدا پیروز و موفق و سربلند باشید.